موزه مردمشناسی و قدرت از دست رفته
رضا دبیرینژاد
موزههای مردمشناسی که شاید امروزه نتوان مردمشناسی خواند و بهتر باشد از انسانشناسی درباره آنها استفاده کنیم از جمله گونه موزههاست که همراه با رویکردهای اکتشافی غربیان و سفرهای بزرگ اکتشافی به شرق و آفریقا پیوند خورده و پدید میآید. در ایران نیز از جمله موزههای اولیه میتوان به موزه ملی مردمشناسی اشاره کرد که توسط بنگاه مردمشناسی در سال 1315 پدید میآید و بعد از آن در مناطق مختلف کشور با همین الگو موزههایی شکل میگیرد که هر کدام سعی میکنند که یک حوزه فرهنگی بیشتر هم معطوف به یک شهر یا یک استان را برای خود برگزینند و مجموعهای از نمودهای مردمنگارانه آن منطقه را به نمایش بگذارند. اینگونه موزههای مردمشناسی ایران در حد یک نمایشگاه با چند نمود مردمنگارانه از جمله پوشاک، مشاغل سنتی و صنایع دستی باقی میمانند. از این رو آن فراگیری همهجانبه مردمشناسی را نمیتوان در آنها مشاهده کرد. از سوی دیگر باید در نظر داشت که قدرت مردمشناسی در این است که هر حوزه فرهنگی را به تناسب فرهنگی خودش میبیند و با شناخت درونی آن به تحلیل فرهنگی آن میپردازد و این تحلیل به تناسب تغییرات فرهنگی میتواند به شناختهای جدیدی دست یابد، به همین دلیل مردمشناسی یک امر جاری و در حرکت است و توانمندی آنهم در همین جاری بودن، همهجانبهنگری و اکتشاف تحلیلی از درون خود حوزه فرهنگی است اما موزههای مردمشناسی در ایران هر چه پیشتر آمدهاند، تقلیل یافتهاند و به صورت دادهها بسنده کردهاند و از سطح نمودهای تکراری فراتر نرفتهاند و از این رو نتوانستهاند به روایتهای فرهنگی که حاصل مردمشناسی است، دست یابند. قدرت موزههای مردمشناسی حاصل بهرهگیری از قدرت همهجانبه خود دانش مردمشناسی است و اینکه بتوانند خود را با تغییرات این دانش تطبیق دهند و با استفاده از روشها و دستاوردهای جدید خود را بهروز كنند تا به مرجع دانش در حوزه فرهنگی خود تبدیل شوند. قدرت موزههای مردمشناسی در مرجعیت آنهاست. موزههای مردمشناسی ایران بسیار همانند هستند و از قالبهای یکسانی استفاده میکنند و همین سبب چالشهای دانشی برای آنها شده است، چراکه هر موزه باید بتواند برآمده از حوزه فرهنگی خود به یک روایت و یک نمایش متمایز دریابد و جذابیت آنها در همین تمایز است. موزههای مردمشناسی برای مرجعیت باید دارای بخشهای پژوهشی، آرشیوی و گردآوری باشند تا دانشهای خود را بهروز و دادههای تازه خود را عرضه کنند. این درحالی است که موزههای مردمشناسی ایران دارای بخشهای پژوهشی، آرشیوی و گردآوری نیستند و از این رو قدرت لازم را ندارند. اینگونه است که موزههای مردمشناسی با فقدان ابزار قدرتمندی دانش خود دچار چالش هویتی و گفتمانی شدهاند و توان گفتمانسازی فرهنگی را ندارند. در حالی که مردمشناسی میتواند از مهمترین بخشهای گفتمانی در حوزه میراث فرهنگی باشد اما وقتی روایت گفتمانی آنها از زمانه و دانش خود جا مانده است دچار ضعف و چالش میشوند.