• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5167 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۷ اسفند

«اعتماد» از نجات يك پيرمرد ۷۰ ساله آلزايمري توسط زن ۳۶ ساله گزارش مي‌دهد

آتش از سيگار بود

بهاره شبانكارئيان

 

سه روز پيش در پي تماس تلفني با سامانه ۱۲۵ در شهر كاشان كه توسط يكي از شهروندان صورت مي‌گيرد، باعث نجات جان يك پيرمرد ۷۰ ساله مي‌شود. 
فرزندان اين پيرمرد فكر نمي‌كردند وقتي پدرشان را كه آلزايمر دارد تنها مي‌گذارند و مي‌روند و در خانه را به رويش قفل مي‌كنند، آتش سيگار جان  اين پيرمرد را به خطر بيندازد. 
 روح‌الله فدايي سخنگوي سازمان آتش‌نشاني و خدمات ايمني شهرداري كاشان در اين باره اعلام كرد كه تماس يك شهروند با سامانه ۱۲۵ كاشان پس از رويت دود از يك خانه مسكوني موجب نجات پيرمرد ۷۰ساله شد. 
در پي تماس تيم‌هاي عملياتي ايستگاه شماره ۴ سريعا به محل حادثه در خيابان اعتمادي اعزام و با حضور به موقع در خانه مسكوني كه دود ناشي از حريق فضاي خانه را پركرده بود فورا فرد سالمند را خارج و تحويل عوامل اورژانس در محل دادند. 
ساعت ۹ و سي دقيقه صبح روز يكشنبه ۱۵ اسفندماه سال جاري بود كه زن وقتي كنار پنجره مي‌رود متوجه مي‌شود كه از يكي از خانه‌هاي همسايه دود در هوا پخش مي‌شود. 
...«پسرم سي پي داره. پرده اتاق رو كنار زدم مثل هرروز صبح كه براش توضيح مي‌دم؛ از رسيدن فصل بهار و هوا و درختان براش مي‌گم... يه دفعه ديدم يه دودي از يه خونه داره بلند مي‌شه، اول فكر كردم شايد اشتباه مي‌كنم و رفتم به كارام برسم. تا اينكه پسرم صدام زد و دوباره ازم خواست براش همون چيزارو توضيح بدم رفتم كنار پنجره كه...»
اينها بخشي از صحبت‌هاي «راحله. خيرانديش» با «اعتماد» است كه در خصوص روز حادثه بيان مي‌كند و باعث نجات جان يك پيرمرد ۷۰ ساله كه دچار آلزايمر نيز بوده، مي‌شود و اما جزييات روز حادثه. 
توضيح درباره فصل بهار و مشاهده دود از خانه همسايه
راحله خيرانديش ۳۶ ساله است. پسرش ۱۲ سال دارد و فلج مغزي است. او در رابطه با اتفاق سه روز پيش مي‌گويد: «من اصلا اين آقا رو نمي‌شناسم. تقريبا ساعت ۹ و نيم صبح بود كه تماس گرفتم با آتش‌نشاني. خونه ما بالاي يه سربلندي هست و مسلط به پشت بوم‌هاي اطراف. منطقه اعتمادي كاشان هستيم. مي‌خواستم پرده رو كنار بزنم كه هم آفتاب بياد داخل و هم يكم اتاق گرم شه. پسرم هم نشسته بود. پسرم سي پي داره. پرده اتاق رو كنار زدم مثل هرروز صبح كه براش توضيح مي‌دم؛ از رسيدن فصل بهار و هوا و درختان براش مي‌گم... يه دفعه ديدم يه دودي از يه خونه داره بلند مي‌شه، اول فكر كردم شايد اشتباه مي‌كنم و رفتم به كارام برسم. تا اينكه پسرم صدام زد و دوباره ازم خواست براش همون چيزارو توضيح بدم، رفتم كنار پنجره كه از اول همه‌چيز رو توضيح بدم ديدم دود نسبت به ده دقيقه پيش بيشتر شده. يكي از پشت‌بوم‌هاي اطراف از داخل كولرش دود بيرون مي‌زد. گفتم خدايا چي كار كنم، چي كار نكنم، زنگ بزنم زنگ نزنم! داشتم با خودم كلنجار مي‌رفتم كه بالاخره زنگ زدم آتش‌نشاني. شماره آتش‌نشاني رو كه گرفتم اولين چيزي كه بهشون گفتم اين بود كه آقا من اصلا قصد مردم‌آزاري ندارم. يه درصد احتمال داره و ۹۹ درصد احتمال نداره كه مشكل خاصي هم باشه، اما يه دودي از دريچه كولر يه خونه داره مي‌زنه بيرون. گفتن كجا، گفتم نمي‌دونم. گفتن پس آدرس خودتون رو بدين وقتي رسيديم خونه رو نشون ما بدين.»
تنها در خانه 
او ادامه مي‌دهد: «من زياد از خونه بيرون نمي‌رم. همسا‌يه‌هارو هم نمي‌شناسم. بيشتر وقتم با پسرم مي‌گذره. دو سه دقيقه بعد از تماسم ديدم از آتش‌نشاني بهم زنگ زدن و گفتن تا چند دقيقه ديگه ماشين مي‌رسه شما بيا تو كوچه و خونه رو نشون بده. من رفتم. ولي خونه رو نمي‌تونستم نشون بدم چون اصلا نمي‌دونستم كجاست. فقط از بالا ديده بودم. ولي احتمال مي‌دادم شايد مربوط به كوچه روبرو باشد. بعد پنج، شش دقيقه كه رفتم بالا و داشتم همين‌طور از پنجره نگاه مي‌كردم، ديدم دود قطع شد. نيم ساعت بعد از خود آتش‌نشاني تماس گرفتن و گفتن آره يه پيرمرد ۷۰ ساله‌اي بوده تنها در خونه و آتش سيگارش رو ريخته روي فرش و باعث آتش‌سوزي شده. اين پيرمرد آلزايمر داشته و بچه‌هاش هم در خونه رو قفل كرده بودند كه بيرون از خونه تنهايي نتونه بره.» 
راحله ناگهان در خصوص فرزندش مي‌خواهد درد و دل كند و مي‌گويد: «پسر من با اينكه سنش كم نيست ولي تازه يه ساله كه راه افتاده و كمي حرف مي‌زنه و فقط خودم زبونش رو متوجه مي‌شم. وقتي به دنيا اومد تشنج كرد و دچار اين اختلالات شد. حركاتش كند هست. مثلا شوهر من پسرم رو بيرون نمي‌بره. من مشكلي ندارم اما مردم خيلي بد نگاه مي‌كنن براي همين ترجيح مي‌دهم هميشه كنارش باشم و خودم هم تنهاش نمي‌ذارم. همه‌چيز هم براش توضيح مي‌دم. خودش خيلي دوست داره باهاش حرف مي‌زنم. هرروز كارم اينه كه هر چي بيرون مي‌بينم رو براش توضيح مي‌دم. سه روز پيش هم همين‌طور شد كه رفتم كنار پنجره و متوجه شدم حالا اين خونه دود عجيبي ازش بيرون مي‌زنه.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون