عباس عبدي در يك گفتوگوي كلابهاوسي توضيح داد
راهي براي گذر از زمينگيري نيروهاي سياسي
مقايسه امروز با سال ۶۶ صدور قطعنامه ۵۹۸
غزل لطفي
پيرو گفتوگوي هفته پيش عباس عبدي با روزنامه اعتماد درباره وضعيت سياست داخلي و اينكه در صورت ادامه وضع موجود، چشمانداز آينده چيست و چه راهي براي برونرفت از وضعيت پيشنهاد ميشود به يك اتاق كلابهاوس دعوت شد و به چند پرسش حاضران پاسخ داد كه اينجا منقح شده آن تقديم ميشود. وي در ادامه رويكرد گفتوگوي خود گفت كه عملكرد سياسي يك قرن اخير ما را به جايي كه هستيم رسانده و ادامه آن رفتار نيز ما را به سرمنزل مقصود نميرساند و پيشنهاد مشخص من اين است كه بايد رويكردي جديد را در حوزه سياست به نمايش بگذاريم. رويكردي كه آغاز آن بايد از محافل فكري و مدني و غير از سياست آغاز شود. من معتقدم كه بيمعني است كه سياستمدار به دنبال كسب قدرت نباشد ولي سياست در جامعه به سياستمدار خلاصه نميشود. جامعه مجموعه عظيمي از نيروهاي فعال است كه سياستمدار زيرك ميتواند آنها را در جهت كسب قدرت و بهبود جامعه بسيج كند. ولي بايد اين نيروها در ميدان باشند و من فكر ميكنم كه به ويژه روزنامهنگاران ميتوانند به بسيج اين نيروها در ميدان كمك كنند تا جامعه را به شكلي از موازنه قواي موثر برسانند كه به صلح و تفاهم عمومي منجر شود. موازنه قواي كنوني در جامعه ايران مشابه سالهاي پس از فتح خرمشهر است يعني بعد از سالهاي ۶۱ و ۶۲ است كه در ميدان جنگ ايران و عراق موازنه قوا به گونهاي بود كه گاه ما نقاطي را ميگرفتيم و گاهي عراق و عملا يك جنگ فرسايشي و بيهودهاي شده بود و هزينهها و نيروهاي دو طرف تلف ميشدند بدون اينكه طرفين قادر به برداشتن گام روشني به سوي پيروزي و پايان جنگ باشند يا اميدي را ايجاد كنند. پرسشي كه وجود دارد اين است كه پس جنگ چگونه تمام شد؟ در تير ماه سال ۶۶ كه موازنه قواي نظامي بود ولي هيچكدام قادر به شكست دادن طرف مقابل نبود و درنتيجه استهلاك نيروها صورت گرفته بود و ايده سازندهاي براي خروج از بنبست نبود، سازمان ملل قطعنامه ۵۹۸ را صادر كرد. ماهيت اين قطعنامه چيست؟ خلاصه آن اين است كه دو كشور به پيش از جنگ و به مرزهاي خود بازگردند و هيچكدام برنده جنگ نيستند و به قول معروف به گذشتهها هم صلوات بفرستند. البته هيچكدام بازنده هم نيستيد. شايد به معنايي عراق شكست خورده بود، چون جنگي را با هزينهها و كشتههاي بسيار آغاز كرده بود كه به اهدافش نرسيده بود و حاصلي برايش نداشت. ولي ايران هم در ادامه ادعاهايي داشت كه با توجه به ناتواني در تحقق آن اهداف و آن ادعاها پيروز محسوب نميشد و ادامه وضع هم به زيان دو طرف بود و هيچ چشمانداز مثبتي هم وجود نداشت. درست مثل كسي كه مدعي بلند كردن وزنه ۱۵۰ كيلو است و اگر وزنه ۱۰۰ كيلويي را بلند كند شكست فاحشي خورده اما اگر ادعاي بلند كردن وزنه ۹۰ كيلويي را داشته باشد پيروز شده است. اگر واقعيت رخ داده با ادعاي طرح شده متفاوت باشد به منزله عدم پيروزي است. حالا اين تصوير را به امروز تعميم دهيم. امروز نيز دو طيف نيروهايي كه با دو رويكرد سنتي و مدرن حضور دارند در نفي و ناديده گرفتن يا يكسره كردن يكديگر عملا به بنبست رسيدهاند در حقيقت چنين رويكردي كه حذف يكديگر باشد از ابتدا هم بينتيجه بوده و هست. در هر حال دنبال اين هدف بودهاند، در عين حال كه نميتوانند يكديگر را از بين ببرند، يكديگر را بهرسميت هم نميشناسند و با هم تفاهم نميكنند. آخرين تير تركش حكومت، انتخابات ۱۴۰۰ بود كه برخي هم معتقد بودند كه شركت نكنيم تا قدرت را كامل به دست بگيرند. نتيجه چه بود؟ گفتوگوي يكي از وزراي اصلي دولت را بشنويد كه پيش از انتخابات ادعا ميكرد ظرف مدت ۶ ماه، بيشتر مشكلات حل ميشود اما الان يكسال شده و مشكلات چند پله بدتر هم شده است. در واقع دچار نوعي توهم و خيال بودند! در جنگ هم برخي فرماندهان همين توهمات را داشتند و ميگفتند اين حمله را بكنيم و فلان جا را بگيريم تمام است اما اينطور نميشد. آخرش هم ليست بلند بالايي از امكانات را به عنوان شرط لازم پيروزي در جنگ دادند. شرايط سياسي اكنون ما همان است فقط مانده، قطعنامه ۵۹۸ آن از كجا بيايد. در جنگ اين قطعنامه در شوراي امنيت تدوين شد. اما امروز چه كسي بايد اين كار را انجام دهد؟ من معتقدم كه وظيفه نيروهاي مدرن است كه لزوما سياستمدار هم نباشند و بايد ايدهاي را طراحي كنند كه در واقع بازي برد-برد باشد زيرا شرايط فعلي هم براي حكومت هم مردم و هم جامعه بسيار منفي است و بازي باخت-باخت است. ايفاي نقش سازمان ملل در زمان جنگ و وضع ايدهاي همچون قطعنامه ۵۹۸، در حال حاضر به عهده نيروهاي داخلي است و بايد ادبيات ستيز را كنار گذاشت و ادبيات همدلانه را در پيش گرفت. من همدلي با اين رويكرد را حتي در جوانان هم ميبينم. آنان ميخواهند زندگي كنند و راه آن را ستيز نميدانند. عباس عبدي در تشريح اينكه چطور ممكن است براي رسيدن به اين هدف، شرط ضروري وابستگي دولت به ملت محقق شود، گفت: با وضعيت كاهش درآمدهاي نفتي، تنها راه پيش روي حكومت براي تامين منابع مالي و بودجه، اين است كه از مردم ماليات بگيرد و اين نيز مستلزم تحقق دو شرط است: ۱- مالياتگيرنده پاسخگو باشد. ۲- جلب اعتماد اجتماعي و پديد آمدن مشاركت مردمي. چنانچه جامعه اعتماد داشته باشد پرداخت ماليات بسيار آسان است، ولي اكنون مشكل اين است كه در جامعه ستيز غالب است و نه نيروهاي سنت ميتوانند نيروهاي مدرن را حذف كنند و نه نيروهاي مدرن، نيروهاي سنت را و نوعي تقابل وجود دارد كه شرايط را براي اعتماد اجتماعي و زيست بدون نفت و رشد اقتصادي فراهم نميكند. عبدي توضيح داد و در پاسخ به اينكه در شرايط فعلي مردم در چه جايگاهي هستند و تابآوري جامعه تا كجا خواهد بود، گفت: مردم در غياب نهادهاي سياسي قدرتمند و در شرايط فقدان چشمانداز مثبت به آينده، به طور معمول به سمت راهحلهاي كوتاهمدت ميروند كه سريع هم به نتيجه برسد ولي چنين راهحلهايي وجود ندارد. در حال حاضر مردم نياز به چشمانداز روشن دارند، در واقع در زمان پيروزي انقلاب نيز وجود همين چشمانداز باعث حضور مردم شد. راهحل شرايط فعلي در دست نخبگان است. فشارهاي موجود در جامعه امروز ميتواند ايجاد انگيزه كند تا باعث توليد فكري جديد و ارايه ايده شود. همچنين وي در توضيح اينكه چرا معتقد است كه مذاكرات برجام به نتيجه رسيده است، گفت: هفته گذشته شواهدي را ديدم و دلايلي براي اين حرف دارم كه مهمترينش اين است كه مسوولان فعلي كه بر سر كار آمدهاند در اين تصور و خيال بودند كه مشكل از مسوولان قبلي است و با سر كار آمدنشان مشكلات حل ميشود اما الان به اين نتيجه رسيدهاند كه عملا حل مشكلات جامعه بدون حل برجام امكانپذير نيست. مشكلاتي مانند نقدينگي كه روزانه اضافه ميشود به دولت قبل ارتباط ندارد. درنتيجه بايد راهي براي برجام پيدا كنند. البته موضع طرف مقابل برجام را نميدانم چيست. عبدي در مورد تغييراتي در انتصابات مانند جايگزيني آقاي طائب گفت: اين تغييرات مانند تغييرات عادي قبلي نيست. اين تغيير و اطلاعاتي كه از آن منتشر شد و منصوب كردن حفاظت اطلاعات توسط رهبري، بدون انتشار اصل حكم كه من مطمئن هستم اصل حكم يا ضميمه دارد يا در حكم موارد مهمي بيان شده است، تغيير مهمي است اما هنوز نميتوان در مورد سمتوسوي اثرات اين تغييرات، اظهارنظر قطعي كرد. عبدي در توضيح آينده پيشروي ايران گفت: من تحليلگر بيطرف نسبت به آينده كشورم نيستم. جامعه مسير قطعي ندارد چون اگر داشت و تغييرپذير نبود پس كوشش ما براي كسب بهترين مسير بيفايده بود. اما ادامه سياستهاي فعلي غيرممكن است. بخش بزرگي از نخبگان حذف شدهاند كه ادامه اين روش امكانپذير نيست. كشور ما منابع مادي و انساني بزرگي دارد ولي با وجود تنشهاي موجود سياسي، اقتصادي و... امكان توسعه نخواهد داشت اين تنشها بسيار مخرب است و براي آينده سه احتمال وجود دارد: اول، كوچك شدن و آبرفتن مداوم توان جامعه چون ۱۷ سال گذشته كه اين خود براي امنيت و بقاي سيستم سياسي زيانبار است. دوم، رفتن به سوي درگيري و براندازي كه سرنوشتي بسيار مخربتر از حالت اول خواهد داشت. اما سومين راه، معتقدم روحانيت چون يك نهاد است در نهايت راه تفاهم با جامعه را ترجيح داده و پيشه خواهد كرد. بنابر اين بايد براي رسيدن به يك تفاهم جمعي بكوشيم كه من اين مورد را بسيار اميدواركننده ميبينم و بيش از هر چيز مستلزم تغيير در ادبيات ماست و بايد در جهت تقويت احتمال سوم كوشش كنيم. حكومت هم به جهت بقا حتما كوتاه خواهد آمد، در واقع به همان دليلي كه فكر ميكنيم كوتاه نميآيد يعني بقا، اين كار را انجام ميدهد.