خاطرات رييس خزانه(1)
مرتضي ميرحسيني
اشاره: مورگان شوستر امريكايي، سال 1290 خورشيدي به ايران آمد و با عنوان «رييس كل خزانه مملكت ايران» كار نوسازي امور مالي كشور ما را به عهده گرفت. در كتاب خاطراتش كه آن را «اختناق ايران» ناميد، از آن روزها نوشت. بخشي از اين خاطرات را كه به چنين روزهايي از خرداد اختصاص دارد با هم مرور ميكنيم.
از روز اولي كه ما وارد تهران شديم مرتب شنيديم كه نميگذارند كار مهمي براي ايران صورت بدهيم و اينكه مستشاران و مقامات خارجي ديگري هم كه به ايران آمده و خواستهاند اصلاحاتي انجام بدهند مجبور شدهاند يا رها كنند و بروند يا «طرف ديگر را بگيرند» و خلاصه اينكه بهتر است شما هم با صاحبان قدرت كنار بياييد. طولي نكشيد كه پي برديم منظور از «طرف ديگر» و «صاحبان قدرت» دارودسته رجال مرتجعي است كه بيشتر آنها پسماندههاي نظام استبدادي پيشيناند. اين جماعت از ثروت و قدرت و نفوذ بسيار برخوردار بودند و عليالقاعده تربيت و تحصيلات اروپايي هم داشتند. اينها ديده بودند ايمنتر و راحتترند كه آلت و عامل و دستنشانده مثلا دولت روسيه باشند و از نفوذ فراوان اين دولت در جهت اغراض خود استفاده كنند تا اينكه طرف ملت خود را بگيرند كه قهرمانانه مبارزه ميكرد ولي بيتجربگي و بياطلاعياش از سازوكار حكومتهاي انتخابي باعث ميشد كه تلاشهايش به جايي نرسد. ورد زبان جامعه ديپلماتيك تهران شده بود اينكه امريكاييها سه ماه بيشتر دوام نميآورند. همسر يك وزيرمختار سرشناس گفته بود يك ماه ديگر در راه انزلي ميبينمشان. حتي تصور اينكه بشود امور مالي ايران را سروسامان داد باعث خنده ميشد. بين راهمان به ايران پنج روز در قسطنطنيه مانده بوديم كه يك جامعه ايراني بزرگ دارد. پايتخت عثماني هميشه روابط نزديكي با تهران داشته است و آنجا ما به ايرانيان بسياري برخورديم كه تازه از ايران آمده بودند... آنجا نخستين تصوير كلي را از اوضاع ايران به دست آوردم و اقرار ميكنم كه چشمانداز را چندان اميدواركننده نديدم. دوستانه در مورد خيلي چيزها، از توطئههاي خارجي گرفته تا صدمات شخصي به من هشدار دادند. ولي بين انواع و اقسام نصيحتها چيزي كه دربارهاش اتفاق نظر وجود داشت اين بود كه مجلس نماينده حقيقي جنبش پيشتاز مردم ايران است و هم به موجب قانون و هم بنا بر مشهور، نماد حب ملي و حريت ايراني. دوستان ملاقاتي ما يكصدا ميگفتند «اگر اعتماد و نظر مساعد مجلس را به دست آوريد نصف كارتان انجام شده وگرنه زحمت نكشيد چون به نتيجه نميرسيد.» زياد طول نكشيد كه به حقيقت اين سخن پي برديم. بياطلاعي از اين حقيقت، يا غفلت عمدي از اهميت آن، صخرهاي بود كه كشتي همه مستشاران و ماموران خارجي قبلي را در ايران بدون استثنا خرد كرده بود... ماليه ايران كلافي سردرگم بود، بسيار سردرگم- اگر اصلا كلافي وجود داشت. «دستگاه دارايي» به معني رايج كلمه در كار نبود. وزارت به اصطلاح ماليه به سرعت بين وزيراني كه پولشان ته كشيده بود و نياز به بازپروري مالي داشتند دست به دست ميشد. پرسنل وزارتخانه عده نامتشكلي از كارمندان جز بودند كه از طريق ادارات و دواير مختلفش پولهايي را كه به همه بدون استثنا ماليات ميگفتند ظاهرا براي مصالح كشور از مردم وصول ميكردند.