خاطرات سفر و حضر (155)
اسماعيل كهرم
كشور سوييس بنا به دلايلي كه مسوولان ميدانستند يك پارك زيباي قديمي را در شهر زوريخ بزرگترين شهر كشور، در اختيار معتادان مواد مخدر قرار داد. مردم شهر دستهدسته براي ديدن اين هموطنان (و غيرهموطنان) حاشيهنشين اطراف پارك جمع ميشدند و اينها را به فرزندان خود نشان ميدادند. بنده، بارها ديده بودم كه معتادان وسيله خود را روي ديوار كوتاه حاشيه رودخانه گرم ميكردند و... آن را تزريق ميكردند و پدر و مادرها آنها را به فرزندان خود نشان ميدادند، شايد هدف اصلي عبرت گرفتن كودكان ميبود كه فرمودهاند « فاعتبروا يا اوليالابصار».
رودخانه خروشان راين در موارد متعدد، اجساد برخي از معتادان را بعد از مدتي به روي آب ميآورد به فرموده مولانا
آن دريا مرده را بر سر نهد
چون بود زنده ز دريا كي رهد؟
اين طريق زندگي چنان مورد پسند جوانان ساير كشورها قرار گرفت كه دستهدسته راهي زوريخ ميشدند و در حالي كه هموطنان من براي ورود به سوييس با انواع موانع روبرو بودند، اينان كم مانده بود كه با فرش قرمز مورد استقبال قرار گيرند. جمعيت اين پاركنشينان پيوسته در حال افزايش بود. يك بار كه با مرحوم پدرم از ميان آنها ميگذشتيم، يك دختر جوان و زيبا از كنار ما رد شد. آستين را بالا زده بود و از محل سوزن او خون جاري بود و او در اين جهان نبود، چشمها به آسمان دوخته شده بود. يادم آمد شخصي از اهل دلي پرسيد بهشتي از بهشت بودن بيشتر لذت ميبرد يا جهنمي از جهنمي بودنش بيشتر زجر ميكشد. جواب: نه بهشتي از آنكه در بهشت است لذت ميبرد و نه جهنمي زجر ميكشد.