• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5154 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱ اسفند

سكوت خانه‌مان

آلبرت كوچويي

‌پس از توفان مرگبار حصبه و‌ طاعون كه جهان را درمي‌نورديد و دو‌ برادر جوان 19-18 ساله و‌ خواهر ۷ ساله‌ام را برد، يكي - دو سال بعد در خانه‌اي درندشت با درختان كشيده ‌و‌‌ بلند در حياط آن، بر كناره رودي هول‌انگيز و كرانه‌هاي خاكي بلندبالايش، پشت ميدان بزرگ شهر همدان به دنيا آمدم. در سكوت شبانه‌اي كه صدايم را فقط چند تن شنيدند. ماما و خواهر بزرگ‌تر و‌ خاله‌ها و سكوت همچنان، خانه‌مان را سال‌ها پوشاند. مگر مادر كه براي شادمانه كردن دوران كودكي‌ام، طنز و طنازي‌‌اش را بهانه مي‌كرد. در سال‌هاي آغازين ۴-۵ سالگي، سكوت خانه‌مان را صداي راديو در آبادان دهه سي در هم شكست. صداهايي فاخر، پرطنين، شكوهمند كه از آن جعبه جادويي در مي‌آمد.
با راديو ايران، صدايي كه من را مي‌لرزاند با همه خش خش موج‌هاي آمده از راه دور، خيال‌پرور و‌ روياآفرين مي‌آمد و‌ كمي بعد، صداي راديو نفت ملي آبادان، بر موج متوسط، صاف و ‌‌بي‌خش به خانه‌مان آمد. «جرموس» صدايي بم، پرطنين و ‌سنگين، صداي نخست راديو ‌ملي نفت آبادان بود. در همان نوجواني، سيزده، چهارده‌سالگي، همكار او شدم. با نمايش راديويي و‌ بعد برنامه‌هاي فاخر شعر و ‌ادبيات نوين در مجموعه‌اي ويژه و ماندگار در آن. من از نسل تكتازي صدا و كلام بودم. با آن زندگي كردم و ماندم. صدا، همه دنياي نسل ما بود. چه در دكلمه‌هاي جانسوز جوانانه مثل «اشك هنرپيشه‌»ها چه نمايش‌هاي ساده و طنازانه «خسيس»هاي مولير. اما حضور در راديو نخست راديو نفت آبادان، بعد راديو رضاييه و‌ بعدتر راديو ايران، همه رازهاي صدا را در جان‌مان كاشت.
صدا، دنياي غريبي دارد و با آن سكوت هم دنيايي شگفت‌انگيزتر. سكوتي كه ثانيه‌هايي چند بيشتر نمي‌پايد. تا دهه پنجاه خورشيدي نسل اول و دوم صداهاي فاخر راديويي حرف نخست راديو بودند. صداهايي بم، پر طنين، دلنشين كه خيال‌انگيزترين خيال‌ها را در شنونده مي‌آفريدند. چه صداهاي مردان و چه زنان. ‌پذيرش يك صدا، تنها در شاخص بودن آن ممكن بود. جايي براي صداهاي ظريف، شكننده و‌ بي‌توان نبود. در دهه شصت ميلادي در راديوهاي جهان، با صداهاي دلنشين، گوينده‌هاي شاخص با آگاهي و توان در زمينه‌هاي گوناگون آمدند. متخصصان آمدند. كارشناسان آمدند. صداي كلاسيك و‌ تعريف‌شده، تلطيف‌شده با دانش و‌ آگاهي و داشته‌هاي گوينده همراه شد. چنين بود كه گوينده- كارشناس ‌زاده شد.
با گذشت چند سالي در راديو و‌ تلويزيون در مجموعه‌اي سازماني در ميانه دهه پنجاه خورشيدي، اين اتفاق يعني ظهور كارشناس - مجري در نگاه به راديوهاي جهان، رخ داد. كارشناسي و‌ آگاهي و برخورداري از دانش كارشناسي، جاي صداي اجرايي را گرفت. تجربه‌اي خام و ‌كمي همراه با آزمون و‌ خطا كه تداوم يافت تا در دهه‌هاي بعد كه غالب بر اجراهاي صرف شد كه گاه به كنايه گفته مي‌شد، صدا فقط نبايد طوطي‌گون باشد و ‌بس. اجراهاي نمايشي با تكتازي صدا و ‌بس. در راديوهاي مشهور به «لوكال» يا «محلي»، چنين صداهايي در هر زمينه، چه شوها و‌ نمايش‌هاي مفرح راديويي و چه اجراهاي به «جد» تكتازي كرده و‌ ماندني شدند.
در چنين دهه‌هايي، اهميت صدا، در برتري حتي بر تصوير جلوه كرد. صدا و‌ سكوت شد خود تصويرساز، آگاه‌ساز با تحمل بار دشوار همه‌چيز در فراز و فرود صدا، با زير و بم آن. با دلنگراني از تداوم سكوت، درنگ، تعلل و‌ كش و‌ قوس تداوم آن. شناخت مفهوم و‌ مفاهيم يك‌ واژه يك كلمه، يك كلام، اهميتي درخور يافت. تاكيدها و ‌با آنها سكوت‌هاي به عمد و‌ انتخاب‌شده، كلمه را جاني تاره داد. به راستي كه تنها «صدا» ماند. روز جهاني راديو‌ بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون