تاملي بر جنايت اخير اهواز (2)
حميدرضا گودرزي
مرد جوان و برادرش كه در ارتكاب جنايت اخير اهواز و قتل مونا حيدري مباشرت و معاونت داشتهاند از پشت كوه نيامدهاند، لباس ايلياتي به تن ندارند كه بگوييم در داخل چارستون يك قبيله حضور داشتهاند و تحت فشار رواني افراد حاضر در آنجا بودهاند. او و برادرش با موبايل صحبت ميكنند، از اينترنت استفاده ميكنند، اتومبيل مد روز سوار ميشوند، در خانه ماهواره دارند و اخبار دنيا را لحظه به لحظه ميشنوند، اما با خودشان افكار ديگري را حمل ميكنند، افكاري از يك دنياي ديگر، دنيايي كه هيچيك از موارد بالا در آن وجود ندارد و شوري ديگر در سر دارند.
قبيلهاي كه ديگر نيست، اما روحش بر آدمها غلبه دارد و از طريق بزرگان فاميل و خانواده همه را تحت كنترل دارند.
اما امروزه حالا ديگر قبيلهاي نيست و تبار آنها به شهرها كوچيده است، در جنجال شهرنشيني اعضاي آن قبيلهها گم هستند، اما انگار وقتي آمدهاند روح قبيله را هم با خودشان آوردهاند. مثل محاكمه مونا (مقتوله اهوازي) كه از طرف افكار عمومي جمعي قبيلهاي صورت گرفته است. همسر مونا به عنوان يك نيروي اجرايي در واقع خواست و دستور و حكم قبيله را اجرا كرده است.
با اينكه مدرنيته آنها را احاطه كرده، اما اين آداب و رسوم منسوخ چون كلاف سردرگمي به دست و پاي آنها پيچيده است، عاداتي كه هيچ سنخيتي با اينگونه زندگيها ندارند. اسمش غزل بود و او را مونا صدا ميزدند. نامزد پسر عمويش به نام سجاد شد و مُهر زندگياش به زندگي پسرك قفل خورده بود. اين دخترها چارهاي ندارند جز اينكه شب تار فرار را بر قرار ترجيح بدهند.
حتما فيلم عروس آتش ساخته كارگردان نامدار زندهياد خسرو سينايي را ديدهايد يا لااقل اسمش به گوشتان خورده است، دختري كه از قبيلهاش در جنوب كشور به اهواز ميرود. به دانشگاه ميرود و پزشك ميشود و پس از سالها براي حل مشكل ازدواجش به خطه خود برميگردد، اما پسر عمويش دست از سر او بر نميدارد، آخر معتقد است كه او نافبر و نامزد اوست و از كودكي براي او نشانش كردهاند. دختر جوان را به گروگان ميگيرند و برايش مراسم عقد اجباري به پا ميكنند كه در همانجا پزشك جوان خود و زندگياش را به آتش ميكشد.
چه راه و چه رسمهايي با قدرت به مغز و قلب و فكر همه پمپاژ شدهاند، به گوشهاي از آنها كه جرمشناسان و جامعهشناسان دستهبندي كردهاند، توجه فرماييد.
آقاي قراييمقدم، جامعهشناس مشخصههاي اين قتلها را چنين ناميده است:
1) چنين شيوه قتلهايي در ميان قبايل خوزستان رواج دارد و گفته ميشود به معني نهي كردن يا جلوگيري كردن كه اصطلاحي است براي كيفردهي در برابر رابطه اشتباه يك زن با مرد نامحرم تا لكه ننگ از عشيره پاك شود.
2) افراد قبيله براي پرداخت خونبها در اينگونه موارد (عونه) ميدهند يعني ياوري ميكنند به اين معني كه بخشي از ديه را ميپردازند.
3) در رسم ديگري اگر زن شوهرداري با مردي دوست شود، اما وليدم از خون زن و مرد بگذرد اگر او را نكشد بايد مردي كه چنين عملي را مرتكب شده يك زن جوان را به شوهر اولي هديه (هبه) كند.
4) عموما وليدم در اين پرونده خود همراه مرتكب جرم است پس چه شكايتي ميتواند داشته باشد ممكن است ظاهرا اعلام شكايت شود، اما در اغلب موارد پرونده در سيستم قضايي با رضايت آنها مواجه است.
جامعهشناسان معتقدند كه جامعه فرهنگي كشور نتوانسته اين شكاف فرهنگي را پر كند. شكافي در باب گذار از سنت به مدرنيته و از يك هويت جمعي به هويت فردي تا فرد خودش براي خودش و آيندهاش تصميم بگيرد نه اينكه جمعي با تفكرات باستاني عصر جاهليت او را تحت فشار قرار دهند. هم زن را كه تحت فشار تسليم خواستههايي ناحق شود و هم مرد را كه تحتتاثير همان خردهفرهنگهاي منسوخ شده است و در اين راستا دست به كارهايي ميزند كه با شأن جامعه امروز هيچ سازگاري ندارد و راه چاره در آموزش فرهنگي عميق و برنامهريزيهاي اساسي توسط جامعهشناسان و مسوولان آموزشي و دانشگاهي كشور است.
مسوولان پيشگيري از وقوع جرم در مناطق حساس كه آمار جنايات و خودكشي در آنها بسيار بالا بوده و قابل توجه است با ايفاي نقش فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي ميتوانند سال به سال چنين آمارهايي را كاهش دهند و علاوه بر آن سيستم قضايي كشور با تهيه لوايح در اين خصوص بر جنبه تنبيهي آن موارد بيفزايد.
خاطرم ميآيد سالها پيش كه بازپرس ويژه قتل تهران بودم، دختر جواني به وسيله تلفن با مردي غريبه ارتباط برقرار كرد يعني خط تلفن كه زنگ خورده بود او تلفن را برداشت تماس اشتباهي بود، اما مرد جوان ديگر دست از سرش برنداشت با هزار جور وعده و وعيد او را سر قرار كشانيد و همين ايجاد رابطه كرد تا اينكه در يك صبح جمعه جسد دختر جوان در بيابانهاي اطراف تهران كشف شد. با رديابي تماسهاي تلفني و پرينت مكالمات تلفن منزل پدر دختر شماره مرد ناشناس كشف و از اين طريق قاتل را شناسايي كردند حالا سوالي مطرح ميشود: آيا تلفن باعث وقوع جنايت شد؟ و چنانچه اصلا در جامعه شبكههاي تلفني برقرار نبود آيا ميشود گفت كه اينگونه قتلها رخ نميدهند؟ تلفن در سالهاي دور اولين و تنها وسيله ارتباطي در جامعه بود اساسا شهرنشيني متراكم ارتباط را لحظه به لحظه وسيعتر ميكند، چون تلفن و فاكس و اينترنت وسايلي هستند كه كار را راحت ميكنند و نميتوان گفت كه اين وسايل جرمزا هستند؛ اين استدلالي صحيح است كه ممكن است اين لوازم مدرن وسيله ارتكاب جرم هم بشوند اما خدمات شاياني هم به بشريت كرده و ميكنند. همين تلفن همراه كه با آن پزشكان را به بالين بيماران بدحال فرا ميخوانند مگر با آنها كم سرقت مسلحانه رخ ميدهد، مگر زماني كه خفاش شب جنايات عديده مرتكب شد فضاي مجازي وجود داشت؟ بهتر نيست به جاي شاخه درخت به تنه و ريشه آن فكر كنيم و در پي درمان اصل برآييم؟