مرگ ميخاييل شولوخف
مرتضي ميرحسيني
يك: نوزده سالش بود كه نخستين داستانش در مسكو منتشر شد و عزم او را براي نويسنده شدن راسختر كرد. آن زمان تازه چند سالي از پايان جنگ داخلي در روسيه و تثبيت حكومت شوروي ميگذشت و به قول لو ياكيمنكو «نمايندگان نسلي كه بار همه دشواريها و رنجهاي جنگ داخلي را به دوش كشيده بودند، درحالي كه هنوز پالتوهاي سربازي را به تن داشتند به ادبيات روي ميآوردند. اينها ميآمدند تا از بوي باروت و غرش توپها كه خودشان تجربهاش كرده بودند و از غريو رعدآساي گلولهها كه در جنگ گوشهايشان را نواخته بود، با ديگران سخن بگويند. اينها آمده بودند كه با هم از انقلاب اكتبر و قهرمانيهاي مردم در جنگ داخلي، حماسهاي بزرگ و شكوهمند بيافرينند.»
شولوخف هم يكي از آنان بود. او پشت آن درياي خون، آيندهاي روشن براي كشورش ميديد و دل در گرو آرمانهاي انقلاب و شعارهاي حكومت نوپاي شوروي داشت. از پانزده سالگي عضو حزب كمونيست بود و بسياري از مسائل جهان را از دريچه نگاه يك ماركسيست تجزيه و تحليل ميكرد. سال 1984 در چنين روزي درگذشت و تا پايان عمر به اين آرمانها - كه سال به سال تحققشان ناممكنتر به نظر ميرسيد- وفادار ماند. حتي از دستدرازيهاي هميشگي شوروي به كشورهاي اروپاي شرقي دفاع ميكرد و سنگيني سايه كرملين بر مردم آن جغرافيا را مجاز و مشروع ميديد. بدتر اينكه اواسط دهه 1960 در نكوهش نويسندگاني كه منتقد برخي سياستهاي شوروي بودند، شريك شد و از احكام دادگاه براي مجازات آنان حمايت كرد. او را نويسندهاي ميشناختند كه در توجيه سياستهاي شوروي، اگر لازم ببيند حتي اصل آزادي بيان را هم نفي ميكند.
دو: ميخاييل شولوخف در ميان قزاقهاي دُن متولد شد و شاهكارش «دُن آرام» را هم درباره همين مردم - و آنچه در گذر از انقلاب و جنگ داخلي تجربه كرده بودند - نوشت. آنان را ميشناخت و زشتيها و زيباييهاي زندگيشان را به خوبي ميديد. دوستشان داشت اما ضعفها و نقايصشان را نيز انكار نميكرد. «دُن آرام» رماني چهار جلدي است كه نخستين جلدش سال 1928 منتشر شد و تا انتشار جلد چهارم 12 سال طول كشيد (جلد دوم سال 1929 و جلد سوم سال 1933 منتشر شدند) . مردم براي خريد رمان صف ميكشيدند و ساعتها پشت در بسته كتابفروشيها به انتظار مينشستند. حتي بسياري از كساني كه عقايد سياسي شولوخف را رد ميكردند نيز مشتاق خواندن داستانش بودند و نگاه تيزبين و تجربيات گسترده و عميق نويسنده را - ولو به اكراه - تحسين ميكردند، زيرا او «درست همان واقعيتهاي خشن پيكار را نشان ميداد كه در تمامي مناطق قزاقنشين چه در دوران جنگ داخلي و چه در نخستين سالهاي پس از جنگ و دوره استقرار قدرت شوراها در سرزمين دُن جريان داشت. انقلابي كه زندگي مردم عادي را زيرورو كرد و ريشههايش به ژرفترين لايههاي جامعه رسيد. خانوادهها را از هم جدا كرد، برادر را مقابل برادر و پسر را بر ضد پدر برانگيخت.» شولوخف كه سال 1965 جايزه نوبل ادبي را برد، جز «دُن آرام» داستانهاي كوتاه و بلند ديگري هم نوشت كه هيچ كدام به شهرت و اعتبار اين رمان نرسيدند.