ماجراي تاسيس انجمن صنفي طراحان گرافيك ايران (قسمت دوم)
پختن يك ايده در آشپزخانه
مهرداد احمديشيخاني
داستان تاسيس انجمن گرافيك را تا آنجا گفتم كه براي عملياتي كردن راهاندازي تشكلي براي طراحان گرافيك ايده داشتم ولي نميدانستم چگونه آن را اجرا كنم و از طرفي به دليل گمنام بودن، جسارت انجامش را هم نداشتم، براي همين، ابتدا بايد از اين گمنامي خارج ميشدم و راهحلش را پذيرفته شدن در دوسالانه گرافيك ميدانستم كه قبلا به شكلي محدود با دو اثر مشترك با همكار سابقم «فرزاد عظيمي» در دوسالانه سوم پذيرفته شده بودم. دوسالانه چهارم اما براي من سكوي پرش بود، زيرا با وجودي كه هر فرد ميتوانست حداكثر 9 اثر به دفتر جشنواره بفرستد و اگر همه كارهايش هم پذيرفته ميشد (كه نميشد)، نهايتا همان 9 اثرش در بينال به نمايش در ميآمد ولي من حقهاي سوار كردم و با دو نام مختلف، كار به نمايشگاه فرستادم و 11 اثرم در دوسالانه به نمايش درآمد و البته به هيچوجه به غيراخلاقي بودن رفتارم اهميت ندادم. در آن دوره، براي من به عنوان طراح جواني كه هيچ كس او را نميشناخت، خودنمايي و اسم و رسم پيدا كردن به هر قيمتي، هدف اصلي بود. دوسالانه چهارم در حال برگزاري بود و من آثار زيادي در آن داشتم و فكر ميكردم شاخ غول را شكستهام. داشتن 11 اثر، آن هم وقتي خيليها بيش از يك يا دو اثر در نمايشگاه نداشتند، اعتماد به نفسم را بالا برده بود و خيال ميكردم قادر به انجام هر كاري هستم. در همين حال و هوا، با تعدادي از گرافيستهاي جواني كه يكي، دو سالي بود آشنا بودم، ايده راهاندازي نمايشگاهي گروهي را مطرح كردم كه به واقع آن هم وسيلهاي براي خودنمايي بيشتر من بود، اما داستان طور ديگري پيش رفت.
پاييز 1373 بود كه دور ميز ناهارخوري در آشپزخانه مجله كيان، به اتفاق آقايان كوروش پارسانژاد، حميد رحماني، كامران مهرزاده و كوروش شبگرد طرح مقدماتي برگزاري نمايشگاه گرافيك، از آثار طراحان جوان را ريختيم و قرار شد كه من به دنبال پيدا كردن مكاني براي نمايشگاه باشم. در همان ايام، طي پيگيريهايم، يكي از دوستانم به نام محمود طيباني كه به تازگي معاونت فرهنگي شهرداري منطقه 6 را عهدهدار شده بود، محل نگارخانه لاله واقع در پارك لاله را -كه غيرفعال بود- براي برگزاري نمايشگاه و حتي فعال شدن آن براي تمام طول سال و نه فقط براي برگزاري يك نمايشگاه مقطعي پيشنهاد داد. اينجا بود كه حس كردم ميشود آن ايده قديمي راهاندازي يك تشكل حرفهاي براي گرافيك را به اين نمايشگاه پيوند زد. براي همين قرار شد طرحي جامع براي اين موضوع آماده كنم. با دوستاني كه موضوع نمايشگاه گرافيك را دنبال ميكرديم ماجرا را در ميان گذاشتم و همزمان طرحي را به كمك آقاي كامبيز نوروزي (كه انجمن گرافيك در همه 8 دوره گذشته هياتمديره خود، از مشاوره بيدريغ ايشان بهره برده) براي راهاندازي تشكلي از طراحان گرافيك، به محليت نگارخانه لاله آماده كردم. زماني كه طرح را به آقاي طيباني تحويل دادم، برايم گفت كه شركت گسترش فضاهاي فرهنگي شهر تهران براي نگارخانه لاله برنامه دارد و مديريت آنكه آقاي مهندس محمد بهشتي بود، طرحي مشابه طرح مرا در دست بررسي دارد كه اجراي آن را آقاي رضا عابديني پيگيري ميكند. قرار بر اين شد تا جلسهاي مشترك بين آقايان بهشتي، عابديني و من در شركت گسترش فضاهاي فرهنگي برگزار شود تا ويژگيهاي هر دو طرح بررسي شود. در آن جلسه معلوم شد كه دو طرح تفاوت ماهوي دارند. در طرح من اصل بر اين بود كه طراحان گرافيك گرد هم بيايند و مقدمات راهاندازي تشكلي صنفي را فراهم كنند و مديريت تشكل با انتخابات برگزيده شوند. اما در طرح شركت گسترش فضاهاي فرهنگي، نهادي مانند خانه كاريكاتور و با عنوان خانه گرافيك تحت نظارت آن شركت و مسووليت فردي انتصابي ايجاد ميشد تا كنترل و هدايت فعاليتهاي گرافيك در كشور را به دست گيرد.
وقتي مخالفت خود را با چنين طرحي و غيردموكراتيك بودن آن ابراز كردم، جناب آقاي بهشتي از تجربه خود طي همكاري با طراحان گرافيك مختلف مثالهايي آورد و گفت: «امكان ندارد كه دو طراح گرافيك پشت يك ميز بنشينند و كارشان به يقهگيري و دعوا نكشد.» و در ضمن اشاره كرد كه «دموكراسي و روشهاي دموكراتيك توهمي بيش نيست و هيچ رفتار دموكراتيكي به سرانجام مطلوب نخواهد رسيد و نهايتا شارلاتانها با تهمت و دروغ و جوسازي، افراد محترم و آبرومند را مجبور به كنار كشيدن ميكنند و اداره امور را با هوچيگري به دست ميگيرند».
من كه خود را در اقليت ميديدم تنها توانستم به مخالفت بسنده كنم و نهايتا پذيرفتم كه در جلسهاي ديگر به همراه آقايان رضا عابديني و حسين خسروجردي كه از قضا دومي از دوستان قديمي من بود، جلسهاي برگزار كرده و هر نتيجهاي كه از آن جلسه حاصل شد، بر همان اساس عمل كنيم. ادامه روايت را در قسمت پاياني بخوانيد.