خاطرات سفر و حضر (248 )
اسماعيل كهرم
«من همه را شمردم كه رفتند و همه را شمردم كه بازگشتند.» برايان هزمان، خبرنگاري بود كه اين جمله را مخابره كرد؛ اشاره به تعداد هواپيماهايي كه براي حمله عزيمت كردند و همگي بازگشتند بدون ذكر تعداد سري آنها. اين جمله ساده نهايت مهارت خبرنگار را ميرساند. امروزه خبرنگاران باسابقه و ماهر را براي وقايع مهم و تاريخي انتخاب ميكنند. جان جيمپسون يكي از آنهاست. نشستن انسان روي ماه كار او بود. در قرن ارتباطات، روزبهروز اهميت گزارشگران و ژورناليستها، افزون ميشود. تصور كنيد كه رونالدو با پيرس مورگان مصاحبهاي انجام داد كه در آن با فروتني به گريه افتاد، در حالي كه فكر ميكرد كه يك مصاحبه سبك و ساده در پيش دارد. اين مهارت مورگان بود كه مصاحبه را به آن سو كشاند! بنده به نوبه خودم در جاهايي بودهام كه خودم را در دستان مصاحبهگر اسير ديده بودم و شديدا ميل به فرار داشتم. مرحوم دكتر دواني وقتي كه در كلاف سردرگم سوالات كشدار يك ژورناليست پرحرف گرفتار شد، استوديو را ترك كرد و به خارج رفت. در يك مصاحبه كه در انگلستان بنده را سوالپيچ كرده بودند، يك خبرنگار بيبيسي از من پرسيد: آقاي دكتر آيا سوالي پيش آمده كه حالت حزن پاسخدهنده شما را در طول برنامه و پس از آن متاثر كرده باشد؟ مقصود آن بود كه سوالي از بنده پرسيده شده كه من را متاثر و مغموم كرده باشد؟ اين سوال ناگهان درهاي سوالات بيشماري را بر بنده گشود كه هر كدام خاطرات متعددي را مقابل ذهن من گشود. قسمت اعظم اين داستانهاي تراژيك هنوز با من هستند. مثلا از اصفهانجانم ميآمدم. دو جوان خيلي زرنگ صندلي جلوي من را اشغال كرده بودند. تلويزيون اتوبوس فيلم حياتوحش نشان ميداد. دو جوان زرنگ با ميكروفن به صداي فيلم دل بسته بودند! من ناظر حركت آنها بودم. بالاخره شجاعت به خرج دادند و گم شدن ميكروفن را اعلام كردند! كمك راننده چشمهاي آبي و درشت و خوشحالتي داشت كه پردهاي از غم آن را پوشاند!
ادامه دارد