استقلال امريكا از انگليس
مرتضي ميرحسيني
آنچه مستعمرات پادشاهي انگليس در قاره امريكا را به شورش ضد دربار اين كشور كشاند موضوع اين يادداشت نيست و پرداختن به آن، اين متن را طولانيتر از حد مجاز ميكند. جنگ در 1775 آغاز شد و همان سال حكومت انگليس، براي تنبيه شورشيان، همه آنان را از تابعيت خود بيرون كرد و حقوقي را كه طبق قانون داشتند از آنان گرفت. قانون انگليسيها در آن نواحي بياعتبار شد و چون قوانين ديگري براي جايگزيني وجود نداشت، به قول پالمر «امريكاييها در وضعي واقع شدند كه ميتوان آن را حالت طبيعي گفت كه يكي از لوازم هرج و مرج است.» نه نظمي وجود داشت و نه حكومتي كه براي برقراري اين نظم دست به كاري بزند. فقط اينكه اكثريت مردم، ضد انگليسيها برخاسته بودند و شورش و ناآرامي همهجا را فراگرفته بود. شورشيان كه نميخواستند دوباره زير سيطره انگليسيها بروند عزم به پيكار كردند، سپاهي از نيروهاي داوطلب تشكيل دادند و جرج واشنگتن را به فرماندهي خودشان انتخاب كردند. سپس زمان پاسخگويي به پرسشهاي مهم فرا رسيد. «حال اين نيروي مسلح به نام چه شخص يا مقامي بايد وارد كار گردد؟ و اين ارتش مطيع كدام مقام كشوري است؟ چگونه ميتوان دادگاهها را داير نگه داشت يا احكام عادي دادگاهها و حمايت پليس را از افراد چگونه ميشود عملي گردانيد؟ اگر كشتيهاي امريكايي برخلاف مقررات درياپيمايي وارد بنادر اروپا شوند، به چه نامي خود را معرفي كنند؟ و اگر نمايندگان سياسي به دربار ورساي يا لاهه گسيل شوند، خود را نماينده چه شخص يا مقامي معرفي كنند؟ و اگر از فرانسه اميد كمكي ميرفت، آيا فرانسويان به اين شرط نميدادند كه آن كمك جز در راه شكاف انداختن در امپراتوري انگليس و تلافي كردن پيروزي 1763 انگليس بر فرانسه به كار نرود؟» امريكاييها مجبور بودند براي اين پرسشها، پاسخهايي بيابند و هرچه سريعتر هم اين پاسخها را اعلام كنند. پاسخ را البته تاماس پين، چندي قبل در رساله «عقل سليم» داده بود. گفته بود يك و فقط يك راه - براي كساني كه ميخواهند آزاد زندگي كنند- باقي مانده است و آن جدايي از پادشاهي آن سوي اقيانوس و كنار زدن سايه دربار انگليس و تشكيل دولتي مستقل، به نمايندگي از ساكنان امريكا است. ميگفت مردم اين قاره زحمت ميكشند و به دولتي كه هيچ كاري برايشان نميكند ماليات ميدهند و بعد اقليتي در آن سوي دنيا از اين ماليات بهره ميبرند و روز به روز ثروتمندتر ميشوند.
مردم امريكا حقوقي دارند و اين حقوق جز زير سايه دولتي متعلق به خود امريكاييها محقق نميشود. امريكاييها با پاسخي كه پين داده بود همراه شدند و كنگرهاي از نمايندگانشان كه كنگره قارهاي خوانده ميشد، چهارم جولاي 1776 تولد دولت مستقل ايالات متحده امريكا را اعلام كردند. پالمر ميافزايد «نميتوان بهطور قطع گفت كه امريكاييان در اين حال به آزادي ميانديشيدند، بلكه بيشتر در انديشه تاسيس قدرتي بودند كه پايه نويني براي ايجاد نظم نويني باشد.» شكلگيري اين كشور جديد را تحولي انقلابي ميدانند، زيرا «در نخستين قدم مقامات قانوني سابق را رد و طرد كرد و كساني را كه مصدر اين مقامات بودهاند، به كناري افكند. خود قدرت تازهاي براي حكومت به وجود آورد كه اطاعت از آن وظيفه بود و افراد جديدي را مصدر كارها كرد تا دستورهاي قانوني را به مردم بدهند.»