انعكاس صداها
حسن لطفي
اگر اشتباه نكنم زندهياد علياشرف درويشيان، داستان كوتاهي دارد كه در آن پسركي فحش تازهاي ياد ميگيرد كه معنايش را درست نميداند. دنبال فرصت است تا جايي به كار ببردش. اين كار را هم ميكند. گمانم در جايي كه وقتش نيست! اينكه ميگويم اگر و گمانم به خاطر اين است كه داستان را سالها پيش خواندهام. در زماني كه خيلي باورها مثل روز براي امثال من روشن بود. غربزدگي جلال را بدون ذرهاي شك ميپذيرفتيم و باور داشتيم صمد بهرنگي در ارس بهطور اتفاقي غرق نشده، او را غرق كردهاند! باور داشتيم هر كس كه مثل ما فكر نميكند، احمق است و چيزي نميفهمد (آن هم بدون آنكه بشنويم و بخوانيم چه ميگويند!) با صلابت و اعتماد به نفس بالا طوري توي دهان اين و آن ميزديم كه اگر در واقعيت زده بوديم همه دندانهاشان ميشكست و خون از دهانشان فواره ميزد! اگر يكي (بزرگاني مهربان مثل طالقاني، بهشتي و...) سعي ميكرد نرمترمان كند، كاسه داغتر از آش ميشديم و نرمش آنها را به حساب پيريشان ميگذاشتيم. زمان كه گذشت، تازه فهميديم رگهاي بيرون زده گردن و ناسزا گفتن به اين و آن دليل خوبي براي محق بودن نيست. آدم اگر به حرفهايي كه ميزند، مطالبي كه مينويسد، انديشهاي كه در سر دارد، راهي كه در پيش گرفته و صندلياي كه بر آن نشسته اعتماد دارد، داد بيخود نميزند. به جاي تشريح ديدگاههايش به ديگران فحش نميدهد. ديگران را به بدها و كژيها منصوب نميكند تا ثابت كند خودش و حرفش درست است. اگر كرد بايد به خودش و افكارش و باورهاش شك كرد. بايد دانست روزي روزگاري اگر ذره عقل و انصافي داشته باشد مثل جواني من و ما از قطعيت تمام فاصله ميگيرد و به ديگران حق ميدهد تا مثل او فكر نكنند. ديگران را سگهاي قلاده بلند نميداند كه اگر بداند آينهاي پيش رويش نيست تا قلادههاي افتاده بر گردنش را ببيند. نيست تا غرور برآمده از جايگاهي كه ديگران به او دادهاند را دريابد. ديگراني كه در دادن و پس گرفتن يد طولايي دارند. كافي است به دور و برش نگاه كند و بفهمد كه غربزدگي ديگر فحش نيست اگر بود خيل عظيم نخبگان راه غرب پيش نميگرفتند و فرزندان همتايانش در غرب به دنبال مدينه فاضله نبودند و گريزان از پدران سياستمدارشان در ينگه دنيا به دنبال اقامت و كسب و كار نبودند. سگهاي قلاده بلند غرب فحشي بود كه يكي ندانسته در جايي به زبان آورد كه استعداد عجيبي براي انعكاس صدا دارد. لابد حالا اين صدا بارها در گوشش تكرار ميشود. آن هم بهگونهاي كه انگار يكي او را بارها خطاب قرار داده است.