عشق يار
كدام گل كه به روي تو ماند اندر باغ كدام سرو كه با قامتت سر افرازد
درخت ميوه مقصود از آن بلندترست كه دست قدرت كوتاه ما بر او يازد
مسلمش نبود عشق يار آتشروي مگر كسي كه چو پروانه سوزد و سازد
مده به دست فراقم پس از وصال چو چنگ كه مطربش بزند بعد از آنكه بنوازد
سعدي