تاملي بر فيلم «دشت خاموش» به كارگرداني احمد بهرامي
چرخه تكرارشونده نكبت و محنت
محمدحسن خدايي
جهان بياميدي كه در فيلم «دشت خاموش» بازنمايي ميشود، يادآور همان زوال و انحطاط سينماي بلاتار و سهراب شهيد ثالث است. كمابيش شبيه موقعيتهاي دشوار زندگي در يك جغرافياي پرت و حاشيهاي. انسانهايي كه در جايگاه كارگراني محروم از حقوق انساني و قرارداد اجتماعي كار، مشغول توليد كالايي هستند كه ديرزماني است تقاضاي چنداني براي آن وجود ندارد و به قول كارفرمايي چون «آقا خان» اين مساله نسبت مستقيم دارد با شيوه توليد اين روزهاي مسكن در استفاده از بتن و سنگ و سيمان به عوض آجر. مناسبات توليد كه دستخوش تغيير و تحول ميشود لاجرم كورهپزخانههايي كه محصولشان چيزي نيست به غير از توليد آجر گِلي، به محاق رفته و براي جلوگيري از خسارت بيشتر يا تعطيل ميشوند يا به قيمت نه چندان مناسب به فروش ميرسند بيآنكه نصيب چنداني عايد كارگران شود. در كورهپزخانه «مصيب» همچون نقاط ديگر جهان، تضاد كار و سرمايه، كارگر و كارفرما در جريان است. الگوي تكرارشوندهاي كه هر روز بازتوليد ميشود تا منافع كارفرما بيش از كارگر تامين شود و اگر غير از اين باشد، واكنش كارفرما يا تعديل نيروي كار است يا تعطيلي كار. دشت خاموش به شكل استعاري نشانهاي است از تمامي آن قلمروهاي فراموششدهاي كه بر مناسبات ناعادلانه كار و سرمايه استوار هستند، قلمروهايي كه روزگارشان سپري شده و ضرورتشان مورد ترديد قرار گرفته. روايت فيلم مبتني است بر پايان يك دوره و شايد آغاز دورهاي ديگر. آن زمان كه «آقا خان» با نقشآفريني فرخ نعمتي به «لطفالله» با بازي علي باقري دستور ميدهد كه كارگران كورهپزخانه دست از كار كشيده و براي شنيدن سخنان او جمع شوند ميتوان فهميد كه چيزهايي براي هميشه تغيير كرده است. روايت 102 دقيقهاي دشت خاموش تلاش دارد اين واقعيت را نمايان كند كه حتي در كورهپزخانهاي دورافتاده، برآيند نيروهاي متضاد و متخاصم در جريان است تا هژموني و اقتدار كسي چون «آقا خان» بازتوليد شود. در اين چرخه تكراري خشونت و سركوب و مقاومت، اين «لطفالله» است كه به مثابه يك ميانجي عمل كرده تا ارتباط كارگران با آقا خان برقرار باشد و وضعيت كورهپزخانه پايدار بماند، چراكه زندگي براي لطفالله در تداوم وضع موجود معنا دارد و هر نوع بحران تهديدي است در قبال جايگاهي كه در اين سالها براي خودش دست و پا كرده. فيالمثل به ياد آوريم عشق بيفرجامي كه از جانب او به سرور ابراز ميشود و هيچگاه پاسخي درخور دريافت نميكند از يك محدوده فراتر نميرود تا موجب رنجش آقا خان نشود. فيالواقع اين منقاد بودن لطفالله و پيچيدگي رفتارياش در نسبت با ديگران، ارتباط مستقيم دارد به هويت و گذشتهاي كه در اين برهوت جهنمي نصيب او شده است آن هم تحت نظارت مردي كه نقشي پدرانه در قبال او داشته و حتي در انتها حاضر نميشود كاري براي او انجام دهد. رابطه آقا خان با اين زيردست وفادار اين گمانه را تقويت ميكند كه اين دو نفر پدر و پسر هستند و لطفالله نتيجه ارتباط پنهاني آقاخان با يكي از زنان كارگر. همينكه لطفالله توطئه نميكند و كمابيش تحت اوامر رييس خود است به اين ابهام خانوادگي دامن ميزند كه گويي رازهايي وجود دارد كه قرار نيست آشكار شود. لطفالله به مثابه ميانجي كارگران با آقا خان عمل ميكند نقشي كه تا به انتها ادامه مييابد و تنها زماني به پايان محتوم خويش ميرسد كه كار در كورهپزخانه متوقف ميشود. اين وقفه سايه مياندازد بر آن رابطه ارباب- بندگي و صد البته بيمعنا كردن زندگي لطفالله و لاجرم تصميم براي پايان دادن به زندگي بيقدر شدهاش. بعد از واگذاري مالكيت كورهپزخانه و عزيمت آقا خان به شهر به همراه سرور، لطفالله چاره را نه در تلاش براي هماهنگي با مالكان جديد و تطبيق با شرايط پيشرو كه در خودويراني تمامعيار مييابد. آن چيدن آجرها و بستن راههاي تنفس، يادآور جهان نيهيليستي بلاتار در «تانگوي شيطان» است، دست كشيدن از زندگي و نفي مناسبات ناعادلانه آن با شكلي از مرگطلبي. الگوها يكي است: خزيدن به يك مكان بسته، مسدود كردن تمامي راههاي ورود و خروج و به انتظار مرگ نشستن. احمد بهرامي تلاش دارد مناسبات پيچيدهاي را كه در يك اجتماع كوچك كارگري شكل گرفته بازنمايي كند. در فقدان آگاهي طبقاتي بروز اختلافات ميان كارگران امري است ناگزير اگر چه معيشت كارگران بحراني و كرامتشان ناديده گرفته شده باشد. اين وضعيت فلاكتبار مادي، شوربختانه با تضادها و شكافهاي قوميتي شدت مييابد. با آنكه خانوادههايي از اقوام ايراني در كنار يكديگر زندگي ميكنند و كار مشتركي دارند اما همچنان تضاد منافع و عدم آگاهي طبقاتي در ميان آنان همچون عاملي عمل ميكند كه افق مشتركي براي آنان شكل نيابد. اين وضعيت شكننده به نفع كارفرما است و از جانب كارگران در مقابل وعدههاي بدون پشتوانه آقا خان مقاومت چنداني صورت نميگيرد. به لحاظ فرمال اغلب چشماندازهايي كه از كورهپزخانه به تصوير كشيده ميشود نمايي است با فاصله از پشت پنجرهاي كه آقا خان ايستاده و همچون ديگري بزرگ، همه را زير نظر گرفته است. حركت آهسته و پاندولي دوربين، از منظر يك كارفرماي در آستانه ورشكستگي، نشاني است از وخامت اوضاعي كه اميد چنداني براي بهبودي آن مشاهده نميشود. جهانبيني كارگردان بر ايستايي، ملال و زوال استوار شده و خبري از آن خشم انقلابي كارگران نيست، هرچه هست تنشهايي است در مقابل يكديگر. دشت خاموش ترسي از اين مساله ندارد كه سنت سينمايي كه از آن وام گرفته را آشكار كند بنابراين ميتوان دغدغههاي مضموني و شكلي فيلم را تبارشناسي و ردپاها را نشانهگذاري كرد. به هر حال اقبال جهاني و جشنوارهاي به اين فيلم زياد بوده و در غياب بازيگران چهره توانسته جهان خويش را بسازد و بازتاب دهد. دشت خاموش بر اين نكته اصرار دارد كه تا اين وضعيت غيرانساني در گوشه و كنار جهان بازتوليد ميشود، تا وقتي نيروي كار بدون تحت شمول قرار گرفتن ذيل يك قانون عادلانه در حال استثمار شدن است، لطفاللهها كارشان به انتحار خواهد كشيد و آقا خانها نطقهاي پرطمطراق در باب پايان كار ارايه خواهند كرد. در جهان بدون اميد دشت خاموش، توان مقاومت هر لحظه بيش از پيش ناممكن شده و شكلي از خودويرانگي پديدار ميگردد. وقتي آقا خان مقابل كارگران ميايستد و با زباني ساده تلاش ميكند آنها را اغنا سازد كه ديگر نميتواند اين وضعيت زيانبار را ادامه دهد و به اجبار تن به تعطيلي كورهپزخانه داده است، مخالفت و مقاومت چنداني در قبال ريتوريك او شكل نمييابد. اين گفتار كارفرمايانه در طول روايت تقطيع شده و هر بار خطاب به يكي از خانوادهها بيان ميشود. هر خانواده برداشت شخصي خود را دارد و تو گويي فهم مشتركي از اين پايان غمبار براي اين افراد شكل نمييابد. واكنشها در نهايت طنزآميز است: كسي كه سرپرست خانواده است پس از اتمام غذا، از كنار سفره برميخيزد و در گوشهاي دراز كشيده و ملحفهاي سفيد روي خود مياندازد. به جاي آنكه تلاشي شود براي گفتوگو و همفكري خانواده براي مواجهه با فاجعه، هر كس به خلوتي پناه برده و حضور فيزيكي خود را زير پارچهاي سفيد به اصطلاح پنهان ميكند. دشت خاموش در حد بضاعت توانسته يك وضعيت غيرانساني و ناعادلانه را آشكار كند اما پس از آشكار كردن نيروهاي متضاد و مخالف، نيروي مقاومتي را به ما نشان نميدهد كه كارگران با عامليت خويش به اجرا گذارند. ايدئولوژي فيلم در رابطه با كارگران يا انتحار است يا فرار عاشقانه يا اطاعت از آقا خان و آواره شدن در جادهها. دشت خاموش براي كارگران ميتواند بيش از اين پيشنهاد دهد، شايد فرياد خشمگين دشتي كه ديگر نميخواهد خاموش بماند.