قهوه و كامِ تلخِ متروپل / ايثارِ قهوهچي
قاسم منصور آل كثير
شخصيتهاي متفاوت هميشه در حساسترين لحظاتي كه نفسها به شماره ميافتند كمتر ديده ميشوند.
روزهاي آواربرداري در نزديكي ساختماني كه هر لحظه امكانِ فرويختن يا خالي شدنِ زيرِ پاي آواربرداران بود افرادي بودند كه به شيوه خودشان همراهي با همنوعانشان را فراموش نميكردند.
لحظات در متروپل به كندي پيش ميرفت. گويي ثانيهها با تاخير شماره ميانداختند.
عرق بر پيشاني، استرس و اضطرابِ شبانهروزي توانِ آواربرداران را گرفته
بود.
اما در اين گيرودار، قهوهچي چفيه بسته حواسش به آواربرداران بود. دله (قهوهجوشش) را برداشت و با قهوه داغ شب تا صبح از ايثارگران پذيرايي ميكرد تا جلوي خوابآلودگيشان را بگيرد.
او تصميم داشت اينچنين ساده و بيآلايش و به دور از حاشيه، همدم و همراهِ ديگر همشهريانش باشد.
در غمانگيزترين و شادترين لحظاتِ مردم ديارِ جنوب خصوصا اهواز و آبادان هميشه نوشيدنِ قهوه جاي خود را در اين مراسمها باز ميكند.