گزارش روزانه «اعتماد»
از جشنواره كن 2022
«منتقدان بينالمللي» به «برادران ليلا» جايزه دادند
لادن موسوي
از آخرين روز نمايش فيلمها و سه فيلم آخري كه در بخش مسابقه امسال جشنواره ديدم، مينويسم. يك فيلم خوب، يك فيلم متوسط و يك فيلم واقعا بد .
فيلم اول «دلال» بود. فيلم كارگردان بزرگ ژاپني «هيروكازو كره-ايدا». او هم يكي از كارگرداناني است كه به حضور در كن عادت دارد. 9 تا از فيلمهاي او تا به امروز در بخش نوعي نگاه و بخش اصلي جشنواره كن به نمايش در آمدهاند! اولين فيلمي كه از او در كن به نمايش در آمد، «فاصله» بود كه در جشنواره كن ٢٠٠١ در بخش مسابقه شركت داشت. بعد از اين فيلم، «كره- ايدا» با فيلمهاي بعديش چندين بار به كن آمد و جوايز مختلفي را از اين جشنواره از آن خود كرد: در سال ٢٠٠٤ فيلم «هيچكس نميداند» جايزه بهترين بازيگر را به دست آورد و در سال ٢٠١٣ هيات داوران، جايزه ويژه خود را براي فيلم «چنين پدر، چنين پسر» به او اختصاص داد. بالاخره در سال ٢٠١٨ و با فيلم زيباي «يك شغل خانوادگي»، اين كارگردان ژاپني توانست نخل طلا را از آن خود كند. فيلمي كه علاوه بر نخل طلا توانست جايزه بهترين فيلم خارجيزبان «سزار» را هم كه اسكار فرانسويهاست، ببرد. پس امسال همه انتظار فيلم جديد او «دلال» را ميكشيدند. آخرين ساخته «كره-ايدا» مثل تمام فيلمهايش، خانواده را محور داستان خود قرار داده است: مادري بچه نوزادش را رها ميكند. دو مرد بچه را برميدارند و به دنبال خانوادهاي براي به سرپرستي گرفتن بچه ميگردند. دو مردي كه به زودي درمييابيم قاچاقچي بچه هستند و از فروش بچهها به خانوادههايي كه بچهدار نميشوند، كسب درآمد ميكنند. «دلال» فيلمي جادهاي (road movie) است كه در كره جنوبي ميگذرد. مثل هميشه بچهها نقشي مهم در ساختار داستاني فيلم اين كارگردان ژاپني دارند و وجودشان باعث دگرگوني زندگي و سرنوشت كساني كه بر سر راهشان قرار ميگيرند، ميشوند. اينبار هم مثل هميشه دغدغه «كره-ايدا» جدايي، دروغ، رها كردن و رها شدن، تنهايي بچهها و احساس گناه است و مشكلاتي كه انسانها به عنوان پدر و مادر ميتوانند احساس كنند. اينبار اما داستان فيلم «كره-ايدا» به اندازه ساخته قبلياش خاص و استثنايي نيست. بعد از گذشت نيم ساعت و فهميدن نقش هر شخصيت، ميتوانيم از قبل پايان فيلم را بهطور تقريبي حدس بزنيم. پس دو ساعت بعدي را فقط به انتظار پايان فيلم هستيم، براي اينكه به خود بگوييم كه حدسهايمان درست بوده. درست است كه مثل هميشه و انتظاري كه از اين كارگردان ميرود با سكانسهايي احساسي، زيبا و عميق طرفيم ولي سادگي زياد و قابل حدس بودن داستان، جذابيت و كشش فيلم را از بين برده. نتيجه فيلمي زيبا، خوش ساخت ولي نااميدكننده از يكي از استادان بيچون و چراي اين روزهاي سينماي ژاپن است.
دومين فيلمي كه ديروز ديدم، «نزديك» است. فيلمي احساسي، ساده و سينمايي. «سينمايي» از اين جهت كه براي درك فيلم احتياجي به درك و فهم ديالوگهاي فيلم نيست. اين به نظر من خيلي مهم و البته نادر است. امروزه و با وجود سينماي ناطق كمتر كسي به اين نكته توجه ميكند كه سينما قبل از هر چيز و تقريبا در سي سال نخست زندگي خود، بيصدا بود و تمام حس و حال فيلمها با تصوير به تماشاگر انتقال داده ميشد. در دوران جديد خيلي از ما حتي از وجود اين سينما بيخبريم. «نزديك» اما به ما يادآوري ميكند كه با اينكه صدا و موسيقي اجزايي مهم و جدا نشدني از سينماي مدرن هستند، سينما ولي قبل از هر چيز برقراري ارتباط با تماشاگر و انتقال حس از طريق تصوير است.
(close)، اسم اصلي فيلم است كه هم معني «نزديك» و هم معني «بسته» ميدهد. من با توجه به محتواي فيلم ترجمه «نزديك» را انتحاب كردهام، كه البته همين اسم فيلم هم جاي بحث دارد و ميتواند براي ديگري معني «بسته» را بدهد.
داستان فيلم درباره زندگي دو پسر نوجوان از دو خانواده است كه از هم جداييناپذيرند. دوستاني كه صبح تا شب و شب تا صبحشان را با هم ميگذرانند. در مدرسه، كمي بعد از شروع سال تحصيلي جديد، گروهي از همكلاسيهايشان از اين رابطه خيلي نزديك آنها تعجب كرده و درباره طبيعت و چگونگي اين ارتباط و نزديكي بيش از اندازه اين دو، مورد سوال قرارشان ميدهند. در حالي كه هر دو وجود رابطهاي غير از رابطه برادري را تكذيب ميكنند، واكنششان به اين سوالات و نگاه همكلاسيهايشان يكجور نيست. «رمي» كه بيشتر احساساتي و موزيسين است، نگاه و نظر ديگران برايش مهم نيست، در صورتي كه «لئو» از اين حرفها به شدت ناراحت شده و درصدد است تا به هر شكل خلاف اين حرفها را اثبات كند. حتي اگر به قيمت از خود راندن و دوري كردن از دوست صميمياش باشد...
«لوكاس دهونت»، كارگردان جوان سي و يك ساله بلژيكي كه جايزه دوربين طلاي كن و منتقدين فيبريچي را براي فيلم «دختر» كه در بخش نوعي نگاه سال ٢٠١٨ به نمايش در آمده بود را از آن خود كرده، اينبار و با فيلم دومش به كن باز آمده تا به همه ثابت كند كه درخشش فيلم اولش يك تصادف يا اتفاق استثنايي نبوده است. مهمترين چيزي كه در اين فيلم توجه را به خود جلب ميكند، تصاوير زيبا و كارت پستالي فيلم هستند، چه هنگامي كه دوربين از مزارع گل پدر و مادر «لئو» فيلم ميگيرد و چه هنگامي كه رابطه دو پسر نوجوان فيلم به تصوير كشيده شده است. فيلم پر از رنگ است و نور. رنگ طلايي، در چهل و پنج دقيقه اول فيلم و قبل از به وجود آمدن اتفاقي كه زندگي هر دوي اين دو خانواده و مخصوصا «لئو» را تحت تاثير قرار ميدهد، به وفور استفاده شده، تا روي دنياي رنگي كودكي و رويايي اين دو پسر بچه تاكيد كند. صحنه شام دو خانواده و گريه پدر «رمي» كه بهطور ناگهاني در خود ميشكند، نقطه اوج اين فيلم است و مو را بر تن سيخ ميكند و چشمها را نمناك. تنها نقد بزرگ من به فيلم نامتوازن بودن زمان فيلم، قبل و بعد از همين اتفاق دقيقه چهل و پنج فيلم است. زمان فيلم دو ساعت است و به نظر من «دهونت» ميتوانست يك ربع بيشتر براي چيدن رابطه اين دو نوجوان، قبل از وقوع اتفاق درام وقت بگذارد. يك ربعي كه ميتوانست از قسمت دوم فيلم قرض بگيرد كه در آخر كمي زيادي سنگين و طاقتفرسا ميشود. از اين نكته اما اگر بگذريم، پلانها همه با دقت و وسواس چيده و كارگرداني و فيلمبرداري شدهاند. اين دقت و وسواس شايد البته گاهي زيادي تميز و شسته و رفته به نظر برسد و از واقعي بودن فيلم و مكانها و شخصيتها كم كند. با اين وجود «نزديك» يكي از زيباترين فيلمهاي امسال كن از نظر فيلمبرداري و داستان بازش است كه به تماشاگر فرصت اين را ميدهد تا خودش درباره چگونگي رابطه اين دو جوان تصميم بگيرد و سعي در چپاندن نظر و نگاهش به تماشاگر ندارد.
نظر مرا اگر بخواهيد، «نزديك» حتما و قطعا استحقاق بردن يكي از جوايز امسال را دارد.
جالب اينجاست كه اين فيلم زيبا و روان، پلاني قابل مقايسه با فيلم سومي كه ميخواهم از آن برايتان بگويم، دارد. پلاني كه به نظر من تفاوت بين يك فيلم خوب و بد را به خوبي نشان ميدهد.
در «نزديك» صحنهاي از خوابيدن در كنار هم دو پسر نوجوان در تخت «رمي» داريم كه برادرانه در كنار هم دراز كشيدهاند، در حالي كه دست يكي روي بازوي ديگري است.
تقريبا همين پلان را در فيلم «يك برادر كوچك»، دومين ساخته «لئونور سراي» هم داريم.
در صحنهاي از اين فيلم هم دو برادر داستان «ژان» و «ارنست»، در تخت «ارنست» در كنار هم ميخوابند، در حالي كه «ارنست» دست خود را روي بازوي «ژان» برادر بزرگ خود ميگذارد. اين پلان اما مثل كل فيلم «سراي» غيرواقعي است و هيچ احساسي را در تماشاگر برنميانگيزد. كادربندي اين پلان در فيلم «نزديك» متناسب است و از روبهرو فيلمبرداري شده و توازن كادر احساس برادري و برابري بين اين دو نوجوان را نشان ميدهد و نور طلايي حاكم بر فضا كه اين خوابيدن را رويايي ميكند، با رنگ قرمز حاضر در اتاق تلفيق شده. پس نتيجه مكثي كه در اين پلان روي دو نوجوان ميشود، حس آرامش و تعلق خاطرشان به هم را نشان ميدهد.
در فيلم دوم اما، پلان از كنار و تقريبا از پروفايل گرفته شده ولي نه كاملا! و دليلش را نميفهميم. رنگها مثل تمام طول فيلم كدر هستند و تعلل و سكون دوربين روي اين دو برادر كه يكي ديگري را در آغوش گرفته است، هيچ زيبايي از نظر استتيك ندارد و در همين حال هيچ حس و حالي را هم به تماشاگر منتقل نميكند و متاسفانه اين مشكل و عدم ارتباط با تماشاگر و انتقال حس، در تمام طول فيلم ادامه دارد.
فيلم «يك برادر كوچك» داستان زندگي مادري مجرد به نام «رز» است كه به همراه دو پسرش، «ژان» دبستاني و «ارنست» خردسال، از «ساحل عاج» به فرانسه مهاجرت كرده است. فيلم از سه بخش تشكيل شده كه به نام اين سه شخصيت داستان نامگذاري شده و زندگي اين سه را در سالهاي مختلف و با فوكوس كردن روي هر كدام از آنها نشان ميدهد.
مشكل اصلي فيلم كه باعث شده به نظر من اين فيلم، بدون هيچ چون و چرايي فيلم بدي باشد، غيرواقعي بودن داستان و شخصيتها هستند. از اول تا به آخر فيلم، تقريبا در هر سكانس و صحنه فيلم مشخص است كه «لئونور سراي»، كارگردان جوان و سفيدپوست در آزادي و راحتي فرانسه به دنيا آمده و بزرگ شدهاي است كه از سر شكم سيري به دنبال روايت زندگي آدمهايي است كه هيچ شناختي از آنها ندارد. آنها را نميفهمد و دركي از زندگي و آداب و رسوم و بدبختيهايشان ندارد. پس داستاني نوشته و در آن از كليشههايي كه از دور و اطراف به گوشش خوردهاند مثل طرز حرف زدن مادر و رفتارش يا نوع زندگي و مشكلاتي كه ميخوانيم براي سياهپوستان در فرانسه پيش ميآيد، استفاده كرده تا مثلا فيلمي درباره قشر محروم و مهاجر سياهپوست در اين كشور بسازد. ولي همانطور كه ديروز هم گفتم وقتي اين جنس آدمها را نشناسي، نتيجه كار فقط فيلمي پرادعا ميشود كه قادر به نشان دادن مشكلات واقعي زندگي اين دسته محروم و آسيبديده اجتماع نميشود. آن هم مهاجراني كه گاه براي رسيدن به كشورهاي اروپايي زندگي خود را بر كف دستانشان ميگذارند و هزاران هزار كيلومتر را طي ميكنند.
«لئونور سراي» كه او هم مثل «دهونت» جايزه دوربين طلايي كن را يكسال قبل از او، در سال ٢٠١٧ از آن خود كرده، متاسفانه نتوانسته خود را مثل «دهونت» با فيلم دومش ثابت كند. نميدانم خانم «سراي» به چه دليل سراغ اين سوژه و داستان رفته است؟ او قطعا دغدغه اين قشر انسانها را دارد، ولي براي ساختن فيلمي خوب فقط داشتن دغدغه مهم نيست..!
در آخرين لحظات آمادهسازي اين صفحه، خبر موفقيت فيلم «برادران ليلا» در رسانهها منتشر شد. بنا به گزارشهاي رسيده فيلم «برادران ليلا» ساخته سعيد روستايي جايزه فيپرشي را از آن خود كرد.
در آستانه شامگاه شنبه 7 خرداد (حدود ساعت 19 و 30 دقيقه به وقت تهران) مراسم جايزه بزرگ فيپرشي (فدراسيون بينالمللي منتقدان فيلم) در جشنواره فيلم كن در كاخ فستيوال در سالن ويژهاي برگزار شد و در بخش مسابقه، فيلم «برادران ليلا» ساخته سعيد روستايي، برنده اين جايزه شد. سعيد روستايي اين جايزه را به مردم داغديده آبادان تقديم كرد. اين جايزه از سال ١٩۴۶ توسط منتقدين منتخب اين انجمن انتخاب و علاوه بر بخش اصلي، در بخش نوعي نگاه و دو بخش موازي ديگر (دو هفته كارگردانان و هفته منتقدين) هم يك فيلم به عنوان برنده جايزه فيپرشي اعلام ميشود.