تاملي در مفهوم وطن
محل تحقق هستي انساني
محسن آزموده
وطن در زبان فارسي دلالتهاي معنايي متفاوتي با مفاهيم آشناي ديگري چون سرزمين مادري، ميهن، كشور يا خاك دارد، اگرچه با بسياري از اين تعابير همپوشاني معنايي دارد. در جلد پانزدهم فرهنگ لغت معتبر دهخدا (چاپ دوم از دوره جديد: 1377، انتشارات دانشگاه تهران) در صفحات 23209 و 23210 دو بار معناي وطن ذكر شده. اولي كوتاه است و چنين آمده: «جاي گرفتن و مقيم شدن، جاي باش مردم» اما دومي خيلي مفصلتر است و نوشته: «جاي باش مردم. جاي باشش مردم. جاي باشش. جاي اقامت. محل اقامت. مقام و مسكن. جايي كه شخص زاييده شده و نشو و نما كرده و پرورش يافته باشد. شهر زادگاه. ميهن و نشيمن. ميهن. سرزمين كه شخص در يكي از نواحي آن متولد شده و نشو و نما كرده باشد.» و در ادامه نمونههايي از كاربرد لغت «وطن» در نوشتهها و اشعار شاعراني چون خاقاني، عطار، مولوي، شيخ بهايي، صائب و سعدي ارايه شده و سپس مفاهيم مركبي چون وطنخواهي، وطندادن، وطنپرستي، وطندوستي، وطنگاه، وطن مالوف، هموطن و... با ذكر مثالهايي در آثار بزرگان ادب فارسي معنا شده است. در پايان نيز معناي فقهي و ديني وطن بر پايه آثاري در اين حوزه بيان ميشود. امروز بسياري مسامحتا وطن را به معناي كشور يا ميهن تلقي ميكنند و وطندوستي يا وطنخواهي را مترادف با كشور دوستي و ميهنخواهي. اين در حالي است كه ميدانيم مفهوم كشور، به ويژه در سدههاي جديد، معنا و مفهومي كاملا سياسي دارد و براساس نظام حقوقي دولت-ملتها معنا ميشود. بر اين اساس، ناسيوناليسم يا مليگرايي، آن انديشه و احساس و باور و خواستهاي است كه افراد يا گروهها به كشور يا ملت خود تحت تقسيمبندي دولت-ملتها دارند، يكي از ايدئولوژيهاي پرطرفدار معاصر كه زمينهساز حركتها و جنبشها و رويدادهاي مهمي در تاريخ معاصر جهان شده. وطندوستي و مهر به وطن با ناسيوناليسم يا مليگرايي متفاوت است. وطن چنان كه در همه معاني مذكور آمد، اشاره به يك جا يا مكان دارد، اما ويژگي اين جا و مكان يا محل آن است كه انسان در آن «باش» دارد و موجوديت او در آن رقم ميخورد. به عبارت ديگر، وطن صرفا يك مكان انتزاعي يا فضايي هندسي نيست كه انسان مثل اشياي بيجان آن را پر كرده باشد، بلكه «باش-گاهي» است كه هستي انسان در آن محقق ميشود. شايد فهم دقيقتر اين معناي وطن با وام گرفتن از مفهوم «دازاين» مارتين هايدگر فيلسوف آلماني، به جاي «انسان» امكانپذير شود.
هايدگر اصطلاح آلماني دازاين (Dasein) را براي اشاره به انسان و نوع وجود خاص او به كار ميبرد. اين اصطلاح از تركيب دو بخش «Da» به معناي «آنجا» و «sein» به معناي «هستي» يا «وجود» ساخته شده است و به صورت تحتاللفظي ميتوان آن را به «هستي آنجا» يا «جا هستي» ترجمه كرد، برخي نيز آن را «برجاهستي» ترجمه كردهاند. به يك معناي خيلي ساده، دازاين آن موجود يا باشنده يا هستندهاي است كه هستي در آنجا خود را ظاهر ميسازد، اين آشكارگي از نظر هايدگر به واسطه زبان و كار و كلا بيانگري انسان يا دازاين رخ ميدهد. مجال كوتاه كنوني فرصت پرداختن به ريزهكاريهاي انديشه و فكر فيلسوف آلماني نيست. اين اشاره مختصر تنها براي آن بود كه از اصطلاح تخصصي او يعني دازاين براي توضيح معناي عميق و اساسي «وطن» بهره بگيريم. به نظر نگارنده، وطن در ژرفترين معنا، همان «جا» يا «آنجا»يي است كه هستي انساني در آن متحقق ميشود و به ظهور و بروز ميرسد. اين جا ميتواند زبان باشد يا اثر هنري يا كاري كه فرد ميكند. وطن در اين معنا، جلوه گاه يا محل تجلي انساني است و به همين دليل به هيچ عنوان نميتوان او را از آن جدا درنظر گرفت. انسان در اين وطن اقامت و سكونت دارد و يك لحظه نميتواند از آن فاصله بگيرد. وطنخواهي يا وطندوستي در اين معنا، بخشي از معناي انسان بودن است و نميتوان انسان را بيوطن تلقي كرد.