سيد محمود دعايي در آيين دريافت جايزه امينالضرب:
ايكاش اين ايده از ابتداي انقلاب اجرا ميشد
اللهم مولاي كم من قبيح سترته، و كم من عثار وقيته، و كم من ثناءٍ جميلٍ لستُ أهلاً له نشرته: خدايا! اي سرور من، چه بسيار زشتيهاي مرا پوشاندي و چه بسيار لغزشي كه مرا از آن نگه داشتي و چه بسيار ستايشي كه شايستهاش نبودم و تو آن را گستردي.
نيكي پير مغان بين كه چو ما بدمستان/ آنچه كرديم به چشم كرمش زيبا بود
واقعا چگونه شكر اين نعمت گزارم؟ نعمت خداي داناي پردهپوش و نعمت دوستان خطابخشِ جرمپوش؛ دوستان عزيزي كه با وجود انبوه دانشوران و كارآفرينان و دانايان، سراغ اين خدمتكار كوچك آمدهاند و بهرغم كناره جستن من، بر بزرگواري خود اصرار ورزيدهاند. انكار من از اين روي بود كه «نخلبندي دانم، ولي نه در بستان و شاهدي فروشم، ولي نه در كنعان!»
خرسندم كه جايزه امينالضرب، به ياد و نام آن مردِ بزرگِ صنعتگرِ خلاقِ ميهندوست اينك پنج سال است كه به صنعتگران نوانديش و خدوم اهدا ميشود تا نمادِ كوچكي از قدرشناسي و حقشناسي اتاق بازرگاني ـ به نمايندگي از مردم ـ از كارآفرينان باشد.
اي كاش اين ايده از ابتداي انقلاب اجرا ميشد تا بسياري از كارآفرينان مومن و مردمدوست، با دلگرمي و پشتگرمي به فعاليت و كارآفريني و رونق كسبوكار ادامه ميدادند؛ كساني كه پس از انقلاب، كشور و انقلاب به ايدههاي خلاقانهشان نياز وافر داشت و غمگنانه بر اثر چپرويها و كژانديشيهاي پارهاي، رخصت ادامه كار نيافتند و مجبور به جلاي وطن شدند و شمِّ كارآفريني و ذهن خلاقشان نصيب بيگانگان شد.
چنانچه بينش نرم و جنبش گرمي كه امروز پارهاي از دلسوزان كشور و انقلاب را بر آن داشته تا كارآفرينان را قدر بدانند و بر صدر نشانند از آغاز ميبود، اينك چه بسا در نقطهاي رفيعتر ايستاده بوديم و اوضاع اقتصاد و كسبوكار و معيشت مردمان نجيب اين سرزمين، در تقويم روزگار به از اين بود كه هست.
خوشبختانه جامعه و بيش از آن، مسوولانِ دستاندركار كشور به اين حد از آگاهي رسيدهاند كه اهميت كارفرما و كارآفرين اگر از كارگر بيشتر نباشد، كمتر نيست و ديگر نبايد و از اول هم نميبايست از دريچه تنگي به اين مقوله نگريست.
بزرگان مجلس به اين آيه توجه دارند: «ليس للانسان الا ما سعي»؛ يعني «سعي نابرده در اين راه، به جايي نرسي». آيه بسيار مهمي است در ارج نهادن به كار كه بايد سرلوحه خويش قرار دهيم؛ اما از آن مهمتر، رفتار پيامبر اكرم(ص) است در بوسيدن دست كارگر؛ و از آن هم مهمتر، اينكه عرق كارگر را همتراز خون شهيد به شمار آوردند و باز مهمتر، اين است كه اميرالمومنين(ع) چه در زمان حيات مبارك پيامبر و چه بعد از آن، بسيار مواقع كارگري ميكردند. آنقدر براي باغهاي مردم مدينه آبكشي كردند كه فرمود: «جاي طناب بر سينهام خط انداخت» و آنقدر غبار بر وجود نازنينش نشست كه پيامبر اكرم او را به «ابوتراب» ملقب فرمودند، يعني خاكآلود.
گرچه خاكآلودِ فقرم، شرم باد/ از همتم گر به آبِ چشمه خورشيد، دامن تر كنم!
اگر كار كردن مهم است و اگر كارگر جايگاه والايي دارد، كارآفريني بايد باشد كه چرخه كار را راه بيندازد. پس درود ميفرستم به بانيان اين مجلس كه قدر كارآفرينان را ميدانند و گرامي ميدارند ياد مرحوم حاج امينالضرب را كه برپايي اين محفل هم از بركات وجود اوست كه «اتاق تجارت تهران» را بنيان گذاشت و با اينكه تاجر و تاجرزاده بود، به همين اكتفا نكرد كه «امينالتّجار» و «معينالتجار» و «وكيلالتجار» باشد، بلكه چون زمانه را ميشناخت، دريافت كار ايران با تجارت و داد و ستدِ تنها پيش نميرود و در كنار رونق تجاري، بايد به قول امروزيها، «رونقِ توليد» را هم درنظر گرفت و لازمه اين كار، يكي داشتن سواد و تخصص است، ديگري تشخيص نياز و استعداد كشور و سوم برقراري ارتباطات مناسب داخلي و خارجي. اين است كه ميبينيم چندين كار نوآورانه كرد؛ از قبيل: تاسيس راهآهن، بنيان صنعت برق، صنعتي كردن توليد ابريشم و موارد ديگري كه شما بهتر ميدانيد و براي شما از اين حرفها زدن، به اين ميماند كه شما مس به كرمان ما بياوريد!
حقيقت اين است كه من از جانب پدري، واعظم و از جانب مادري، كارگر. مادرم پس از جدايي، كارگر كارخانه ريسندگي كرمان بود و از همانجا بازنشسته شد و من با نان دستاورد كارگري او بزرگ شدم و طعم مشقت و رنج را با گوشت و پوستم درك كردم و البته در كنارش، طعم شيرين استغنا و غرورِ بينيازي و سربلندي را هم چشيدم.
اين است كه اگرچه به اقتضاي شش دوره نمايندگي مردم شريف تهران در مجلس و چهار دهه اداره يك نهاد فرهنگي، بايد با مديران بسياري در موسسه اطلاعات و بيرون از آن سروكار ميداشتم، اما در درون با فرودستان بودم و كوشيدم به روحيه كارگريِ مادرم وفادار باشم و «فرودستان» را «فرومايه» نپندارم و قدرشان را بدانم.
خدا را شكر ميكنم در دورهاي كه رونق اقتصادي بيشتر بود، موسسه اطلاعات توانست به يُمن مديران و همراهي و همدلي كاركنانش، براي صدها تن از همكاران، خانههاي آبرومندي بسازد و اميدواريم با رونقگرفتن دوباره اقتصاد، بتوانيم باز چنين كنيم.
اما مسووليت اصلي ما در عرصه فرهنگ است. «روزنامه اطلاعات»، مجلات «اطلاعات هفتگي»، «اطلاعات سياسي ـ اقتصادي»، «اطلاعات حكمت و معرفت»، «اطلاعات فرانسه» (روو دو تهران) و تا چندي پيش «دنياي ورزش»، «اطلاعات بينالملل» و «جوانان»، محصول كار دوستان ما در اين عرصه است و به اينها بيفزاييد «انتشارات اطلاعات» و «انتشارات سپيده» را كه به ياري خدا تا چند وقت ديگر هزارمين عنوان كتاب را هم در دسترس علاقهمندان خواهند گذاشت و براي شادي «اهل كتاب» به عرض ميرسانم كه بهرغم كمخوانيِ عمومي، برخي كتابهاي ما با وجود حجم زيادشان، مكرر چاپ شده است؛ براي مثال «شرح مثنوي معنوي» در مجموع بيش از 210 بار، «شرح و تفسير قانون اساسي» 60 بار، «فضيلتهاي فراموش شده» 55 بار، «خاطرات فردوست» در دو گونه چاپ، 68 بار و كتابهاي ديگر با چاپهاي بيش از 30 بار و 20 بار و بسياري از آثارشان برنده جايزه كتاب سال شدند.
اگر دوستان هر انتقادي به شيوه كار حرفهاي ما داشته باشند، با دل و جان ميپذيريم و به ديده منت داريم. من به عهدي كه با امام و رهبري بستم، وفادارم و هرگز نخواستم و تا جايي كه توانستم، نگذاشتم كه كسي در موسسه، از موازين اخلاقي عبور كند و با جار و جنجال و خداي ناكرده هتك حرمت يا درج مطلبي نادرست، چارچوب ارزشهاي ديني و ملي و منافع عمومي را ناديده بگيرد. از شما چه پنهان و به قول همشهري عزيزم آقاي مراديكرماني: «شما كه غريبه نيستيد»، عهدي نيز با صاحب اين لباس بستهام كه تا در اين زي هستم، از هيچ دولت و دستگاهي حقوق نگيرم و همچنان طلبه بمانم و با شهريه طلبگي سر كنم. شرطم با مرحوم امام در قبول سفارت عراق، همين بود كه بحمدالله تا امروز در هر سمتي كه بودهام تداوم يافته است و اكنون مقام معظم رهبري شهريه طلبگيام را ماهيانه مرحمت ميكنند.
اگر اطلاعات آبرويي در ميان اهل فرهنگ و ميهندوستان و اخلاقمداران دارد، از لطف خداست و همكاري صادقانه و مخلصانه خوانندگان و دوستان عزيزم در موسسه كه امروز من به نمايندگي از آنها در محضرتان شرفياب شدهام. همانان كه به گفته ابوسعيد ابوالخير:
اندر ره فقر، ديده ناديده كنند/ هرچْ آن نه حديث توست، نشنيده كنند
خاك درِ آن باش كه شاهان جهان/ خاك قدمش چو سُرمه در ديده كنند
از توجهتان سپاسگزارم.