هنر من براي افراد خاص است
رامين جهانپور
يك دوست همه فن حريف و هنرمندي داشتم كه در چند عرصه هنري و ادبي فعال بود، منتها براي توليد آثار هنرياش يك اصل و قانوني براي خودش داشت. هر وقت كه با هم در اين مورد صحبت ميكرديم، ميگفت: من داستان و شعر و فيلمم را براي افراد خاصي توليد ميكنم. آن افراد خاص در ذهنش آدمهايي بودند كه به قول خودش به اهميت اثري كه خلق كرده بود پي ميبردند و به قول معروف داستان، فيلم يا شعري را كه خلق كرده بود بهتر ميفهميدند.دوست من معتقد بود من به مخاطب عوام اصلا كاري ندارم.آثار من براي افرادي است كه ارزش بو و صداي باران را ميدانند و بدون چتر به زير باران ميروند.آثار من مختص كساني است كه شبها به كافيشاپهاي روشنفكري ميروند و سيگار برگ و پيپ به دست، ژست روشنفكري ميگيرند و در مورد هنر و ادبيات ايران و جهان بحث ميكنند. او ميگفت: من داستانم را براي كساني مينويسم كه به موسيقي «بيتلز» و «پينك فلويد» و «ويكتور خارا» گوش ميكنند و طعم قهوه برزيلي را صبحها هنگام روزنامه خواندن ميچشند و فيلم نيمه شبي در پاريس با بازي «ووديآلن» را حداقل يك بار ديدهاند و هميشه توي چمدان سفرشان جديدترين مجلات و كتابهاي ادبي ديده ميشود و تازهترين كتابهاي «موراكامي» ژاپني و «پل استر امريكايي» را مطالعه كردهاند.دوست من ميگفت من فيلمم را براي كساني ميسازم كه فرق كارهاي« دسيكا» را با «كوروساوا» ميدانند و فيلمهاي گنگستري «ژان پير ملويل» فرانسوي را تماشا كردهاند و بهترين فيلم كلاسيك منتخبشان «همشهري كين» است. او ميگفت مخاطبين اشعار من كساني هستند كه تمام شعرهاي «پاز» و «نرودا» را از حفظند و تمام زمستان را پالتو به تن ميكنند و توي اتاقشان تابلوهاي «پيكاسو» و «ونگوگ» نصب است. متاسفانه تا اين لحظه كه دارم اين يادداشت را مينويسم موفق به متقاعد كردن دوستم نشدهام. من هر قدر در صحبتهايم تلاش كردم كه به او بگويم بسياري از مخاطبين آثار هنري از دوردستترين روستاها و شهرستانها هستند كه دسترسي به خيلي چيزها ندارند و در ميان آنها استعدادهاي نابي وجود دارد كه هيچ زمينهاي براي رشد و پيشرفت ندارند و خيلي از مستعدترين نوجوانها و جوانهاي ما اصلا از اين ادا و اطوارهايهاي روشنفكري خبر ندارند، اما شايد همانها در آينده جزو بهترين فيلمسازان و متفكران كشورمان بشوند پس مخاطب را نبايد از روي ژست و نوع زندگي قضاوت كرد. اينها را گفتم، اما او اصلا مجاب نشد...