درباره «احمد هاشمي» در بيستونهمين سالگرد درگذشتش
در قرق سينما
محمدحسن خدايي
در عرصه سينما همواره ميتوان آدمهايي را ديد كه گرچه در ويترين اصلي و پر زرق و برق ستارهها نيستند، اما گرفتار سينما هستند و عمري را بدون توقع خاصي در پي اين عشق بودهاند. در معدود مواردي كه گروه و كارگردان و نتيجه كار قابل ملاحظه بوده، زحمات و تواناييهايي در سايه ماندهشان به چشم ميآمده است و در غالب موارد نيز اينچنين نبوده. «احمد هاشمي» را چند باري در يكي از دفاتر سينمايي خيابان جمهوري در اواخر دهه شصت ديدم. قدبلند و جدي بود و جذبه خاصي در نگاهش بود. در آن سالها در فيلمهاي مختلفي چون «فرار/ حيدري/62»، «گردباد/ قدكچيان/64»، «تشريفات/ فخيمزاده/64»، «دستمزد/ جوانمرد/68» و بيشتر در نقشهاي منفي و ساواكي ديده بودمش كه به خوبي اين نقشها را بازي ميكرد، اما توانايياش بيش از اينها به نظر ميرسيد. او كه ظاهرا فعاليتش را در دهه چهل با تئاتر شروع كرده بود از ابتداي دهه پنجاه با بازي نقشهاي كوتاهي وارد سينما شده بود كه مهمترينشان «سه قاپ/زكريا هاشمي/50» و«بلوچ/ مسعود كيميايي/51» بودند. پس از انقلاب اما او اغلب كارهاي سينما را تجربه كرد از عكاسي (خاك و خون) و طراحي صحنه و لباس (شيلات، گردباد، شيرسنگي، دستمزد و...) گرفته تا نويسندگي (ترنج، مسافران مهتاب، تيغ آفتاب و قرق) و دستياري كارگردان (شيلات) و تهيه (بيقرار و قرق).او همچنين سوداي كارگرداني نيز داشت و ظاهرا قبل از انقلاب نيز فيلمي را كارگرداني كرده كه به سرانجام نرسيده (به روايت عليرضا زريندست كه فيلمبرداري آن را انجام داده است) اما اولين و آخرين تجربه به سامان رسيدهاش فيلم «قرق/70» بود كه منهاي پايانبندي ضعيفش فيلم خوش ساخت و قابل اعتنايي بود ولي متاسفانه نه فروش قابل ملاحظهاي كرد و نه آنچنان جدي گرفته شد. او در اين تنها فيلمش علاوه بر نويسندگي، كارگرداني، طراحي و تهيه، يكي از بهترين و مهمترين نقشهايش (ماژوردادخان يك نظامي اواخر دوره قاجار) را نيز ايفا كرد. يك نظامي منضبط كه با شجاعت ميخواهد منطقه ماموريتش را امن كند اما آنقدر وجدان دارد كه با به خطر انداختن خود بخواهد جان يك زنداني بيگناه را نجات دهد. فضاي خلوت و وسترنگونه فيلم نشان از سليقه و ذوق سينمايي او داشت و به نظر ميآمد كه تمام تجربياتش را در اين فيلم جمع كرده بود. در كارنامه بازيگرياش دو نقش عمده و خاصتر نيز ديده ميشود كه هر دو حاصل همكارياش با مسعود جعفريجوزاني است كه توانست جنبههاي متفاوتي از بازيگري او را نمايان كند (حتي در فيلم «قرق» نيز تاثيرپذيري او از اين فيلمساز مشهود است)، نقش «عمو خداداد» يكي از ريش سفيدان همطايفهاي علييار (نصيريان) در فيلم درخشان «شيرسنگي/65» كه در درگيري پاياني فيلم كشته ميشود، با وجود كوتاهي نقش با گريم و بازي خوب او به ياد مانده است و نقش مهمتر «قباد ياغي» در فيلم «در مسير تندباد/67» كه جنس بازي و نگاههاي او در كنار پرداخت و كارگرداني خوب شخصيت سردسته گروهي از ياغيان (كه عاقبت توسط دو همسرش كشته ميشود) را از يك نقش منفي كليشهاي به كاراكتري ملموس و بومي ارتقا داده است. او در ابتداي دهه هفتاد در فيلمهايي چون «دادستان/رفيعا/70»، «دو روي سكه/ متوسلاني/71» و «پادزهر/كاظمي/72» نيز در نقشهايي مكمل به خوبي ظاهر شد كه البته نقشش در فيلم آخر با درگذشت او در پنجاه و چهار سالگي ناتمام ماند. او قبل از درگذشتش در تدارك ساخت فيلم جديدي با عنوان «دروازه بهشت» بود كه در ميانه ارديبهشت 72 خود وارد دروازه بهشت شد تا «قرق»اش در سينما يگانه بماند.