وزارت تعاون شهربازي نبود!
حالا كه انواع عوامل منفي هم وجود دارند و خسارت پديد ميآورند بايد نگران شد و به مسوولان بالاتر جدا هشدار داد.
مشكل اصلي در بروز چنين وضعيتي فقدان فرهنگ تحزب در مديريت كشور و تقسيم مسووليتها بر اساس آشنايي، دوستي، انواع سفارشها و دخالت سلايق سياسي و جناحي است.اكنون نه تنها شخص وزير مستعفي پاسخگوي وضع ايجاد شده نيست، بلكه هيچ تشكل سياسي مسووليت عواقب بازي با مديريت يك وزارت پرمسووليت را نميپذيرد و هنوز هم رييسجمهور در اين مورد مهم توضيحي به افكار عمومي ارايه نكرده است. آيا همه مسووليت خلأ ايجاد شده در وزارت تعاون با شخص آقاي رييسي است؟
در اين رابطه به نظر ميرسد تلقي سهل بودن مديريتها و بينيازي نسبت به پاسخگويي جدي در قبال آنها نقش تعيينكننده دارد. وقتي در تبليغات انتخابات رياستجمهوري به راحتي انواع وعدهها به مردم داده ميشود و در اثناي كار هم با پيچيدهترين معضلات اقتصادي دستوري برخورد و فعاليت پرحجم ميداني چاره كار تصور ميشود نتيجهاش به سرعت خود را نشان خواهد داد كه در اين مورد نشان داد!
موضوع سرنوشت وزارت كار در اين مقطع و علل و مقدمات و عوارض آن بايد زنگ خطر را براي دولت به صدا در آورده باشد، چراكه بروز همين مشكل در وزارتخانههاي ديگر هم چندان دور از ذهن نيست.آقاي رييسي كه دوبار نامزد رياستجمهوري شد و پيش از آن هم مسووليتهاي بالايي داشته است بيش از هر چيز بايد در تمام مدتي كه سوداي رياست دولت را در سر ميپروراند به كادرسازي و برنامهريزي ميپرداخت و براي اداره كشور در هر شرايط و موقعيتي از پيش نظرات كارشناسان را دريافت و برنامههاي دقيقي مدون ميكرد.در حال حاضر يك وزارتخانه مهم بيوزير شده است و تعداد زيادي مدير بر سركار آمدهاند كه تازه در حال آشنايي با مجموعه زيرنظر خود هستند و اتفاقا همينها هم نميدانند كه با آمدن وزير بعدي خواهند ماند يا نه؟و اين خود مزيد بر علت ميشود كه سامان امور حتي روند ساده خود را آغاز نكند و انواع تناقضها و ناهماهنگيها و خلأها مستقلا مشكلساز و خطرآفرين شوند.اگر در كشور ما احزاب قدرتمند وجود ندارند و كسي از پيش براي تصدي مسووليتها آموزش نميبيند و برنامه تهيه نميكند، كاش دولت سيزدهم حداقل پس از تصدي امور به تامل و مطالعه چند ماهه ميپرداخت و زمان طلايي آشنايي با مشكلات و موانع و دستگاه عظيم دولت را از دست نميداد.اگر حتي بعد از روي كار آمدن فكر و انديشه و به دست آوردن برنامههاي هماهنگ و كارشناسانه مبناي كار دولت قرار ميگرفت در حال حاضر ميتوانست با قدرت و انسجام و استحكام وارد ميدان شود و بر اساس برنامه موانع و مشكلات را كمتر كند.اكنون مسووليت زندگي و معيشت و امنيت و آينده ميليونها نفر به دست همين وزراست و اينچنين نيست كه زيد و عمري بيايند، كر و فري كنند و بعد راه خود را در پيش بگيرند و هيچ كس پاسخگوي خسارات وارده به كشور و مردم نباشد.مالك يك شهربازي هم جرات نميكند كه هر كسي را به مديريت اجرايي مجموعه خود بگذارد و از عواقب نابلديها و شوخي گرفتن مسووليت و انتظارات بحق مشتريان و مراجعان غمض عين كند.اگر سالهاست كه مردم هزينه انواع نواقص را پرداخت ميكنند آيا هزينه سليقه و نوع بينش و رفتار خاص و تصورات و توهمات يك مدير گمنام را هم بايد بپردازند؟!