رقابت سخت براي بيكيفيتسازي
ابراهيم عمران
گشتي پيرامون خبر و بعد از خبر اين روزهاي كشور؛ شبيه به برخي فيلمهايي است كه عنوان «سياهنمايي» ميگيرند و اگر خوب بنگريم تاريكي مطلق در خبرها؛ بالمال ساخته و در حقيقت خواسته برخي است. مگر وقتي مخاطب ميشنود از زبان جانشين رييس پليس راهور كه تعطيلي و بستن دو كارخانه پرضرر ايرانخودرو و سايپا؛ بهتر از فعاليتشان است؛ چه واكنشي ميتواند نشان دهد؟ يا اينكه رييس راديو و تلويزيون اذعان دارد ميزان مخاطب كاهشي و كم شده است؛ در پس شنيدن اين اعتراف چه بايد كرد؟ در گزاره اول جان مردم با آهنپارههاي اين دو شركت در خطر است. در نگره دوم روح و روان مردم در اذيت و آزار. آدمي چه ميخواهد؟ در هرم زندگي امنيت، جايي درخور دارد. امنيت جسمي كه هر روز به واسطه خودروهاي بيكيفيت خدشهدار ميشود. امنيت رواني و روحي مردم هم به واسطه برنامههاي كممحتواي تلويزيون در خطر. حال از اولي گريزي نيست و اجبار در آن موج ميزند؛ چه كه نميتوان خودرويي بهتر سوار شد. در دومي گزينه انتخاب راحتتر است. خاموشي و نديدن و پناه بردن به محتواي برنامههايي ديگر كه مختصات خاص خود دارد. خب اگر فردي از اين دو نوع پديده زندگي، حرفي بزند و درد و دلي نمايد با ديگري؛ متصفبه سياهنمايي ميشود. ولي اگر سكانداران و مسوولان ذيربط و ذينفع حرفي بگويند؛ قند در دل عده زيادي آب ميشود كه تصميمگيران هم به مشكل پي بردند! هر چند فقط در كلام و بيان و آن هم در تريبونهاي خاص! كه بعد از مدتي به راحتي باز نشدن ايربگها؛ فراموش خواهد شد. آري شايد در پس پرده رك گويي پليس در مورد ماشينها؛ ارتباطي با واردات خودرو نهفته باشد. ولي در گوشه ذهن مسوولان تلويزيون چه ميگذرد؟ آنها چه در نظر دارند كه «خود مشت مالي» را سرلوحه كارهايشان قرار دادند؛ البته موقتي و مناسبتي! نميدانم چه قرابتي است بين توليد انبوه خودروي بيكيفيت و توليدات بيمحتواي تلويزيونيمان. به حتم مخرج مشتركي دارند و شايد اين وجه اشتراك همان فعال مايشاء بودن باشد و بس كه شرح بيشتري نميطلبد و اين واگويههاي بيثمر هم دردي از گره مردم باز نميكند كه خودرو و تلويزيون نيازي از نيازهاي فراواني است كه روزمره با آن دمخوريم. بگذريم از نيازهايي كه نبودشان جانكاه و طاقتفرساست. دو نمونه عينياي كه هر روز با آن زيست داريم و ميتواند براي ثبت در تاريخ و براي آيندگان مايه برخي انبساط خاطر در دهههاي آتي شود!