• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5155 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۲ اسفند

چند پرسش از كنار اين پنجره

مجيد رضاييان

براي بازخواني هويت رسانه‌ها، دكتر حسن نمكدوست و اين روزهاي ما
اين روزهاي ما، شبيه چه چيزي است؟ پرسش «چه بايد كرد؟» كه از دوره زندان سياسي پيش از انقلاب، همراه ماست ـ با هر ادبياتي؛ مذهبي، ملي و چپ آن زمان ـ تا به امروز، چه پاسخي دارد؟
متن استعفاي دكتر حسن نمكدوست را خوانده‌ام؛ كنار پنجره ايستاده‌ام و بغض زير گلويم را مي‌فشارد، تحمل مي‌كنم، تحمل. قلم به دست مي‌گيرم و بر خودم مسلط مي‌شوم تا چند «پرسش بنيادين» را به ميان كشم: اول) باشيم يا نباشيم؟ قانون اساسي «با همه نقدهاي وارده از سوي نسل امروز و نخبگانش، تنها و تنها سندي است كه «آزادي بيان» را به رسميت شناخته است.»
روزنامه‌نگاران و رسانه ـ در هر شكل و پلتفرمي ـ روي همين نقطه انگشت مي‌گذارند: «اگر اصل آزادي بيان باشد... 

 ما هستيم؛ اگر نباشد اصل رسانه بي‌معناست» پس «بود و نبودِ» اين حرفه، با بود و نبودِ اين اصل، گره خورده است، بسيار عميق. نباشد، ما هم نيستيم. نمي‌توانيم باشيم چون.
دوم) باشيم يا نباشيم؟ اركان حكومت -نه تنها دولت-اين پاسخ را بايد به شايستگي بدهند: «رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران را به رسميت مي‌شناسند يا از سر تعارف با آنها مدارا مي‌كنند، مدارا در كنار ايجاد محدوديت‌ها البته.»  اين راه، تاكنون به مثابه يك «تجربه» در برابر ماست. پاسخ نداده است؛ تصديق مي‌كنيد كه. تكرار و آزمودن اين راه، جز تكرار يك خطا، چيز ديگري نيست. هست؟ چرا يك بار و فقط يك بار، اين را نمي‌آزماييم كه امور «استقلال حرفه‌اي» اين صنف را به خودشان بسپاريم. شايد نتيجه جز اين شد. حتما تجربه جهاني- مانند فدراسيون بين‌المللي روزنامه‌نگاران و قوانيني كه خود وضع مي‌كنند-نتيجه داده است، چرا به اين تجربه و تجربه‌هاي مشابه ـ با مدل بومي آن ـ احترام نمي‌گذاريم. اين اصل هم، با «بودن» اين حرفه، دقيقا برابر است. سوم) باشيم يا نباشيم؟ باز هم اين پنجره و نگاه من به بيرون. تجربه سال‌ها روزنامه‌نگاري، سردبيري و راه‌اندازي چند روزنامه ملي و سراسري را مرور مي‌كنم. اين پنجره يا بهتر بگويم «زاويه نگاه» با من حرف مي‌زند، مي‌گويد كه «مصونيت حقوقي چه مي‌شود؟» روزنامه‌نگاري «منزلت» است تا شغل.اما اگر شغل هم بپنداريم، «سيال است و پيچيده»، در عين حال «مهندسي و پر از محاسبه». به همين دليل، روزنامه‌نگار اگر «مصونيت حقوقي» نداشته باشد، چگونه مي‌توان از او انتظار «مسووليت پاسخگويي» داشت؟ اين دو، كفه‌هاي يك ترازو هستند. جز اين است؟ در نظر گرفتن يكي و نفي ديگري، باز تجربه به من مي‌گويد؛ «داوري غيرمنصفانه» و به غايت اشتباهي است. روزنامه‌نگاران ما، اگر مصونيت حقوقي داشته باشند، رسانه‌هاي داخل كشور، رسانه‌هاي مرجع مي‌شوند نه رسانه‌هاي خارجي. اگر ناراحتيم چرا رسانه‌هاي ما، مرجع نيستند، اين داوري «يك‌سويه» را تغيير دهيم. چرا تغيير نمي‌دهيم پس؟ همين پنجره تجربي، اين پرسش بنيادين را به ميان مي‌كشد كه حاكميت‌ها «مصونيت حقوقي» را دوست ندارند. اما بود و نبود رسانه و روزنامه‌نگار، به همين اصل وابسته است، نيست؟
 ***
پرسش‌هاي بنيادين ديگري هست كه بماند براي بعد. حتما خواهم نوشت. اما آنچه دكتر حسن نمكدوست از خود برجاي گذاشت، تنها تلنگري بود كه به باور من، زمينه بازخواني اين پرسش‌هاي بنيادين را فراهم كرد. او براي من و همه اساتيد و روزنامه‌نگاران، نمونه يك «استاد بااخلاق، خوشفكر و رفيقِ» سال‌هاي ديروز و امروز و فرداست. آنچه كرد و در ادامه استعفا داد و رفت، تاكيد بر يك «نگاه اجماعي» از سوي همه اساتيد و روزنامه‌نگاران بود. همين و بس.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون