درباره جايگاه «حرمت انساني» در قضاوت عمومي درباره هنرمندان
به كجا چنين شتابان؟
اميد جوانبخت
در يكي از سكانسهاي فيلم «اعتراض» مسعود كيميايي، جمع زيادي در فضايي بينامونشان جمع شده و روي برد يكي از خروسهايي كه به قصد جنگ در سكوي وسط گذاشته شدهاند، شرط بستهاند. نزاع خشن خروسها با هياهو و نعره شادي يا اعتراض مردم ادامه مييابد. هر از گاهي كسي با چپاندن دستمالي در گلوي خروسها و خونين كردن دهان آنها بر عطش درگيريشان ميافزايد. هر چند اين نزاع تا برد يكي از خروسها و بعضا نفله شدن ديگري ادامه مييابد اما آن چيزي كه براي جماعت جذاب است، نفس تماشاي درگيري و ديدن پيروزي و شكست خروسهاست. اين موقعيت و شرايط دردناك متاسفانه به تدريج وارد زندگي و عرصههاي واقعي و انساني شده و در يك لانگشات با جماعت در سايه و بينشاني روبهرو هستيم كه عطش بيپاياني در روبهروكردن آدمهاي شناختهشده (زير نور) دارند و از برملا كردن و بزرگنمايي مسائل شخصي آنها - كه بعضا در جامعه تابو هستند- حتي به قيمت بيآبرو و حيثيت كردن شخص موردنظر لذت ميبرند. در اين ميزانسن در سايه ماندن افراد در فضاي مجازي امكاني است براي انعكاس و رسانهاي كردن نظرات متعصبانه و بدون پشتوانه مستدل. افراد خواسته يا ناخواسته همچون صاحبان خروسها با زخميتر كردن طرفين ماجرا، عطش مقابله را نيز افزايش داده و شخص را به تدريج به منازعهاي ميكشاند كه پايانش هر چه باشد، فروكاستنِ شأن و منزلت طرفين است. آنچه نبايد از نظر دور داشت، اين است كه انسانهاي مشهور، انسانهاي بيعيب و نقصي نيستند و در بخشهاي مختلف زندگي خود مانند همه انسانها قطعا اشتباهات و نقصانهايي دارند اما خصلت انعكاس و بزرگنمايي اين اشتباهات - مانند طرح مسائل شخصي در عرصههاي عمومي- در ذهن عموم متاسفانه كل شخصيت حرفهاي و كاري او - تنها بخشي كه به مردم مربوط است- را تحتالشعاع قرار ميدهد. البته در مواردي كه كسي به واسطه كاري اشتباه حقوق عمومي را تضييع ميكند، شايد طرح عمومي آن منطقي باشد ولي در همين موارد نيز قطعا كسي ميتواند حكمي صادر كند كه علاوه بر تخصص اين كار، دلايل مستدلي نيز دراختيار داشته باشد. اظهارنظرات تند و متعصبانه برمبناي شنيدهها، آنهم در مواردي كه به ما ربطي ندارد و در شرايطي كه به همه جوانب آن نيز اشراف نداريم، كمكم ما را در موقعيت همان علاقهمندان خروسبازي قرار ميدهد. نتيجه اين منازعات فارغ از اينكه شخص مورد نظر در نهايت متهم يا تبرئه شود، روح و روان او را پريشان كرده و تصوير عمومي او را در ذهن جامعه مخدوش ميسازد. جنجالهاي ايجادشده سالهاي قبل پيرامون يك فيلمساز به خاطر كپي بودن نقاشيهايش، موج گسترده عليه نقاش و نويسندهاي به بهانه پارهاي از مسائل و اتهامات اخلاقي و نيز فروش 12ميلياردي يكي از آثارش در حراج سالانه آثار تجسمي تهران، نظرات ضدونقيض در تاييد و سپس تكذيب داريوش مهرجويي پس از حرفهايش درباره پروانه نمايش و اكران فيلم «لامينور»، جنجال ناشي از اتهام كپي بودن فيلم «قهرمان» اصغر فرهادي از فيلم مستند يكي از هنرجويانش، هجمه عليه پرويز پرستويي درباره نحوه مواجههاش با برخي سوالات در امريكا، وضعيت و شرايط رضا رويگري و همسرش و صحبتهاي فائقه آتشين با شبكهاي فارسيزبان و ارايه مطالبي درخصوص زندگي گذشته و همسر سابقش، مسعود كيميايي تنها چند مورد از اين موارد است. فارغ از اينكه واقعيت هريك از اين موارد چه بوده و صحت و سقم هر يك از گفتهها تا چه اندازه است، واقعا اين حجم از قضاوت و نظرات ضد و نقيض اعجاببرانگيز است. اينكه افراد خود را محق ميدانند كه بيهيچ سند و مدركي در جايگاه قضاوت قرار گرفته و سوار بر امواجِ به سرعت تكثيرشده، حكم نهايي را صادر كنند، بيآنكه توجهي به پيامدهاي اين امواج بر زندگي شخصي كه آماج اين حملات قرار ميگيرد، داشته باشند. اگر اظهارنظرهاي شخصي تا چندي پيش محدود به محافل كوچك و محدودِ شناختهشده بود، اكنون به مدد شبكههاي اجتماعي و بهره از شهرتِ افراد، تعدد فالورها و درهمآميزي حواشي با اتفاقات ميتواند چنان موجي بيافريند كه در ديد عامه مردم تصويري معوج و غيرواقعي از يك فرد يا اتفاق را شكل دهد.
بر اين عقيدهام كه در عين خوب بودن تحليل افراد و اتفاقات، راه درستِ انتقاد آدابي دارد و هيچگاه پسنديده نيست كه نظرات، كرامت انساني و آبروي به تدريج به دست آمده يك آدم سرشناس - يا حتي معمولي و كمتر شناخته شده- و كارنامه ساليان او را هدف قرار دهد. خصوصا در مورد افرادي كه ذكرشان رفت و هر يك در كارنامه مطول حرفهاي خود صاحب آثار اثرگذار هستند. با فرض اينكه هريك از اين ادعاها صحت داشته باشد، افراد ميتوانند با توسل به آداب نقد، نظرات تحليلي خود را درخصوصِ موضوع بيان كنند و حتي درصورت اثبات چنين موضوعاتي باز هم بخشهايي از رفتارهاي هر فرد فقط به افراد حاضر در حريم شخصي او مرتبط است و نه كل جامعه كه فقط با آثار يك هنرمند مواجهه دارند. سرك كشيدن در حريمهاي خصوصي افراد و بازگويي مسائل شخصي آنها كه در جامعه يا عرف نسبت به آنها حساسيت وجود دارد و عنوان كردن آنها در سطح گسترده كه در بعضي موارد فرد مورد نظر را از حيزِ انتفاع ساقط ميكند، نه با اخلاق انساني هماهنگي دارد نه با آموزههاي شرعي و نه با فرهنگ ايراني. همه افراد به حكم انسان بودن قطعا در مقاطعي از زندگي خطاها و اشتباهات يا حتي خلافهاي ريز يا درشتي دارند كه قطعا اگر كسي با تكثير و بزرگنمايي آن، آبرو و تمام نقاط قوت و محاسن فرد را هدف داده و لگدكوب كند، قطعا جبران و اصلاحي در كار نخواهد بود. درخصوص افراد معروفتر جامعه اين مطلب ابعاد گستردهتري خواهد داشت.
بديهي است كه اين مطلب در تاييد يا تكذيب موضوعات منتشرشده در مورد افراد نيست بلكه نفس عمل، يعني اينگونه طرح موضوع و قضاوت كردن است كه به هيچ عنوان نميتواند در جهت اصلاح چيزي باشد. تبعات چنين برخوردهاي سلبياي را ميتوان در اين سالها پي گرفت: بازيگر جوان يك سريال تلويزيوني كه به دليل پخش فيلمي از او، زندگي، كار و آيندهاش در ايران را ناممكن و به مهاجرت مجبورش كرد. يا پخش تصاوير يك مجري صدا و سيما در سفري خارجي آنچنان تلاطمي در كار و زندگي شخصياش ايجاد كرد كه بسياري، جوانمرگياش در سال گذشته را هم به همين موضوع ربط ميدهند. برخوردهاي عاري از احترام با بازيگر سرشناس و معتبري كه سالها پيش براي نخستينبار نمايشگاه عكسي برگزار كرده بود، منجر به انفعال او و حتي تا مدتها دوري از حرفهاش شد. همچنين برخوردهاي نامناسب مشابه با فيلمسازان پيشكسوت كه از دلايل قابل توجه دلزدگي، انزوا يا مهاجرتشان شد و دهها مورد مشابه در نگاهي بيطرفانه، چه چيزي عايد جامعه يا افرادي كه اين كار را كردهاند، ميكند؟ آيا ما ملزم هستيم با ذرهبيني در دست در جامعه به دنبال نقاط ضعف آدمها -كه همه دارند- بگرديم و با طرح و بزرگنمايي آن خوراك براي جامعه علاقهمند به حواشي درست كنيم؟ آيا با پايين كشيدن فردي مطرح و شناختهشده (البته با اذعان به اينكه جايگاه واقعي افراد چيزي نيست كه كسي بتواند در دراز مدت آن را مخدوش كند) ما صاحب هويت و تشخصي ميشويم؟ در اينگونه برخوردها بيش از يك اظهارنظر عادي ميتوان افرادي را بهجا آورد كه در تاريكي مترصد فرصتي هستند تا با يافتن پاشنهآشيل فرد موردنظر او را از گردونه خارج كنند. بايد اين را پذيرفت كه هر فرد شناختهشدهاي در كنار مجموعه آثارش كه جايگاه واقعي او را در جامعه و در نزدِ مخاطبانش شكل ميدهد، داراي يك شخصيت فردي هم هست كه مانند ساير افراد مجموعهاي از صفات خوب و بد است و صد البته اين گفته به معناي توجيه ويژگيهاي منفي افراد نيست بلكه پذيرفتن ابعاد واقعي يك هنرمند است و البته چه بهتر كه هنرمند در شخصيت فردياش هم نقص و ايرادهاي كمتري داشته باشد تا جامعه با روشهاي درست بتواند او را محل اتكا و حتي الگو بداند. چه خوب است فكري به حال اظهارنظرها و واكنشهاي توام با عصبيت و تخريبمان بكنيم. به كجا چنين شتابان؟