گام معلق رفتن يا ماندن
ابراهيم عمران
نميدانم چه قرابتي داشت ديدن دوباره فيلم «گام معلق لكلك» اثر ماندگار «تئو آنجلوپولوس» با خبري كه يكي، دو روز قبل منتشر شد. خبري كه در آن آمده بود طبق نظرسنجي از هر سه ايراني «يك» نفر مايل به مهاجرت است و در راس دلايل اين تمناي ذهن و دل؛ آزگارهاي اقتصادي است كه جولان ميدهد. كارگردان صاحب سبك يوناني نيز در فيلمش گروههايي از مردم مهاجر را به تصوير ميكشد كه دست بر قضا صوت يك ايراني نيز در فيلم است؛ آنگاه كه از ترس و هراس خويش سخن ميگويد و از بازگشتي كه مايل بدان نيست و از نور مهتاب ميگويد كه نميخواهد روشنايي داشته باشد. فيلم در سه دهه پيش ساخته شد و به حتم روندگان آن روزگار؛ ادلههاي ديگري داشتند كه مراد اين وجيزه نيست. گام معلق ماندن يا رفتن؛ بحث اصلي اين نگره جانكاه است. مشكلات اقتصادياي كه اين چند سال؛ حتي مهر و عطوفت را از ما دور كرده است؛ آنچنان دست و پا گير شده كه در هر نظرسنجي؛ لامحاله در برابر اين پرسش قرار گرفتن؛ جواب آني است كه منتشر شده است. هر چند نميتوان به چنين نظرسنجيهايي از نظر علمي و محتوايي؛ ايمان كامل داشت ولي روح موجود در آن؛ ميتواند تفسيرهاي گوناگوني داشته باشد. اينكه اگر بتوانيم و از كشور برويم؛ يعني در حال حاضر اين فرصت را نداريم. ولي در اولين زمان ممكن ميشود رفت براي هميشه. انگار مرزها را آزاد بگذارند و ترسي هم از عواقب نباشد. تو گويي بگويند واردات خودرو با ارز ترجيحي است. آيا ديگر ميتوان اميد داشت به آنكه خودروي داخلي فروش رود و به توليدش ادامه دهد؟ حرف بسيار است. به حتم مصلحان اجتماعي و مسوولاني كه اين نظرسنجي را ميبينند و ميخوانند؛ لختي خواهند انديشيد. لختي كوتاه به حتم، تلنگري بر آنها وارد خواهد آمد. چرا راه دور برويم. همين شلوغيهاي آخر سال كسب و كار؛ ميتواند نمونه دمدستي از وضعيت بد اقتصادي باشد. نگاه به حجم بالاي جمعيت نداشته باشيم كه در بازارها و مراكز خريد، در رفت و آمد هستند. به قول معروف كجاست «دنبه» و رهاوردشان چيست. خيلي دست به جيب باشند؛ از خود بزنند و براي بچهها؛ آنهم نه تمام اقلام لازم، را بخرند. حال دست به ريشي برخي نيز بماند. عرصه كه تنگ شود در برابر چنين پرسشهايي؛ جوابهاي جامعهشناسانه ديگري نيز ميتوان شنيد. هيچ فردي مشتاق آن نيست در غربت از ابتدا شروع نمايد، آنهم قشر نزديك به متوسط و متوسط جامعه ايراني (حال اگر چنين طبقهاي وجود داشته باشد) كه در راس مهاجرتكنندگان هستند. بهراستي در دور و برمان طي امسال؛ چند نفر از موطنشان رخت بر بستند؟ ديگر شنيدن اينكه فرد يا افرادي از دور و نزديك به بهانههاي مختلف، مهاجرت كردهاند؛ از كفر ابليس و زهد اسفنديار نيز معروفتر شده است. مهم تصميم به رفتن است. آن گام آخري كه بازيگر و افسر وظيفه در فيلم؛ بر نميدارند؛ هماره نميتواند، گوياي وضع موجود باشد. همه انگار حاليه مشتاق برداشتن چنين گامي هستند با همه مخاطرات موجود در ادامه راه. ظريفي ميگفت آن دو نفري هم كه در جواب پرسش گفتند مايل به مهاجرت نيستند؛ خوب متوجه سوال نشدهاند! ديگر گويا اين شعري كه گلپا سالها پيش خواند؛ معنايش از دست رفته است كه: اي وطن اي ريشه من، عشق من، انديشه من/ گور من گهواره من، قلب پاره پاره من/ اما من نه اهل سودام، نه به فكر ترك اينجام/ اهل تو از ريشه تو، خاك تو خون تو رگهام/