صداي سرناي بهار
شينا انصاري
صداي سرناي بهار ميآيد، پاياني ديگر بر يكسال از عمر پرشتاب گذران ما، سالي كه گذشت با وجود نام پرطمطراق ۱۴۰۰، سال خوبي براي بسياري از ايرانيان نبود. تداوم كرونا، مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم و مسائلي كه به نظر ميرسيد چونان كلافي سردرگم برجاي مانده و بلكه پيچيدهتر شدهاند!
براي من و افرادي چون من كه در سال قبل دچار بيماري سرطان شدند، سالي كه گذشت پر از مرارت و رنج درمان بود، از يكسو مرگهاي ناشي از امواج بيماري همهگيري؛ بيماري كه تصويري از پايان آن وجود نداشت نشان از بيثباتي عجيب و آخرالزماني جهان پيرامون ما داشت، دوستاني كه بدون سابقه بيماري زمينهاي بر اثر ابتلا به سويههاي مختلف اين ويروس، دنيا را ترك كردند و غم نبودنشان داغدارمان
كرد.
در سوي ديگر، ما مبتلايان به بيماريهاي سخت در وانفساي روزگار كرونازده روزها و ماهها لنگلنگان مسير پرمشقت درمان را با مصايب هفت خوان شيمي درماني، راديوتراپي و جراحي و عبور از هزارتوي پر پيچ و خم كلينيك و بيمارستان و اعجاز تهيه دارو پيمودهايم، تاب آوردهايم و نميدانيم كه سال نيامده چه در آستين خود دارد؟ با اين حال جادوي بهار هميشه زيبا و شگفتانگيز
بوده است.
نو شدن طبيعت براي آنها كه يكسال سختيهاي درمان را به صبر پذيرا شدهاند، دلچسبتر به نظر ميرسد. تقارن آغاز بهار با شروع سال نوي ايراني فرصتي هست براي تامل بر لحظه لحظه اين زندگي گريزپا كه ما مسافران قلمرو بيماري خيلي بيشتر از ساكنين سرزمين سلامتي قدر
آن را ميدانيم.
نوروز براي ما كه هنوز نميدانيم از گرداب بيماري گذر كردهايم يا نه پر از اميد هست همين كه سالي جديد با چهار فصل رنگ به رنگ و دوازده ماه گونهگون را پيش رويمان داريم يعني هنوز فرصت هست براي زندگي، براي رسيدن به ساحل امن سلامت، براي كارهاي آغاز نشده و ناتمام و پيش از آنكه «كز تو نيايد هيچ كار» و اين موهبت بزرگي است كه تنها رهگذران جاده توفانزده بيماري آن را ميفهمند؛ آنها كه تجربه برزخي سختترين درمانها را به جان خريدهاند و به آمدن بهار دلخوشند و به فصل بدرود با زمهرير دردها مشتاق. سبزينگي طبيعت اين پيام را با خود دارد كه اگر طبيعت ميتواند آغوش خود را به روي بهار باز كند و سبز شود، چرا تن و جان ما نتواند به زرديهاي روزگار پشت پا بزند، زخمها و مرارتهاي سال پيشين را در چشمه نسيان بشويد و به روزهايي روشنتر دل ببندد.
در جهاني چنين بيثبات كه رشد خارج از قاعده چند سلول سركش ما را از جزيره آرام تندرستي به درياي مواج ناخوشي كوچانده، سال پيشرو ميتواند آبستن هر اتفاقي باشد. مهم اين است كه با تمام وجود دريابيم «نصيب از عمر دنيا، نقد وقت است» و فرصت نفس كشيدن و زنده ماندن را با زندگي كردن-آن اندازه كه در توان و اختيار ماست- تاخت بزنيم و زندگي كنيم.