جنگ استقلال امريكا
مرتضي ميرحسيني
سال 1775 ميلادي در چنين روزي دستهاي از نيروهاي انگليسي در لكسينگتون (ايالت كنتاكي) با گروهي از امريكاييها درگير شدند و يكي از آنان زخمي شد. از امريكاييها 8 نفر به خاك افتادند و 10 نفر هم، كمتر يا بيشتر زخمي شدند. درگيري كوچكي بود، اما در شرايط آن برهه به جرقهاي براي شعلهور كردن آتش جنگي بزرگ -كه وقوع آن از مدتي پيش حتمي شده بود- تبديل شد و مستعمرههاي انگليس در قاره امريكا را به شورشي بزرگ و رويارويي نظامي با پادشاهي انگليس سوق داد. برخي آن را جنگهاي استقلال و برخي ديگر انقلاب امريكا خواندند، اما عنوانش هر چه بود، در پايان، ماجرا به تشكيل كشور مستقل ايالات متحده انجاميد و دست دربار انگليس از مستعمراتش در آن جغرافيا را براي هميشه كوتاه كرد. رابرت پالمر در كتاب «عصر انقلاب دموكراتيك» مينويسد: اگر انقلاب را تحولي بزرگ در سياست و جامعه ببينيم، قطعا آنچه در امريكا روي داد، انقلاب بود. انقلابي كه پيامدهاي آن محدود به آن قاره نماند و حتي اثرات آن به خارج از حوزه تمدن غربي هم نفوذ كرد. مثل هر انقلاب سياسي ديگري، «اقليتي با هيجان و شدت و زور» آن را پيش بردند و مانند هر تحول بزرگ اجتماعي، عدهاي را پيروز و كامياب و عدهاي را زخمي و بدبخت كرد. اهالي مستعمرات انگليس در امريكا با سياستهاي مالياتي حكومت انگليس مخالف بودند و سنگيني سايه دربار بريتانيا را مانع آزادي تجارت و بهبود وضعيت اقتصادي سرزمين خودشان ميديدند. هر چه فشار مالياتي و محدوديتهاي قانوني انگليسيها -كه از طريق مجلس نمايندگانشان اعمال ميشد- افزايش يافت، نارضايتي و خشم امريكاييها نيز بيشتر شد. پادشاهي بريتانيا تغييري در سياستهاي خودش نداد و شمار ناراضيان را بيشتر و بيشتر كرد. آنقدر بيشتر كه عملا جمعيتي بزرگ را در مستعمرات شكل دادند و به نيرويي جدي در ضديت با سيطره دربار بريتانيا تبديل شدند. جرج واشنگتن نماينده آنان و تاماس پين صدايشان بود. پين ميگفت: «دو طبقه متمايز از انسانها در جامعه هست، يعني كساني كه ماليات ميدهند و كساني كه ماليات ميگيرند و با همين مالياتهايي كه از جيب مردم بيرون كشيدهاند زندگي خود را ميچرخانند. نظام حكومتي كه از چنين تضادي پشتيباني ميكند، حكومت خوبي است براي درباريان و بلهقربانگويان و مواجببگيران و مالكان و رهبران احزاب و نظام حكومتي بدي است براي حداقل 99درصد از مردم.» او بود كه دل بستن به تغيير از طريق پارلمان، آن هم پارلماني كه خودش چنين مالياتهايي را وضع ميكند، مسخره و ابلهانه خواند و گفت دگرگوني مطلوب براي اكثريت جز با جدايي از سلطنت انگليس و داشتن جمهوري مستقل ممكن نميشود. جنگ ميان دو طرف، امريكاييهاي خواهان استقلال رودرروي انگليسيها و امريكاييهاي حامي انگليس، بيشتر از هفت سال طول كشيد و تا اوايل سپتامبر 1783 ادامه داشت (چهارم جولاي 1776 بود كه 13 مستعمره -بعدتر ايالت- اعلام اتحاد و استقلال كردند و از آن پس براي عملي كردن آنچه گفته بودند، جنگيدند). امريكاييها كه به فرماندهي جرج واشنگتن ميجنگيدند چند بار تا آستانه شكست پيش رفتند، اما ادامه دادند و سرانجام به هدفي كه برايش ميجنگيدند، رسيدند. نزديك 7 هزار نفر از سربازان واشنگتن در جنگ كشته شدند، بيشتر از 17 هزار نفر نيز در حاشيه جنگ -در اسارت يا از بيماري- جان باختند. درباره آمار كساني كه زير پرچم پادشاهي بريتانيا كشته شدند، اختلافنظرهايي وجود دارد اما گويا اين عدد به حداقل 24 هزار نفر ميرسد.