پايان عصر بستههاي ناگشوده
محمد خيرآبادي
حدود ده، پانزده سال پيش كه بساط سيديفروشها در كنار خيابانها پهن بود، هميشه براي خريد نسخه تكثيرشده فيلمهاي سينمايي دچار ترديد و دودلي بودم. حالا هم درست همان ترديد را هنگام دانلود موسيقي يا فيلم، چه داخلي و چه خارجي، تجربه ميكنم. يك دو راهي تكراري و يك پرسش جدي كه اغلب هم جدياش نميگيرم. دانلود كنم يا نكنم؟ نسخه مجانياش را بگيرم يا نسخه پولياش را پيدا كنم و بخرم؟ چند سال پيش كه به درد معده دچار شدم، تعدادي از دوستانم آنقدر پيگيرم شدند كه تا دم اتاق آندوسكوپي هم رفتم، ولي چون تعدادي از دوستان ديگر، به شدت من را از ور رفتن و لوله فرو كردن به معده ترسانده بودند و برايم خاكشير و چاي نعناع تجويز كرده بودند، تن به آندوسكوپي ندادم. من آن وسط مانده بودم كه از راه طرفداران پزشكي مدرن و طب شيميايي بروم يا از راه طرفداران طب سنتي و گياهي؟ بعد از رفع مشكل معده، براي سردردهايم دوباره به دام همين دوراهي و تجويزهاي ضد و نقيض اطرافيان، افتادم و داستان همچنان ادامه دارد. فكر ميكنم ناف من را با ترديد بريدهاند. فقط دانلود فيلم و موسيقي يا پيروي از شيوههاي مختلف طب مدرن و سنتي نيست كه مرددم ميكند. پشت چراغ قرمزها هم بيشتر مواقع گرفتار دو راهيام. ميمانم بر سر اين دوراهي كه به همه اسفند دودكنها و شيشهپاككنها و كودكان كار كمك كنم يا نه؟ در محل كارم، سالها براي اداره كردن سه چهار نفر كارمند-مهندس كه تحت امر داشتم، با چيزي شبيه به اين ترديدها روبهرو بودم. از يك طرف ميخواستم رييسي خوش اخلاق و فروتن باشم و از طرف ديگر با اين صميميت و نزديكي مطمئن نبودم بتوانم از پرسنل مجموعهام كار بخواهم. عاشق شدنم را كه اصلا نگو و نپرس. يك دو راهي تمام عيار تا سر حد جنگ با خود كه نميدانم چطور ختم بهخير شد. دو راهيها و ترديدهاي زندگيام از تعداد انگشتان دست و پا خيلي بيشتر بوده و هست و نميشود همينطور فهرستم را ادامه بدهم. اما در مجموع هميشه فكر ميكنم بايد يكجا قرص و محكم جلوي اين ترديدها بايستم تا كار به جاهاي باريك نكشد. من بر سر دوراهي پزشكي مدرن و طب سنتي كاري كردم كه شايد همين الگو را بشود به باقي ترديدها تعميم داد. طبق توصيههاي طب سنتي ايران كه بر پايه مزاجشناسي است، بسياري از خوردنيها با مزاج من سازگار نيست و در مقابل، چيزهايي هست كه براي پاكسازي بدن از سموم و تقويت كاركرد معده و كبد به آنها نيازمندم. از آنجا كه با سيطره سبك زندگي جديد، خيلي نميتوان دربند اين بايدها و نبايدها بود و با اين شتاب زندگي، كمبود وقت و اوضاع اقتصادي (داروهاي گياهي چند برابر شيمياييها هزينه دارد) نميشود تمام و كمال راه طب سنتي را در پيش گرفت، تصميم گرفتم بين بيخيالي و اسارت در بند ترديدها، راه سومي انتخاب كنم. مدتي است كه شكر و نمك كم ميخورم، خاكشير ناشتاي صبح و معجون آب غوره و رب انار قبل از خواب و چند پيشنهاد ديگر را اجرا ميكنم، داروهايي كه پزشك تجويز كند را هم ميخورم. آزمايش و عكس و اسكن هم به راه است. از بعضي غذاها كه نبايد بخورم پرهيز ميكنم (البته نه چندان سفت و سخت و گاهي به مناسبتي به آنها هم ناخنك ميزنم) و در كل راه خودم را در پيش گرفتهام. اوضاعم هم بد نيست. ميدانم كه اين روش دخالت در امر متخصصهاست. ميدانم كه ممكن است اين كار را ترويج خودسري و خودمحوري تلقي كنند و حتي ممكن است بر حذرم بدارند از اينكه اين روش را به ساير بخشهاي زندگي تعميم بدهم. با اين حال من از اينكه پكيجهاي ارايه شده را باز كنم و تكههاي خوبشان را بردارم، هيچ بدي نديدهام. به نظرم به جاي گير كردن سر دو راهيها يا غش كردن به سمت يكي از راهها، ميشود نسخه منحصر به فرد خود را ابداع كرد. به نظر ميرسد ديگر عصر پذيرشِ صفر تا صدِ پكيجها و بستههاي ناگشوده پايان يافته و بايد به سراغ راههاي سوم رفت كه «بعدد انفاس الخلايق» است.