گفتوگوي « اعتماد» با مديرعامل « تولد دوباره»
و بازخواني حبس اجباري معتادان
با جمع كردن معتادان
شهرتان امن ميشود؟
بنفشه سام گيس
هفته گذشته، با اعلام معاون سياسي-اجتماعي استانداري تهران درباره ارايه پيشنهاد به ستاد مبارزه با موادمخدر بابت افزايش دوساله مدت نگهداري معتادان خياباني در اردوگاههاي درمان اجباري، بار ديگر از تلاشهاي جمعي براي حذف اقليتي از آسيبديدگان جامعه، نبش قبر شد. دو سال است كه مسوولان ستاد مبارزه با مواد مخدر و نيروي انتظامي، دست در دست هم، عزم جزم كردهاند كه مدت حبس معتادان بازداشتي منتقلشده به اردوگاههاي درمان اجباري را از 3 الي 6 ماه (تاكيد فعلي ماده 16 قانون مبارزه با مواد مخدر) به دو سال افزايش دهند. تا امروز، تغييري در قانون به نفع پيشنهاددهندگان رقم نخورده و به نظر ميرسد اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام و نمايندگان مجلس هم چندان موافق با اين افزايش نباشند، چراكه تنها كاركرد 30 اردوگاه درمان اجباري كه از سال 1397، مثل قارچ از دل نهادهاي خاص بيرون آمده، دورريز ميلياردها تومان از اعتبارات ملي و عمومي كشور و بازگشت ده باره آزادشدگان اين اردوگاهها به مصرف پرخطرتر در كنجهاي ناديدنيتر شهرها بوده است. البته مسوولان ستاد مبارزه با مواد مخدر و نيروي انتظامي، ظرف دو سال گذشته بارها تلاش كردهاند عود اعتياد آزادشدگان از اردوگاههاي درمان اجباري را، به بلااثر بودن دورههاي 3 ماهه و 6 ماهه درمان و بازتواني ربط داده و انتفاع سيرابنشدني پيمانكاران صاحب اردوگاهها را با توجيه «موثر بودن نگهداري 24 ماهه» (بخوانيد حبس) استتار كنند. به نظر ميرسد نيات پيشنهاددهندگان حتي فراتر از اين است؛ هدف اول: حذف بصري معتادان از چهره شهرها، هدف دوم: امتناع از تمديد مجوز انجمنهاي غيردولتي فعال در حمايت از معتادان خياباني با بهانه به صفر رسيدن جمعيت هدف خدمات اين انجمنها، هدف سوم: امتناع از تمديد مجوز مراكز كاهش آسيب با بهانه به صفر رسيدن جمعيت هدف خدمات اين مراكز، هدف چهارم: بازگشت انحصار مطلق دولت بر خدمات درمان و بازپروري بيماران گرفتار اعتياد، هدف پنجم: پايان بيمارانگاري اعتياد و پسرفت 20 ساله به جرمانگاري اعتياد و درنهايت، هدف ششم: قطع يد و پايان حيات انجمنهاي غيردولتي حامي آسيبديدگان اجتماعي با بهانه بيخاصيت بودن دو دهه فعاليت اين سازمانهاي برخاسته از دل مردم. برآيند رفتار و عملكرد دو ساله ستاد مبارزه با موادمخدر و نيروي انتظامي، هيچ چشماندازي غير از اين ايجاد نميكند. اگرچه برخي مسوولان در ستاد مبارزه با مواد مخدر و نيروي انتظامي، تلاش ميكنند (يا شايد واقعا اين اعتقاد قلبي را دارند) كه در كلام، خود را دوستدار فعالان حمايتهاي اجتماعي از معتادان بيخانمان نشان بدهند، اما زور و قدرت اين اقليت، در مقابل آن اكثريتي كه در اين دو سال، بارها جمله زشت «پاك كردن چهره شهرها از لوث وجود معتادان و ولگردان» را از تريبون رسانهها فرياد زدهاند، آنقدر ناچيز و اقل است كه گفتار مهربانانهشان، به نجواي در حال خاموشي يك محتضر شبيه است چون مدتهاست كه آنها؛ همين اقليت مدعي دوستدار حمايتهاي اجتماعي از معتادان مطرود هم، سكوت اختيار كرده و عرصه را به قدرتمندان واگذار كردهاند. فعلا دست به دست شدن انگ «متجاهران برهم زننده امنيت شهر و نواميس مردم»، بهترين دستاويز مسوولان ستاد مبارزه با موادمخدر و نيروي انتظامي براي توجيه گسترش اردوگاههاي درمان اجباري متعلق به پيمانكاران وابسته است درحالي كه حالا و با گذشت 3 سال از صدور تحت اجبار مجوز فعاليت اردوگاههاي درمان اجباري براي پيمانكاران وابسته و درحالي كه اعتبارات بيمه درمان اعتياد و كمك به مراكز كاهش آسيب و حمايت از الفباي مشاركت جامعه مدني، روزانه در حال آب رفتن است، به نظر ميرسد هدف اصلي و اولي همين بوده كه دست آن لايه از جامعه مدني كه به واسطه زبان دراز براي اعتراضهاي اجتماعي، يك خطر بالقوه محسوب ميشود، براي هميشه از صحنه مشاركت، حضور و البته كنكاش در بيقانونيهاي زيرپوستي، كوتاه شود.
عباس ديلميزاده؛ مديرعامل جمعيت خيريه «تولد دوباره» در گفتوگو با «اعتماد»، از چرايي اصرار دولت به زير پا گذاشتن تاكيدات قانون و حركت در جهت خلاف رويه علمي مقبول دنيا، رمز گشايي كرده است.
معاون سياسي اجتماعي استانداري تهران چند روز قبل گفت به ستاد مبارزه با مواد مخدر پيشنهاد داده مدت نگهداري معتادان خياباني در اردوگاههاي درمان اجباري، به دو سال افزايش يابد. از دو سال قبل، اصرار مسوولان براي افزايش دو ساله مدت نگهداري معتادان بيخانمان در اردوگاههاي درمان اجباري، آغاز شد و در يك سال گذشته هم، جمع زيادي از معتادان دستگير شده در شهر تهران، حبس 10 ماهه و 12 ماهه در اردوگاههاي درمان اجباري پايتخت داشتند. از نگاه شما، با توجه به سابقه 20 سالهاي كه در درمان و بازتواني معتادان داريد، تعريف استاندارد درمان اعتياد و بازتواني به منظور بازگشت به زندگي عادي چيست؟ اين مدل نگهداري؛ نگهداريهاي دو ساله و يك ساله و 10 ماهه در اردوگاههاي درمان اجباري تا چه حد با تعاريف علمي درمان و بازتواني معتادان همخواني دارد؟
ماده 16 اصلاحيه قانون مبارزه با مواد مخدر (مصوب سال 1389) يك جمله صريح و روشن داشت؛ معتادان متجاهر در مراكز نگهداري و درمان اعتياد، به مدت سه ماه نگهداري شوند. در بخش ديگري از همين ماده قانون، گفته شده كه در صورت تشخيص مسوول فني همان مركز، تمديد مدت نگهداري تا سه ماه (و در مجموع 6 ماه) مجاز است و طبق تاكيد قانون، خدمات درمان و نگهداري بايد در كنار هم و در يك مركز باشند كه راستيآزمايي وضعيت اردوگاههاي درمان اجباري از بابت ارايه همزمان خدمات درمان و نگهداري هم برعهده سازمان بهزيستي و وزارت بهداشت است. اما اظهارنظر و درخواست براي تمديد مدت نگهداري معتادان در اردوگاههاي درمان اجباري، دعواي بزرگي است و مسوولان دستگاههاي مختلف در تلاش هستند كه قانون را تغيير داده و مدت نگهداري را به يك سال و دو سال افزايش دهند كه البته اين تلاشها هنوز راه به جايي نبرده و تاكيدات و رويه قانون هم تغيير نكرده، بنابراين طبق تاكيد قانون، علاوه بر اينكه نگهداري معتادان در مركزي كه خدمات درمان اعتياد ندارد، غيراصولي است، نگهداري بيش از سه ماه يا حداكثر دو دوره هم (به شرط تشخيص مسوول فني) غيرعلمي است. ما تابع قانون هستيم و فعلا، قانون اين تاكيد را دارد. اگر مسوول هر دستگاهي خواستار افزايش مدت نگهداري معتادان در اردوگاههاي درمان اجباري است، بايد قانون فعلي را در مجمع تشخيص مصلحت نظام يا مجلس اصلاح كنند و هيچ مسوولي هم نميخو اهد خلاف قانون عمل كند.
منظورتان از درمان چيست؟
يعني فرد معتاد، پيش از بازتواني، درمان نگهدارنده يا پرهيز مدار بابت ترك اعتياد دريافت كند. مدت درمان جسماني، سه الي 6 ماه است. بعد از درمان جسماني، مرحله بازتواني شروع ميشود و ممكن است توانمندسازي هم 6 الي 12 ماه طول بكشد. در مجموع، بازتواني يك معتاد بيخانمان، از آغاز درمان تا زمان آمادگي ورود به جامعه، دو سال طول ميكشد. مسوولان، اين تعريف را شنيدهاند و مفهوم آن را هم فهميدهاند ولي فراموش كردهاند كه حصول نتيجه با اين روش درماني، صرفا با ايجاد مركز نگهداري و حرفه آموزي در مركز ممكن نيست، بلكه با شيوههاي ديگري ممكن است كه در كشور ما متاسفانه به صورت فراگير ايجاد نشده است. حالا ببينيم نتيجه نگهداري دو ساله معتاد بيخانمان در مركزي كه خدمت درماني هم ارايه نميشود چه خواهد بود. دو سال از پول نفت و امكانات كشور براي ايجاد ساختمان اردوگاه درمان اجباري و نگهداري صِرف يك معتاد بيخانمان در اين اردوگاه هزينه ميكنيم در حالي كه ميشود با همين هزينه، به طرق علمي اين فرد را توانمند كرد. با پنهان كردن معتادان خياباني زير قالي، هيچ نتيجهاي به دست نميآيد جز اينكه اين آدمها زير قالي هستند و
باز هم از زير قالي بيرون ميآيند. اين روشها غلط است و به نتيجه نميرسد. جملهاي از استادانم ميگويم؛ هر فردي ميخواهد براي درمان و بازتواني معتادان بيخانمان كاري انجام دهد، بايد مسووليت اين كار را برعهده بگيرد و 5 سال ديگر جوابگو باشد كه چه كرده است.
شما به مواد اصلاحيه قانون مبارزه با مواد مخدر اشاره كرديد و تاكيد داشتيد كه قانون بايد اجرا شود. اگر اخبار دو سال گذشته را مرور كنيم، ميبينيم كه مسوولان حوزه سياستگذاري به دفعات اعلام كردند كه زمان نگهداري معتادان در اردوگاههاي درمان اجباري، به يك سال افزايش پيدا كرده و كساني را ميشناسم كه به مدت 10 الي 11 ماه در اردوگاه فشافويه بودهاند.
هيچ كدام از مسوولان سياستگذاري، مسووليت قانونگذاري ندارند. راه سياستگذار از قانونگذار جداست. من درمورد قانون حرف زدم و ميخواهم آن ماده قانوني را ببينم كه اجازه داده معتاد، بيش از دو دوره سه ماهه نگهداري شود.
ماده 16 اصلاحيه قانون مبارزه با مواد مخدر كه چنين اجازهاي نداده.
پس نگهداري بيش از دو دوره، كار درستي نبوده مگر اينكه مداركي دال بر قانوني بودن اين اقدام ارايه شود.
ولي تا امروز غير از همان قانون مصوب سال 1389، هيچ اصلاحيه جديدي براي ماده 16 قانون تصويب نشده.
تصميم سياستگذار براي تبديل مدت نگهداري از 6 ماه به يك سال يا دو سال، قانون نيست. قانون را قوه مجريه يا مجمع تشخيص مصلحت نظام مصوب ميكند.
نمايندگان مجلس به عنوان ناظران بر اجراي قوانين و مجمع تشخيص مصلحت نظام كه بر تصويب اصلاحيه قانون در سال 1389 نظارت داشتند بايد پيگيري ميكردند كه چرا مسوولاني صرفا براي پاكسازي چهره شهر، معتادان را 10 يا 12 ماه در اردوگاههاي درمان اجباري حبس ميكنند.
سازمانهاي غيردولتي هم بايد خطاب به مسوولان اين سوال را مطرح كنند كه براساس كدام قانون چنين كاري انجام شده.
متاسفانه به نظر ميرسد تعدادي از سازمانهاي غيردولتي از اينكه معتاد خياباني در سطح شهر نميبينند، خوشحال هستند.
سازمانهاي غيردولتي چند گروه هستند؛ گروه فعال در حوزه آسيبهاي اجتماعي كه از اين گروه، تعدادي، از نگهداري معتادان در مراكز نگهداري، منتفع ميشوند و اقتصاد اين گروه در گرو نگهداري معتادان است. خطاب ما، آن تعداد از اعضاي جامعه مدني هستند كه ميپرسند چگونه و بر چه اساسي معتاد بيخانمان، يك سال در اردوگاه درمان اجباري نگهداري شود. اگر نگهداري يك ساله، طبق قانون بوده، ما هم تابع قانون هستيم ولي اگر طبق قانون نبوده بايد اين رويه تغيير كند.
آيا سياستگذار اجازه تخطي از قانون دارد؟
من حقوقدان نيستم و به مسائل حقوقي هم وارد نيستم ولي ميدانم هيچ كسي نميتواند برخلاف قانون عمل كند.
فرض كنيم يك فرد عادي را، به اجبار به مدت دو سال از جامعه دور كنند و اين فرد، در فضايي مجهز به تمام امكانات اوليه حبس شود. بعد از دو سال، درهاي اين فضاي بسته را باز ميكنند و به اين فرد ميگويند حالا ميتواني به همان جامعهاي برگردي كه در آن بودي. مثل اين ميماند كه دو سال، اجازه تماشاي آسمان و نور را از يك فرد گرفته باشند و وقتي چشمهايش را باز ميكند، مدتي طول ميكشد تا چشمهايش به نور و روشنايي عادت كند. معتادي كه دو سال در اردوگاه درمان اجباري و دور از جامعه حبس ميشود، چطور ميتواند بعد از دو سال به اجتماع برگردد؟
براي اين معتاد بايد خدمات جامعهپذيري ارايه ميشد كه در همه اين سالها چندان ارايه نشد. ما نتوانستيم براي افرادي كه در سيستم درماني پذيرش كرديم، برنامههاي بازتواني اجتماعي تدارك ببينيم. سياستگذاران، در همه اين سالها، قدمهاي اشتباه برداشتند. اين افراد، به تنهايي نيازي به حرفه آموزي و فرصت شغلي نداشتند چون هم كار بلد بودند و هم مشغول به كار بودند. اجتماع پذير كردن اين افراد مهم بود. اگر دو سال، 6 ماه يا حتي 15 سال يك نفر را به مكاني منتقل كنيم ولي در اين مدت برنامهاي براي اجتماعپذيري و اجتماعي كردن او نداشته باشيم، شكست خوردهايم و هر چه هزينه كردهايم، دور ريختن پول بوده است.
به همين دليل، وقتي بهبود يافتگان از اردوگاههاي درمان اجباري آزاد ميشوند، در اولين گذر، موادفروش پيدا ميكنند و مصرف ميكنند؟ بهبوديافتهاي به من ميگفت بعد از 10 ماه حبس در اردوگاه فشافويه، بعد از ترخيص بلافاصله يك موادفروش پيدا كرده و مصرف را دوباره شروع كرده.
من به حرف افراد و مثالهاي موردي استناد نميكنم. من به دانش علمي استناد ميكنم. حرفهاي مصداقي، سند نيست. دانش كارشناسي ميگويد اگر انساني را براي بهبودي پذيرش ميكنيم، بايد او را توانمند كنيم و او را به نقطهاي برسانيم كه بتواند در اجتماع زندگي كند، براي خودش يك اتاق كوچك اجاره كند و به حرفهاي مشغول شود. جامعه مدني و سازمانهاي مردم نهاد دنبال اجتماع پذير كردن معتادان بهبود يافته هستند و اين اهداف، به تنهايي از دست دولتها برنميآيد. اما تعدادي از معتادان نميخواهند يا تصميم نميگيرند وارد سيستم درماني بشوند. حتي براي اين آدمها ميتوان برنامهريزي كرد. اگر اين آدمها در خيابان زندگي ميكنند ميشود امكانات نظافت، استحمام و برنامههاي اجتماعي برايشان ايجاد كرد، خدمات كاهش آسيب در اختيارشان گذاشت، به آنها فرصت داد تا وضعيت ظاهريشان بهتر شود. امروز، زمان تصميمگيري است. دولت بايد تصميم بگيرد؛ اگر معتادان را نميخواهد و دوستشان ندارد، ميتواند به مدت 5 يا 10 سال، آنها را به نقطه دور افتادهاي بفرستد يا همه را به دريا بريزد. راه ديگر اين است كه افراد داراي تجربه توانمندسازي و اجتماعپذيري، به اين معتادان كمك كنند كه آنها به اجتماع برگردند و زندگي خوبي داشته باشند. من هزاران مثال از همين معتادان به شما نشان ميدهم. ميتوانيد گذشته و امروز آنها را تحليل كنيد؛ معتادي كه ته خط بوده، داخل كارتن بوده و امروز زندگي خوبي دارد. عده زيادي در اين كشور، ميخواهند معتادان را پنهان كنند كه آنها در ديد مردم نباشند. چرا؟ وجود اينها چه خطري براي اين جامعه ايجاد ميكند؟
مسوولان ميگويند با وجود معتادان، چهره شهرشان زشت ميشود.
شهرشان زشت ميشود؟ شهر ما زشت هست. چرا نميخواهيم بپذيريم كه شهر ما زشت است؟ مردم نسبت به همديگر بيتفاوت شدهاند. مردم بايد به يكديگر كمك كنند. مسووليت يك شهر زشت فقط به عهده دولت نيست. مردم هم سهمي دارند. چرا فكر ميكنيم شهر ما زشت شده؟ معتادان هم جزيي از شهر ما هستند. چرا فكر ميكنيم معتادان زشت هستند و ما زيبا؟ معتادان چهره شهر را زشت كردهاند اما اگر آنها را از خيابانها جمع كنيد، چهره شهر ما زيبا ميشود؟ من پشت ماشين خودم بوق ميزنم، داد ميزنم، قفل فرمان را برميدارم و ميروم و شيشه ماشين جلويي را كه حركت نكرده ميشكنم، اين زشت نيست؟ فقط معتاد زشت است؟ من سر جاي پارك ماشين، با يكي از همسايهها دعوا ميكنم. اين زشت نيست؟ فقط معتادان زشت هستند؟
مسوولان ميگويند معتادان خياباني، ناامني را در شهرها افزايش ميدهند و بنابراين بايد جمعآوري شوند تا ناامني كاهش پيدا كند.
همهشان را جمع كنند ببينيم امنيت چقدر افزايش يا كاهش دارد. يك معتاد متجاهر، به اندازه مصرفش دزدي ميكند و نه بيشتر. دزدهايي كه بيشتر از مصرفشان ميدزدند كجا هستند؟ چه كسي به جرم آنها رسيدگي ميكند؟ معتادان را ميبرند به يك مركز نگهداري ولي دزدهاي بزرگتر چه؟ آن كسي كه ماشين من را ميدزدد چه؟ فكر ميكنيد معتاد متجاهر ماشين ميدزدد؟ معتاد متجاهر توان دزديدن ماشين ندارد. معتاد متجاهر وارد يك مغازه ميشود و دو تكه جنس داخل جيبش ميگذارد و همان را به ساقي ميدهد تا مواد همان روزش را تامين كند. معتاد متجاهر به فردا فكر نميكند. اگر به فردا و به سه سال بعد و به 10 سال بعد فكر ميكرد، متجاهر نميشد بلكه امروز يك «يقه سفيد» بود. معتاد متجاهر، فقط به امروز فكر ميكند و فقط پول امروز را ميدزدد ولي آنهايي كه براي 5 سال و 10 سال بعدشان ميدزدند چه؟ آنها كجا هستند؟ در جامعه ما، هر چه بخواهند ميتوانند توي سر معتاد بزنند چون متاسفانه مردم هم اين رفتار را ميپذيرند و هيچ كسي نميگويد اينكه يك معتاد بدبخت را گرفتيد و برديد به اردوگاه درمان اجباري، كار بدي انجام داديد و اتفاقا همه خوشحال ميشوند. حتي در شبكههاي اجتماعي هم هيچ واكنش به اين اتفاقات نميبينيد. وقتي توي سر بدبختترين آدمها ميزنند، ما حق داريم از حقوق اينها دفاع كنيم.
روانپزشكان متفقاند كه فرد معتاد، بر اثر مصرف مواد دچار مشكلات رواني ميشود. حالا تصميم بر اين است كه چنين فردي را دو سال در يك فضاي بسته (ولو در بهترين شرايط) دور از جامعه نگه دارند و بعد از دو سال، درهاي اين فضاي بسته را باز كنند و بگويند «حالا آزادي كه وارد جامعه شوي.» واقعا بعد از 10 ماه يا دو سال زندگي در محيط ايزوله، ورود به جامعه براي چنين فردي، به همين سادگي امكانپذير است؟ بعد از دو سال يا 10 ماه زندگي در محيط ايزوله، در درون يك معتاد خياباني چه اتفاقي افتاده؟
هيچ كدام از مدارك علمي اين روش را تاييد نميكند. بهترين روش درمان، در محيط اجتماعي است، بدترين روش درمان ايزوله كردن است.
اتفاقا مسوولان سازمان بهزيستي چند سال قبل در مورد سالمندان و كودكان بدسرپرست و بيسرپرست به اين نقطه رسيدند و اعلام كردند كه تلاش خواهد شد تا خانههاي سالمندان هر چه كمتر شود و كودكان بدسرپرست و بيسرپرست، به جاي زندگي در محيط پرورشگاه، در محيط شبهخانواده زندگي كنند تا اجتماعپذير شوند. امروز، خانواده يك سالمند يا فرد داراي معلوليت، بابت نگهداري در منزل، از بهزيستي حق پرستاري ميگيرد اما هيچوقت اين كار براي معتاد انجام نشد بلكه به عكس، امسال، پيمانكاران اردوگاههاي درمان اجباري، بابت نگهداري هر معتاد خياباني، روزانه 35 هزار تومان از دولت يارانه گرفتهاند.
البته ساختمان اردوگاهها متعلق به دولت است و پيمانكار فقط هزينه نگهداري معتاد را ميپردازد. پيمانكار اردوگاه با ساختمان مجاني و معاف از اجاره و معاف از هزينههاي جاري و حقوق پرسنل، ماهانه براي نگهداري يك معتاد متجاهر، يك ميليون و 100 هزار تومان ميگيرد، صاحب يك كمپ ترك اعتياد خصوصي با ساختمان اجارهاي و موظف به پرداخت هزينههاي جاري و حقوق پرسنل هم، بابت نگهداري يك معتاد، ماهانه از دولت يك ميليون و 100 هزار تومان ميگيرد. خيلي مسخره است. اينطور نيست؟ سازمان بهزيستي، بابت اقامت هر معتاد خياباني در سرپناه شبانه، به صاحب سرپناه 10 هزار تومان يارانه ميدهد در حالي كه هزينههاي اين سرپناه، فهرستي شامل اجاره ساختمان و هزينه آب و برق و گاز و تهيه غذا و حقوق كارمند و حق بيمه كارمند اين مركز است. در سوي مقابل، شهرداري تهران، بابت اقامت هر معتاد خياباني در گرمخانههاي شهرداري، به صاحب گرمخانه 40 هزار تومان ميدهد علاوه بر اينكه ساختمان گرمخانهها هم از املاك شهرداري و هزينه آب و برق و گاز و تلفن هم، رايگان است. عدالت كجاست؟ چرا يك گرمخانه چند برابر يك سرپناه شبانه پول ميگيرد؟ آيا ممكن نبود رقم يارانه يك ميليون و 100 هزار تومان به جاي پرداخت به صاحب اردوگاه درمان اجباري، به دست يك سازمان مردم نهاد ميرسيد و از طريق اين سازمان هم به خانواده اين فرد پرداخت ميشد تا معتادش را از خانه طرد نكند و بپذيرد كه معتادش را در خانه نگهداري كند و معتاد هم در محيط خانه تحت درمان و بازتواني قرار بگيرد؟
فكر ميكنيد علت انجام نشدن اين كار چيست؟
منتفع شدن از ايجاد اردوگاه درمان اجباري و در سطوح بالاتر، بيتوجهي به رويكرد علمي. دولت به من ميگويد وقتي يارانه را بابت 1000 معتاد به اردوگاه درمان اجباري ميدهم، خيالم راحت است كه اين فرد معتاد داخل اردوگاه است ولي اگر اين پول و اين فرد معتاد را به دست سازمان مردم نهاد بسپارم و سازمان هم بخواهد اين فرد را به خانه بفرستد و پول را هم به خانواده معتاد بدهد، چطور مطمئن باشم كه اين فرد اعتيادش را ترك ميكند؟ جواب من به دولت اين بوده كه يك بار هم به ما اعتماد كنيد. بياييد به خانه اين آدمها و وضعيتشان را كنترل كنيد. معتادان خياباني از خانواده فقير و زجر كشيده معتادزدهاي هستند كه به دليل بيپولي، معتادشان را از خانه بيرون كردهاند. ما به اين خانواده ميگوييم ماهانه يك ميليون و 100 هزار تومان به تو ميدهيم به شرط آنكه اين فرد معتاد درمان شود و در خانه بماند.
اين پيشنهاد را با مسوولان دولتي مطرح كرديد؟
تا سطوح بسيار بالاتر رفتم.
و جواب چه بود؟
«بسيار عالي. ايده بسيارعالي. بهترين ايده»...... ولي كسي نيامد دست ما را بگيرد كه براي 500 نفر و 1000 نفر كه هيچ، براي 50 نفر اين طرح را به صورت آزمايشي اجرا كنيم.
چون دولتهايمان بابت استقبال از مشاركت بخش خصوصي فقط شعار ميدهند در حالي كه بخش خصوصي هم، بايد در گزينش شركت كند. وگرنه چه دليلي دارد كه مراكز كاهش آسيب اعتياد متعلق به بخش خصوصي عام، در حال تعطيلي و جمعآوري است اما اردوگاههاي درمان اجباري متعلق به بخش خصوصي خاص، در حال افزايش است؟ تمايل دولتها اين بوده و هست كه انجمنهاي دردسرساز، طوري به استيصال برسند كه خودشان اعلام تعطيلي و تسليم و ورشكستگي كنند.
اين حرف شما را يك سال پيش شنيدم. راست گفتيد. ما بايد برويم. موقع رفتن ماست.
در اين 20 سالي كه جمعيت خيريه «تولد دوباره» فعال بوده، چند نفر از بهبود يافتگان پاك ماندند، لغزش نكردند، مشغول به زندگي سالم هستند؟
مسوولان از من خواستند كه طرح و پيشنهاد بدهم. من به ايشان گفتم انسانهايي را سراغ دارم كه وقتي نزد ما (جمعيت خيريه تولد دوباره) آمدند، سواد كمتر از سيكل داشتند. امروز، اينها ديپلم دارند، فوق ديپلم دارند، فوق ليسانس يا دكترا دارند و مشغول كار هستند. به آنها گفتم من ميتوانم حداقل هزار نفر از چنين افرادي را بياورم كه از نقطه صفر به موفقيت رسيدهاند و هر كدام براي خودشان در اجتماع موقعيت قابل توجهي پيدا كردهاند. شما اينها را ببينيد، صدايشان كنيد و بپرسيد هر كدام، كجا بودند و به كجا رسيدهاند. تقدير و تشويقشان كنيد و اميد به جامعه بياوريد. وضعيت امروز اين آدمها، كار من نيست، كار يك مجموعه است، كار صدها نفر مددكار، روانشناس و فعالان اجتماعي است......
سالني با ظرفيت 10 هزار صندلي را فرض كنيد كه هزار صندلي اين سالن را بهبود يافتگاني كه تولد دوباره يافتهاند، مينشينند. دولت، با بهبود يافتگان همين اردوگاههاي درمان اجباري، چند صندلي اين سالن را ميتواند پر كند؟
اگر به همان اندازه هم پر كند، من دستشان را ميبوسم.
دولت بايد تصميم بگيرد؛ اگر معتادان را نميخواهد و دوستشان ندارد، ميتواند به مدت 5 يا 10 سال، آنها را به نقطه دور افتادهاي بفرستد يا همه را به دريا بريزد.
من پشت ماشين خودم بوق ميزنم، داد ميزنم، قفل فرمان را برميدارم و ميروم و شيشه ماشين جلويي را كه حركت نكرده ميشكنم، اين زشت نيست؟ فقط معتاد زشت است؟ من سر جاي پارك ماشين، با يكي از همسايهها دعوا ميكنم. اين زشت نيست؟ فقط معتادان زشت هستند؟
يك معتاد متجاهر، به اندازه مصرفش دزدي ميكند و نه بيشتر. دزدهايي كه بيشتر از مصرفشان ميدزدند كجا هستند؟ چه كسي به جرم آنها رسيدگي ميكند؟