• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5173 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۴ اسفند

فوران واژه در حوالي بهار!

اميد مافي

عطر بنفشه و بوي شكوفه سيب جهان را شورانگيز كرده، اما مردي خسته جان كنار آجيل عيد، يك كاسه كلام بو داده تحويل‌مان مي‌دهد تا به يادمان بياورد حال دلش خوش نيست... آن‌سوتر خانم زنبق به تكثير در حوالي نوروز مي‌انديشد و يك‌ريز شميم بي‌مثالش را به رخ مي‌كشد، اما زني كه طعم سمنو را از ياد برده، به قدر يك ظرف كلام بو داده شكوه مي‌كند و بهار را به سخره مي‌گيرد تا به ما متذكر شود كه خواب عصرگاهي كنار سفره هفت‌سين و چشم انتظاري براي در كردن توپ‌ها و دلنوازي كاغذرنگي‌ها گاهي به يك رويا بدل مي‌شود تا باور كنيم تقويم‌ها با همه راستي و درستي از سر تقصير دروغ مي‌گويند.
سنجد و سنبل در بساط دستفروش خيابان وليعصر بي‌تاب و دلزده شده‌اند از بس كسي سراغ‌شان را نگرفته و آنها را به معجزه فصلي سبز  الصاق نكرده است. از شما چه پنهان تخم‌مرغ رنگي هم دنبال راه فرار مي‌گردد تا بيش از اين پيش چشم جماعتي كه هياهوي غريب عيد هنوز گوش‌هاي‌شان را پر نكرده، شرمسار نشود.
اسفند سمج دارد چمدان‌هايش را مي‌بندد تا بهار لختي اين اتمسفر ملال‌آور را نوازش دهد و يك رود، يك پرنده و يك جفت ماهي گلي پيام‌آور ربيع شوند در روزگارِ بي‌طرب. كسي چه مي‌داند، شايد همين روزهاي آخر، هواي بس ناجوانمردانه ناگهان رخت بربندد تا بهار بانو با كرشمه‌اي دل‌انگيز مقابل‌مان بنشيند و از سه فصل دوري و دوستي‌اش بگويد. تا چاي بهاره در فنجان سرد شود، بس كه ما محو زيبايي سيماي بهار فرحناك مي‌شويم و شماره روزهاي سنجاق شده به سال تحويل را فراموش مي‌كنيم.
براي آنكه فروردين در اسفند جا نماند و چلچله‌ها در اوج شيدايي نگاه‌شان را از ما ندزدند گريز و گزيري نداريم جز آنكه در اين روزهاي سرسام‌آور كمي به چيزهاي خوب فكر كنيم و با چشمان مرغ عشقي كه دنيا را در محبس روي سرش گرفته به روزگار بنگريم و ايام ماضي را به دست باد بسپاريم تا شايد با لالايي هزار ستاره به استقبال سالي برويم كه قرار است قصه‌ها و غصه‌هاي نانوشته را زير گوش‌مان نجوا كند.
انگار چاره‌اي نيست جز آنكه فروچكيدن را براي چند روزي لااقل از ياد ببريم تا هواي پريدن آرزوهاي‌مان را ارغواني كند و درست در ساعت ۱۹ و ۳ دقيقه و ۲۶ ثانيه روي زيباي ماه را ببوسيم تا اين كالبد زار و نزار با تنفسي عميق تكرار شود.
 دهان ياوه‌گوي تقويم را بايد بست كه زندگي به دقيقه اكنون لاي درخت بيد تاب مي‌خورد تا مرگ در حوالي هفت‌سين نبض ما را نگيرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون