مديران
بخوانند
قاسم يزدانپناه
براي سخنراني در همايشي عازم يكي از شهرهاي دور بودم. در صندلي كنار پنجره هواپيما جاي گرفتم. آقايي با كت و شلوار و محاسن كنارم نشست. بهجز سلام و عليكي كوتاه سكوت بين ما حاكم شد. مرتب به خودش ميپيچيد، نفس عميق ميكشيد، سر و گردنش را تكان ميداد و دستانش را بههم ميماليد. فهميدم يكي از مسوولان استان است و مثل تقريبا همه مديران تنش عصبي و استرس شديد او را رها نميكند. بعد از مدتي كتابم را گرفت و ورق زد. سر صحبت باز شد. درست حدس زده بودم؛ يكي از مديران كل با پستي حساس در استانداري بود. فراوان درمورد فشار كار و تنشهاي محلي و مشكلات رسيدگي به زن و بچه و خودش سخن گفت. حدود 52 سالش بود، ولي مردي 60 ساله به نظر ميرسيد. اين را داشته باشيد تا به يكي ديگر هم اشاره كنم: تلفنم زنگ زد. دوستم بود. مضطرب مينمود. با تاسف گفت: «خانم آقاي... زنگ زده و گفته شوهرم خسته و كوفته و عصباني از اداره به منزل آمده و گفته است: خستهام! ميروم اتاقم بخوابم. بعد از مدتي رفتم بيدارش كنم، ديدم تكان نميخورد! سريع به اورژانس خبر داديم، وقتي آمدند گفتند، چند ساعت پيش مرده است! حالا هم كسي نزدمان نيست. تا فاميل و بستگان از شهرستان بيايند و جنازه را منتقل كنيم، خودتان را برسانيد. سريع به منزل مرحوم رفتيم. صداي گريه و شيون بلند بود. در اتاق، دوستم آرام آرميده بود. ديگر نه عصباني بود و نه استرس داشت! اما خانواده، منقلب و پريشان! چند سالش بود؟ 50 سال!» او سالها در آموزش و پرورش و دانشگاه آزاد اسلامي در سطوح مختلف فعاليت داشت و نماينده شهر در مجلس شوراي اسلامي بود. اين اواخر هم قبل از مرگش، در يكي از وزارتخانهها سمت مشاور داشت. دوست پرتنش و مضطرب من جانش را فدا كرد و زن و بچهاش در غم فراقش سوختند. از اين نمونهها فراوان است. عوارضي مانند پيري زودرس، زخم معده، ناراحتي قلبي، شوره سر، تيكهاي عصبي، عصبانيت و پرخاش، ناتواني در تصميمگيري صحيح، دوري از خانواده، تغذيه نامناسب و لرزش دستها گريبانگير چنين افرادي بهويژه مديران است. برخي در برابر اين فشارها تاب تحمل ندارند و جان به جانآفرين تسليم ميكنند.
عدهاي ديگر هم كه جان سالم بهدر ميبرند، بعد از بازنشستگي، كنار رفتن يا بركنار شدن دچار افسردگي و بيماريهاي سختتر ميشوند.
به يك نمونه ديگر هم اشاره ميكنم تا مصداقها مطلب را روشنتر كند و بهتر بتوانم منظورم را منتقل كنم:
به يكي از مناطق دانشگاه براي بازديد و جلسه رفتم. دبير منطقه با من همراه بود. مدام تلفنش زنگ ميزد. هنوز تلفن را در جيبش نگذاشته، زنگ بعدي و بعدي و... .
همينطور حرف ميزد و عذرخواهي ميكرد و با اطرافيان سرگرم گفتوگو بود. موقع ناهار يك لقمه غذا ميخورد، يك تلفن جواب ميداد. گوش ميكردم، ميديدم حرفهايش منقطع، با سرعت و عجولانه است. حتم داشتم كه نه خودش خوب ميفهمد دارد چه ميگويد و نه مخاطبش! ناراحت شدم! تلفن را از او گرفتم و خاموش كردم و با دلخوري گفتم: «برادر من! غذات رو بخور!»
متاسفم اين را مينويسم! ولي حيفم ميآيد اشاره نكنم: دوست عزيز! آقاي دكتر! آقاي مديركل! آقاي معاون! آقاي رييس! عضو هيات علمي! مسوول محترم! خيلي ببخشيد! تو چه درسي خواندهاي؟! دكتر و مهندس شدهاي، پست و مقام هم داري، منزلت اجتماعي هم به دست آوردي! ولي اين چه طرز مراقبت از خود است؟ شما مهارت زندگي كردن را ياد نگرفتهاي!
وقتي به اين افراد اعتراض ميكني و معايبشان را ميگويي، پاسخ ميدهند كه كارشان فراوان و مسووليتشان سنگين است و فرصتي براي رسيدگي به خود و خانواده ندارند.
ميگويم حرفتان درست! ولي مسووليت شما از پيامبر اسلام (ص) بيشتر است؟ سيره اين بزرگان را ببينيد و بخوانيد و پند بگيريد.
پيامبر (ص) عليرغم همه مسووليتها در بين عربهاي باديهنشين آن زمان، خوابش، غذايش، استراحتش، رسيدگي به خانوادهاش، مخصوصا دختر نازنينش، همه بهموقع بود. كارهاي اجتماعي را هم انجام ميداد، وقت هم كم نميآورد. بسياري از شبها را هم در عبادت بود. اما زيباترين لباسها را ميپوشيد و خوشبوترين عطرها را استفاده ميكرد.
هرچه انسانها بزرگتر باشند، منظمتر و مرتبترند و روحي بزرگ و جسمي سالم ميخواهند. خيلي از رفتارهاي غيراصولي ما در اين زمينه بر اثر ذهنيتهاي غلط خودمان به وجود آمده و متاسفانه عموميت يافته است. اين مديران (مديران پرتنش و مضطرب) زيردستاني مثل خودشان ميخواهند. بنابراين افرادي را ميپسندند كه اينگونه باشند و اگر كسي در كنار كار به خود و خانواده و زندگياش برسد، مطرود او ميشود.
چند توصيه:
1- به سرگذشت بزرگان دين و علم توجه كنيد و سيره زندگي آنها را بخوانيد.
2- به خانه كه ميرسيد تلفن همراهتان را خاموش كنيد.
3- در هفته حداقل يك يا دو وعده ناهار يا شام را با خانواده بگذرانيد.
4- روزهاي تعطيل را به خانواده اختصاص دهيد و به كار ديگري نپردازيد.
5- 30 روز مرخصي سالانه را حتما استفاده كنيد.
6- حداقل سهماه يكبار مسافرت را فراموش نكنيد.
7- هر روز صبح دوش بگيريد.
8- هفتهاي سه روز، عصر يا شب حداقل نيم تا يكساعت ورزش كنيد. اگر وقت ورزش نداريد، به پيادهروي بپردازيد. كوهنوردي و گردش در طبيعت را فراموش نكنيد..
9- دستكم در هفته يك فيلم مناسب ببينيد.
10- حداقل هر سه ماه يكبار با خانواده به يكي از شهرهاي مذهبي برويد.
11- اگر برايتان مقدور است، هر سال يك مسافرت خارج از كشور را در برنامه خود بگنجانيد.
12- در شغل و رشته تخصصي خود مطالعه كنيد و مطالب جديدي بياموزيد.
13- مقيد باشيد به طور مداوم در رشته تخصصيتان مقاله يا مطلبي بنويسيد.
14- هر شش ماه يكبار چكاب پزشكي انجام دهيد تا از سلامت خود مطمئن شويد و درصورت نياز نسبت به درمان خود بكوشيد.
15- وقتهايي را فارغ از كار و زندگي به خود اختصاص دهيد و روي مسائل مربوط به خودتان متمركز شويد.
شايد بگوييد وقت براي اين كارها ندارم! عيبي ندارد! من هم ميگويم:
«بيچاره! داري خودتو ميكشي!»