«اعتماد» در گفتوگو با زنداني كه ادعا ميكند بيگناه است و با زني در ارتباط بوده كه به او گفته، قتل را گردن بگير تا به عنوان اولياي دم رضايت دهم
چند قدم تا چوبه دار
دو روز تا اجراي حكم قصاص زمان است، 700 ميليون تومان توسط خيرين جمعآوري شده و فقط 300 ميليون تومان از مبلغ ديه باقي مانده
بهاره شبانكارئيان
«اين گزارش بر اساس صحبتهاي يك زنداني در تماسي كه از زندان وكيلآباد مشهد گرفته، تنظيم شده است.»
...«خواب ديدم دو مامور زندان مرا به مشهد بردند. به آنها گفتم خواهش ميكنم بگذاريد به زيارت امام رضا بروم. قول ميدهم كه برگردم و فرار نكنم. آن دو مامور هم زنجير دست و پايم را باز كردند و به من گفتند؛ برو زيارت كن اما زود برگرد چون بايد تحويلت بدهيم. رفتم زيارت كردم و خوشحال و شاد پيش همان دو مامور برگشتم. وقتي نزديك آنها شدم به من گفتند؛ چرا برگشتي؟ امام رضا شفاعت تو را كرده است. برو.»...
اينها بخشي از صحبتهاي «علي محمد.پ» زنداني 33 ساله اهل مشهد است. اين متهم حدود ۶ ماه است كه به زندان وكيلآباد مشهد منتقل شده. پيش از آنكه به زندان وكيلآباد منتقل شود در شهرستان اليگودرز از توابع استان لرستان زنداني بود. علت جابهجايي اين زنداني هم اين خواب عجيبش بود.
اين زنداني در سال 1394 از طريق اپليكيشن «لاين» با زني آشنا ميشود. ارتباط آنها تا حدي پيش ميرود كه او براي تحقيقات به شهرستان اليگودرز يعني محل زندگي اين زن ميرود. همان جا علي محمد متوجه ميشود كه اين زن، همسر و فرزند دارد و اين حادثه تلخ رخ ميدهد.
انتقال از اليگودرز به زندان وكيلآباد
عليمحمد در خصوص ماجرايي كه در زندگياش پيش آمده و باعث شده حالا او به عنوان متهم به قتل حدود 7 سال در زندان باشد به «اعتماد» ميگويد: «من اصالتا اهل مشهد هستم و قبل از اين حادثه هم در مشهد زندگي ميكردم اما هفت سال بود كه در زندان اليگودرز بودم. وقتي زندان بودم مادرم به رحمت خدا رفت. در زندان اليگودرز هم غريب بودم و هيچكس حرفم را نميفهميد. ماه محرم سال گذشته بود و هنوز به زندان وكيلآباد منتقل نشده بودم. خسته شده بودم و دلم از دنيا گرفته بود. يك روز قرآن خواندم و با خودم گفتم؛ يا امام رضا من كه نميتوانم براي زيارت به مشهد بيايم دلم هم براي زيارتت تنگ شده است حداقل شما پيش من بيا. چند ساعتي نگذشته بود كه براي هواخوري به حياط زندان رفته بودم كه ديدم پرچم امام رضا را داخل حياط آورده بودند. خيلي خوشحال شده بودم. خادمهاي حرم هم داخل محوطه حياط زندان بودند. همان لحظه كه چشمم به پرچم و خادمهاي امام رضا افتاد خواستم هر جوري شده مرا بطلبد تا به مشهد بروم. چهار، پنج روز از اين ماجرا گذشت و نزديك عاشورا و تاسوعا شده بود كه درخواست كردم دادستان را ببينم. به دادستان گفتم من زندان بودم كه خبر فوت مادرم را شنيدم اوضاع روحي خوبي ندارم. ميتوانيد كاري كنيد كه من به شهر خودم مشهد برگردم؟ دادستان هم گفت نميشود و تو مرتكب قتل شدي و بايد بماني تا تكليفت روشن شود. من هم ناراحت از پيش دادستان برگشتم. خجالت كشيدم خوابم را برايش تعريف كنم. دو، سه شب قبل از اينكه پيش دادستان بروم، خواب عجيبي ديدم. خواب ديدم دو مامور زندان مرا به مشهد بردند. به آنها گفتم خواهش ميكنم بگذاريد به زيارت امام رضا بروم، قول ميدهم كه برگردم و فرار نكنم. آن دو مامور هم زنجير دست و پايم را باز كردند و به من گفتند؛ برو زيارت كن اما زود برگرد چون بايد تحويلت بدهيم. رفتم زيارت كردم و خوشحال و شاد پيش همان دو مامور برگشتم. وقتي نزديك آنها شدم به من گفتند؛ چرا برگشتي؟ امام رضا شفاعت تو را كرده است. برو.»
عليمحمد كمي مكث ميكند و در ادامه ميگويد: «نميدانم اصلا در مورد خوابم نميتوانم زياد توضيح دهم. حالم بد ميشود. با خودم درگير بودم خوابم را براي دادستان تعريف كنم يا نه كه دوباره برگشتم و خوابم را برايش تعريف كردم. عجيب بود تا خوابم را تعريف كردم دادستان قبول كرد كارهاي انتقالي مرا انجام دهد تا به مشهد منتقل شوم. وقتي به مشهد منتقل شدم قاضي آنجا موافقت نكرد و گفت؛ اين زنداني بايد به همان زندان اليگودرز برگردد. براي ماموري كه با من بود خوابم را تعريف كرد. او هم سريع رفت خوابم را برايم آقاي «زرگر» قاضي اجراي احكام تعريف كرد. آقاي زرگر هم نامه انتقال به زندان وكيلآباد را برايم آماده كرد و به آن مامور گفت كه مرا به وكيلآباد ببرند. حتي شما هم از آقاي زرگر ميتوانيد، بپرسيد كه صحبتهايم واقعيت دارد يا نه. بهمن ماه سال گذشته بود و مدتي از اينكه به زندان وكيلآباد آمده بودم گذشته بود تا اينكه يك روز مرا به اتاقي جداگانه بردند و گفتند؛ فردا ساعت 4 صبح حكم قصاصت اجرا ميشود. نااميد شدم و گفتم برايم قرآن بياورند. شروع كردم به خواندن سوره ياسين و با خودم گفتم؛ درگاه خداوند درگاه نااميدي نيست. غروب شده بود، ديدم يكي از ماموران زندان درِ اتاق را باز كرد و گفت؛ بلند شو، حكم قصاصت متوقف شد. با خوشحالي به بندم برگشتم. بعد هم آقاي زرگر حسابم را مسدود كرد تا خيرين به من كمك كنند. وقتي خانوادهام به ديدنم آمدند و متوجه قضيه شدند زميني كه داشتيم را فروختند و مبلغش را به حسابم واريز كردند. خانم «مقدم» براي اينكه از خانواده شاكي رضايت بگيرد خيلي تلاش كرد. اولياي دم در ابتدا 3 ميليارد تومان ديه درخواست كرده بودند اما با تلاشها و راضي كردن خانواده شاكي توسط خانم «مقدم» كه مديريت گروه گلريزان امام رضا را به عهده دارند مبلغ ديه به يك و نيم ميليارد تومان رسيد.»
شروع حادثه قتل؛ مشهد، سال 1394
محمدعلي در خصوص قتلي كه در آن سال رخ داده است، ميگويد: «مشغول كار كردن بودم تا بتوانم درآمدي براي آيندهام داشته باشم. در همان زمان در اپليكيشن «لاين» با يك خانمي آشنا شدم. چند وقت با هم صحبت ميكرديم به من نگفته بود كه شوهر و سه فرزند دارد. حتي وقتي براي ديدن من به مشهد آمد با همسرش آمده بود اما به من ميگفت كه برادرش است. قرار بود او را به خانوادهام براي ازدواج معرفي كنم. شناسنامهاي هم با خودش آورده بود كه آن را به من نشان داد تا ببينم ازدواج نكرده است. او را به خانهمان بردم تا با خانوادهام هم آشنايش كنم. خانودهام او را ديدند و گفتند؛ در مورد او تحقيق ميكنيم ايشالا كه خير است. راستش كمي به رفتارهاي اين خانم مشكوك شده بودم براي همين وقتي خانه ما بود قرآن را آوردم و از او خواستم قسم بخورد كه ازدواج نكرده است. او هم قسم خورد كه ازدواج نكرده. براي تحقيقات به شهرستان اليگودرز رفتم. آنجا بود كه متوجه شدم اين زن شوهر دارد و برادري كه به من معرفي كرده بود همسرش است. اين خانم وقتي فهميد من متوجه داستان زندگياش شدم از من خواست تا شوهرش را به قتل برسانم. من به او گفتم كه اين كار را نميكنم و قاتل نيستم. وقتي ديد اصلا زير بار حرفهايش نميروم از من خواست كه فقط كمكش كنم و گفت خودش اين كار را به عهده ميگيرد و من قبول كردم كه فقط به او كمك كنم.»
او در ادامه صحبتهايش ادعا ميكند: «روز حادثه من يك طرف خيابان ايستاده بودم و آنها طرف ديگر. نميدانم اين خانم به خورد شوهرش چه داده بود. همان موقع به او زنگ زدم و گفتم كه از شدت ترس دست و پايم ميلرزد و ميخواهم بروم. در جواب اين حرفم گفت كه تو مرد نيستي و بيغيرت هستي و ميخواهي مرا در اين وضعيت تنها بگذاري. با حرفهاي اين خانم من تحريك شدم و نزديك آنها رفتم. با شوهر اين خانم درگير شدم و با چوب دو ضربه هم به سرش زدم و افتاد. سريع سوار ماشين شدم و اين خانم هم سوار شد و رفتيم. وسط راه به من گفت كه پيادهاش كنم تا كارش را انجام دهد و خودش بعدا به مشهد ميآيد. نزديك مشهد بودم كه ديدم خواهر اين خانم با من تماس گرفت و شروع كرد به بد و بيراه گفتن كه تو قاتلي و شوهر خواهر مرا كشتي. خواهر اين خانم قبلا با من صحبت ميكرد اما يك بار هم نميگفت كه خواهرش شوهر دارد چه برسد به بچه. بيست روز بعد از اين اتفاق هم مرا در مشهد دستگير كردند. در تمام طول جلسات دادگاه هم به من ميگفتند كه تو با چاقو شوهر اين خانم را كشتي. در صورتي كه من اصلا چاقو نداشتم. از اين خانم هم بازجويي كردند او هم گفت كه من آن روز چاقويي در دست اين آقا نديدم. قبلا اين خانم به من گفته بود؛ قتل را گردن بگير چون اولياي دم محسوب ميشوم رضايت ميدهم كه قصاص نشوي. پس از اين ماجراها هم فهميدم اين خانم اصلا جز ولي دم محسوب نميشود. شاكي اين آقا مادر و يكي از برادرانش هستند.»
دو روز فرصت داريم تا اين جوان را
از چوبه دار نجات دهيم
«نيره مقدم» مديريت گروه گلريزان امام رضا در خصوص پرونده اين زنداني به «اعتماد» ميگويد: «اولياي دم ابتدا مبلغ ديه را 3 ميليارد تومان عنوان كردند. با تلاشهايي كه صورت گرفت، توانستيم آنها را راضي كنيم كه به مبلغ يك و نيم ميليارد تومان ديه رضايت بدهند. خانواده شاكي هم قبول كردند. حالا از اين مبلغ 700 ميليون تومان آماده است كه در اين مدت جمعآوري شده است. 300 ميليون تومان باقي مانده كه فقط دو روز ديگر زمان داريم تا يك ميليارد تومان از ديه را به اولياي دم پرداخت كنيم. پس از آن 500 ميليون تومان ديگر از مبلغ يك و نيم ميليارد باقي ميماند كه ميتوانيم آن را در عرض سه ماه به خانواده شاكي پرداخت كنيم اما در حال حاضر 300 ميليون تومان بايد جمعآوري كنيم تا بتوانيم دو روز ديگر اين جوان را از چوبه دار نجات دهيم.»