احترام به حريم طبيعت
سيدحسن اسلامي اردكاني
سيلاب اخير در استهبان كه قربانيان قابل توجهي گرفت، ميتواند تلنگر خوبي نسبت به ما و رفتار ما باشد. ديدن خودروهايي كه مانند توپ پلاستيكي سبكي بر رودخانه حركت ميكرد، گوشهاي از اقتدار طبيعت را به نمايش ميگذارد. چيزي كه جاي پرسش دارد آن است كه اين خودروها در بستر خاكي و سنگلاخي رودخانه چه ميكردند! و آيا جاي بهتري براي پارك نبود؟ اين سوال به اصطلاح بلاغي است و نيازي به پاسخ ندارد. منطقاً خودروها بايد در مسيرهاي خاصي رفت و آمد و در جاهاي مناسبي پارك كنند. ديدن ماشين در پيادهرو همان قدر عجيب است كه ديدن يك پليكان در فروشگاه لباسهاي ورزشي. اما امروزه ديگر ديدن خودرويي كه در پيادهرو پارك كرده است يا موتورسواراني كه با اقتدار در پيادهروها ميرانند و با بوقهاي ممتد رهگذران را مرعوب ميكنند دارد عادي ميشود. با اين همه، همچنان جاي تعجب است كه چرا با خودرو تا دل طبيعت پيش ميرويم و حتي وارد بستر رودخانه ميشويم. البته اگر رانندگان اين خودروها حضور داشته باشند، اولين پاسخشان آن است كه رودخانه خشك بود! ولي اين پاسخ درستي نيست. خشك يا پر آب بودن رودخانه مطلبي است و بيتوجهي به حريم رودخانه مطلبي ديگر است. بستر رودخانه، يعني خانه رود و همانگونه كه همه ما انسانها براي خود خانههايي داريم، حتي در قالب خانه اجارهاي يا كپر، ديگر گونههاي جانوري و گياهي و منظومههاي زيستمحيطي براي خود خانه و بستري دارند. يعني هر گونهاي براي خود حريمي دارد و بايد اين حريم محترم شمرده شود. اين حق آب يا سيل است كه براي خود مسيري داشته باشد و اگر ما به اين مسير تجاوز كنيم و راه را بر آن ببنيديم، بيكار نمينشيند و راه خود را ميگشايد، مانند سيلي كه چند سال قبل در شيراز جاري شد و تلفات قابل توجهي به بار آورد و البته هيچ درسي نگرفتيم. آسفالت كردن مسير رودخانه و تغيير كاربري آن خطا است، با ماشين و خودرو به بستر رودخانه رفتن نيز خطاست، چه زمستان باشد و چه تابستان. اصولاً هنگامي كه پاي به طبيعت ميگذاريم، بايد يادمان باشد كه اين مكان مقدسي است و حريم و خانه بسياري از گونههاي جانوري و گياهي. نياكان ما به سبب تعليمات ديني يا تجربه زندگي به اين نكات توجه داشتند و كمابيش در عين استفاده از طبيعت به نوعي با آن همزيستي داشتند. طبيعت و جلوههاي آن را موجوداتي جاندار و داراي روح و حس ميدانستند و اين نگرش به سبك زندگي و شيوه مواجهه آنها با طبيعت شكل ميداد. از نظر ديني طبيعت بر اساس «ميزان» آفريده شده بود و ما حق نداشتيم اين ميزان و موزونيت را به هم بزنيم. برآيند اين نگرش توجه به حريم حيوانات و گياهان بود و حرمت و احترام طبيعت.
ولي امروزه سبك نگرش حاكم در بسياري رفتارهاي ما در قبال طبيعت، دستاندازي است. گويي طبيعت دشمني است كه بايد مغلوب شود، خصمي است كه بايد شكسته شود، حريفي است كه بايد از پاي درآيد. در نتيجه، همين كه دستمان برسد با خودرو يا موتور به طبيعت حمله ميكنيم، در تپهها مانور ميدهيم، با خودروهاي به اصطلاح «آفرود» بدن كوير را زخم ميزنيم، بوتههايش له و جنبندگانش را نابود ميكنيم. حتي هنگامي كه ميخواهيم از طبيعت لذت ببريم، بايد اين لذت به شكلي دگرآزارانه و همراه با آسيب به طبيعت باشد. بيهيچ ضرورتي بوتهها و درختان را آتش ميزنيم، با خودرو به بستر رودخانه يورش ميبريم و حتي با آن از آب رد ميشويم، با رها كردن زباله تن جنگل را چركين ميكنيم و در تحقير طبيعت كوتاهي نميكنيم.
با اين همه يادمان باشد، كه طبيعت خصم ما نيست، مادرمان است، مادري كه صبرش حدي دارد و گاه بر ميآشوبد و در اين لحظات خشم چه بسا ما را براي هميشه له كند و اين موجودات موذي را از تن خويش دور سازد. به اين تلنگرها توجه كنيم.