زن دگي نزيسته، ارزش زيستن ندارد
اسدالله امرايي
«هر يك از ما داريم خانهمان را گم ميكنيم اما شهامت نداريم به ديدن آن ديگري برويم. بارا به اين دليل نميتواند كه از شوهرش ميترسد و من به اين دليل نميتوانم كه از خدا ميترسم. از فكر فريب دادن كساني كه به من اعتماد دارند، ميترسم و هر دويمان از ويران كردنِ كاشانه بچههايمان ميترسيم. اما خانه ما كجاست؟ بيترديد در وسايل خواب و كارتهاي هويتمان نيست. آنها را يا همهجا با خودمان ميبريم يا براي هميشه گم ميشوند.»
قرب جوار تازهترين اثر ترجمهشده از ايوان كليما نويسنده چك است كه در كنارِ ميلان كوندرا، به وميل هرابالِ و واتسلاو هاولِ در زمره بهترين و بزرگترين نويسندگان چك قرار دارد. مترجم فاضل فروغ پورياوري در شناساندن ادبيات ضد توتاليتريسم ايوان كليما و ادبيات چكسلواكي و بعدا چك دارد كه زحمتِ انتشار آن را نشر ثالث كشيده. مرز عشق كجاست؟ آيا عشق ميتواند آميخته با جنايت باشد؟ كتاب مقدس چگونه عشق را مياستايد ولي فقط در قبال يك نفر؟ مگر زمام عشق در دست انسان است؟ مواجهه يك كشيش معتقد كه ديگران را پند ميدهد، با اين سوالات و درگير شدن او با اين مسائل در زندگي شخصياش، چنان پيچيدگيهاي فلسفي و الهياتياي ايجاد ميكند كه جز با زبان رمان، در معناي دقيق كلمه، نميتوان به آنها پرداخت و ايـن كار جــز از ايوان كليـما ساخته نيست. آري، ما همواره درحال بازگشت به لحظه آغازين تشكيكيم، لحظه آغازين پرسش، لحظه آغازين چيستي و چرايي بودنمان در جهان، آنگاه كه سقراط گفت: «زندگي نيازموده، ارزش زيستن ندارد.» يا به عبارت بهتر، زندگي نزيسته، ارزش زيستن ندارد! اينكه همه مطلقهاي جهان، همه آن الهيات، قوانين مقدس و تخطيناپذير و همه آنچه گفته ميشد ازلي و ابدي است، برابر يك روز زيستن زندگي يك انسان اجتماعي، از صبح تا شام و بالعكس، ميتواند كوچك، حقير و بيمعنا باشد، شاكله چيزي است كه فلسفه، هنر و ادبيات در پي فهم و اثباتش بودهاند. ايوان كليما در كتاب قرب جوار به سراغ چالش عميق ميان انسان دينخو و زندگي حقيقي رفته است. كليما در اين رمان عظيم، قهرمان درگير امر مقدسش را با جلوههاي حقيقي زندگي مواجه كرده و عشق، جسمانيت الزامي آن و تشكيك حاصل از درك و تجربه زندگي بهواسطه حضور در اجتماع ناهمگون انساني را روايت ميكند. قرب جوار، ماجراجويي فكري و فلسفي نويسنده بزرگ دوران ماست در باب بيهوده بودن موعظههاي اهل وعظ، برابر هر آنچه به نام زندگي بايد خواند.
ايوان كليما متولد ۱۹۳۱ است و در شهر پراگ به دنيا آمده. نويسنده، مقالهنويس روزنامهنگار و نمايشنامهنويس بزرگي است. كليما دوران كودكي خود را در ترزيناشتات گذراند. بسياري از آثار كليما و همعصرانش در دورهاي ممنوعالانتشار بود اما او از كشورش خارج نشد و به گفته خود، در كنار شاديها و اندوههاي هموطنانش ماند. او در سال ۱۹۶۹ به دعوت دانشگاه ميشيگان، براي تدريس به امريكا رفت. سال بعد به پراگ بازگشت و به نوشتن نمايشنامه و داستان روي آورد اما آثارش تا سال ۱۹۸۹ فقط در خارج از چكسلواكي منتشر ميشدند. كليما در سال ۲۰۰۲ موفق شد جايزه فرانتس كافكا را به خاطر يك عمر فعاليت ادبي از آن خود كند.