• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5259 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۹ تير

ادامه از صفحه اول

اي كاش! كودك دو نيم نمي‌شد!

 (پايان نقل قول) نتيجه چه بود؟ توجهي به اين پيشنهاد متعارف و ساده نشد. روشن است كه چرا؟ چون ياد نگرفته‌ايم يا نمي‌خواهيم هنگامي كه قدرت نداريم و مسووليت داريم، يا قدرت لازم را مطالبه كنيم يا عطاي آن مسووليت را به لقايش ببخشيم. خيلي ساده در صندلي مسووليت مي‌نشينيم و از نعمت‌هاي آن بهره‌مند مي‌شويم، بدون اينكه بتوانيم يا بخواهيم گامي به پيش‌ برداريم.
پس از آمدن مجلس جديد در خرداد ۱۳۹۹ حملات عليه روحاني شدت گرفت. گفتند كه فقط در حال تحمل روحاني هستند. در تير سال ۱۳۹۹ نوشتم كه: «تحمل لازم نيست، استيضاحش كنيد.» طبيعي بود كه نه توان استيضاحش را داشتند و نه مجاز به آن بودند، لذا حملات عليه روحاني و دولت او و به ويژه ظريف شديدتر شد. سپس در مهر ماه ۱۳۹۹ پيش از انتخابات امريكا يادداشتي با عنوان «به خاطر مردم و كشور» نوشتم و متذكر شدم كه: «ده ماه پيش پيشنهاد انتخابات زودرس رياست‌جمهوري را دادم، اصولگرايان كه در خلوت خود از اين ايده قند در دلشان آب مي‌شد، به علت تناقضات فكري و تحليلي، در خلوت با آن مخالفت كردند و حتي مخالفت شديدي كردند!... طي ده ماه گذشته هيچ مشكلي حل نشده كه بر مشكلات اضافه هم شده است. در اين ده ماه كدام چشم‌اندازي تيره بود كه تيره‌تر نشده است؟ بنابراين عاقلانه نيست كه اين وضع ادامه يابد... براي انتخابات امريكا سه حالت متصور است. اول اينكه بدون دردسر و با قاطعيت ترامپ راي بياورد. دوم بايدن راي بياورد و ترامپ نيز به راحتي تمكين كند. سوم بايدن راي بياورد و ترامپ تمكين نكند و امريكا وارد چالش جدي سياسي شود. به نظر مي‌رسد كه هيچ‌كدام از اين سه حالت در صورتي كه تغييري در ايران رخ ندهد، نفعي براي ما ندارند. حتي بهترين حالت از سه حالت فوق كه به نظر مي‌رسد، آمدن بي‌سر و صداي بايدن است، اگر در ايران تغييري رخ ندهد، به سود ايران نيست و چه بسا از دو حالت ديگر نيز بدتر باشد... تداوم وضعيت و شكاف موجود جز تضعيف بيشتر و از دست دادن فرصت‌هاي سياسي براي كاهش مشكلات نتيجه ديگري نخواهد داشت... از اين رو حالا كه اصولگرايان غالب، قدرت و اراده استيضاح را ندارند، پيشنهاد مي‌كنم كه روحاني شخصا دست به كار شود. كنار رفتن نه به معناي اعتراض، بلكه به معناي گشودن راه‌ براي حل ماجرا... متاسفانه در ايران استعفا هم به سرنوشت طلاق دچار شده است. هر زوجي كه طلاق مي‌گيرند، حتما بايد با دشمني و نفرت و كينه‌ورزي و بدگويي حتي زد و خورد و دعوا همراه باشد، در حالي كه مي‌توان دوستانه هم طلاق گرفت، اگر دو نفر متوجه شدند كه به هر علتي نمي‌توانند با يكديگر زندگي كنند مي‌توانند دوستانه و مدني از يكديگر جدا شوند.» (پايان نقل قول) اكنون بايد از آقاي روحاني پرسيد؛ آيا فكر نمي‌كنيد كه با يك استعفاي حرفه‌اي و نه لزوما اعتراضي، مي‌توانستيد مانع از سنگ‌اندازي‌هاي بعدي نواصولگرايان عليه برجام شويد؟ و آيا در اين صورت باز هم امروز در حسرت تصويب آن قانون بوديد؟ پاسخ را نمي‌توان با قاطعيت گفت، ولي به نظرم با آغاز به نوشتن قانون هم مي‌توانستيد استعفا دهيد تا مانع از تصويب چنين قانون زيان‌باري شويد. ماجراي ادعاي دو زن نسبت به يك كودك را فراموش نكنيد. ظاهرا اجازه داده شد كه اين كودك دو نيم شود. احتمالا هيچ كدام مادر واقعي نبودند.


چرا بايد به هژموني نهادها  دهن‌كجي كرد؟

 براي يافتن پاسخ بايد ديد آيا دنياي بهتر از «نظم واحد» را مي‌توان تصور كرد يا مي‌توانيم قائل به تكثر «عقل‌ها»، «خيرها»، «سبك‌هاي زندگي» و «مدرسه‌ها» باشيم. 
6- دستاورد ديگرِ چيرگي هژموني نهادها بر انسان، بي‌دفاع شدن انسان‌هاست. نهادها بي‌شك در رابطه طولي با نهادهاي ديگر قرار خواهند گرفت و در نتيجه به تسخير نهادهاي قدرتمندتر در خواهند آمد: «قوانين» را ذهن مردانه مي‌نويسند و «مدرسه» را يك ذائقه اداره مي‌كند. در چنين دنيايي انتخاب انسان‌ها «شكلي» و بر اساس فرم‌هاي از پيش تعيين شده است و ذهن‌ها و بدن‌هاي ما توسط نهادها بازي‌گرداني مي‌شود؛ فكر مي‌كنيم كه آزاديم ولي نيستيم. چنين فضايي، هويت انسان و امكان آفرينش تجارب جديد او را از بين مي‌برد و سناريوي غالب حكمفرما مي‌شود و آنچه باقي مي‌ماند گزينه يا گزينه‌هايي است كه نهادها براي‌مان ارايه مي‌دهند و خروج از آنها «ناهنجاري» ناميده شده و با آن برخورد مي‌شود. شهروندان منقاد و به تسخير درآمده هژمونيك حزب‌ها، ديگر «جمهور» و «قوه موِسس» نخواهند بود و «توانايي» آفرينش و دفاع از خود (هويت، حقوق و آزادي‌هاي‌شان) را نخواهند داشت. در فقدان توانايي انسان‌ها، آزادي بي‌معنا خواهد بود حتي اگر بر روي كاغذ (قانون) همه آزاد باشيم!
7- براي شناسايي چيرگي نهادها مي‌توان به زبانِ مشترك نهادها توجه كرد. در عرصه عمومي، آنها به دنبال طرح استدلال‌هايي هستند كه ما را از پيگيري تجارب آزاد زندگي منصرف كنند تا در نهايت تسليم نهادهاي مستقر شويم. استدلال‌هايي كه بر اساس منطق «بد و بدتر» به ما تحميل و تكرار مي‌شوند از اين قبيلند: «سينماي هاليوودي ايرادات زيادي دارد اما در مجموع بهتر است» يا در آستانه انتخابات مي‌گوييم «اصلاح‌طلبان در مجموع ضرر كمتري مي‌رسانند». اين روند، ترجمان ديگر زوال انتخاب و تنيدگي اراده‌ها است: تصور ما آن است كه بر اساس اراده خودمان، سرنوشت خود را رقم مي‌زنيم ولي در عمل راهي جز انتخاب گزينه‌هايي كه نهادها پيش روي‌مان قرار داده‌اند نداريم.
8- اين يادداشت در نقدِ ذات نهادها نيست بلكه «هژموني و اتوريته» سركوبگر آنها را كه مانع صيرورت و سيال بودن زندگي انسان‌ها مي‌شود به نقد مي‌كشد. شايد بتوان از اين زاويه نيز نگاه كرد كه براي دفاع از نهادها در زندگي اجتماعي مي‌توان ابزار چير‌گي را از آنها گرفت و گفت‌وگويي دو طرفه بين نهادها و «خودِ انسان‌ها» برقرار كرد و قائل به تكثرِ ماهيتي نهادها شد. تكثر با اين فهم كه حقيقت واحد، مولدِ نهادهاي اجتماعي نباشد. در اين فرم، هويت‌هاي گوناگون بر اساس مباني مختلف «مي‌توانند» مولف متون درسي باشند و خانواده‌ها با ارزش‌ها و فرم‌هاي واحد با اعضاي خود رفتار نكنند و زن و مرد، و از سوي ديگر پدر و مادر با فرزندان خود با يكديگر مفهوم «ما» شدن را در قالب خانواده بسازند. شايد بتوان گفت براي شكستن بندِ حاصل از اقتدار نهادها بر انسان‌ها مي‌توان بدان‌ها «بي‌توجهي» كرد و عامدانه اقتدار آنها را درهم كوبيد يا به عبارتي آنها را رام كرد، رام شدني كه متعاقب آن مي‌تواند تواضع نهادها در برابر انسان باشد: اين‌بار نهادها، خود مي‌توانند موجدِ تكثر و بستري براي خلق تجارب متفاوت باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون