مرگ پاپيون
مرتضي ميرحسيني
باور داشت بيگناه است و بدون ارتكاب جرم، محكوم و زنداني شده است. از محلهاي بدنام و در صحبت گستاخ بود و چهرهاي غلطانداز داشت و همينها – از نظر دادگاه– براي اثبات مجرم بودنش كفايت ميكرد. براي اتهام به قتل دادگاهي و مجرم شناخته شد. در دادگاه، قاضي بعد از صدور حكم به حبس ابد از او پرسيد «به حكم صادر شده اعتراض يا درباره آن حرفي داريد؟» و او پاسخ داد: «هيچ حرفي براي گفتن ندارم آقاي رييس! جز اينكه احساس ميكنم بايد به صورتتان تف بيندازم. اما اين كار را هم نميكنم، زيرا ميترسم آب دهانم كثيف شود.» آن زمان 25 سال داشت و 13 سال بعدي زندگياش را براي آزادي جنگيد، چون نظام قضايي كشورش فرانسه را فاسد ميديد، هيچ تلاشي براي دادخواهي و اثبات بيگناهي و تبرئه خودش نكرد. فقط به فرار از زندان ميانديشيد و مدام با خودش تكرار ميكرد «زنده ماندن، زنده ماندن، زنده ماندن، اين بايد تنها مذهب من باشد.» هنري شارير، نويسنده و راوي كتاب مشهور پاپيون سال 1973 در چنين روزي در مادريد از دنيا رفت. بعد از آزادي از زندان، مدتي در كاراكاس زندگي كرد و مالك رستوراني كوچك بود. بعدها به فرانسه هم برگشت، اما تصميم به اقامت در آنجا نداشت و به جاي زندگي در كشورش، سالهاي آخر عمر را در اسپانيا مقيم شد. پاپيون را در سالهاي زندگي در ونزوئلا، با تكيه بر تجربيات خودش نوشت، هر چند احتمالا در بخشهايي از روايت، تجربيات زندانيان ديگر را نيز به نام خودش زد و از آنِ خودش كرد. از آن گروه زندانياني بودند كه به خارج از فرانسه، به جزايري از مستعمرات اين كشور فرستاده ميشدند و در شرايطي بسيار وخيم گرفتار ميافتادند. دولت و دادگاههاي فرانسه اهميتي به اين گروه از محكومان نميدادند و مرگ و زندگيشان را موضوع قابل اعتنايي نميديدند. از اينرو دو انتخاب پيش روي خودش داشت؛ يكي اينكه اين محكوميت -به نظر خودش ناعادلانه- را تحمل كند و در حبس بميرد يا اينكه به هر قيمتي شده راهي براي فرار بيابد و جان خودش را نجات دهد.
بسياري از محكومان خواهناخواه اولي را انتخاب كرده بودند، اما او مصمم به فرار بود كه البته كار آساني نبود. چند بار گريخت و هر بار دستگيرش كردند. اما نااميد و تسليم نشد و وا نداد. داستان زندگياش، يكي از مشهورترين روايتهاي قرن بيستم است و دو فيلم سينمايي هم از روي آن ساختهاند كه يكي سال 1973 و ديگري سال 2017 اكران شد. كتاب پاپيون كه عنوان آن به لقب خود شارير اشاره داشت (زير گردنش پروانهاي خالكوبي شده بود) اواخر دهه 1960 منتشر شد و هر چند از نظر معيارهاي ادبي ضعفها و ايرادهاي بسيار داشت، در جذب مخاطب ركورد زد و فقط در خود فرانسه بيشتر از يكونيم ميليون نسخه فروخت. كتاب هم روايتي از زندگي شارير بود و هم حملهاي تمامعيار به نظام قضايي فرانسه و از اينرو مقامات اين كشور مجبور به دفاع از خودشان شدند و نويسنده را به خيالبافي و دروغگويي متهم كردند. ميگفتند ادعاهاي شارير نادرست است كه مشكلاتي حتما هست اما اوضاع آنقدر كه در كتاب تصوير ميشود تيره و تار نيست. بحث درباره درستي و نادرستي جزييات روايت شارير تا مدتي در فرانسه ادامه داشت و در همان بحبوحه، دادگاهي در اين كشور با بازنگري در پروندهاش، حكم قبلي را باطل و او را بيگناه اعلام كرد. كسي به حكم جديد معترض نشد و ماجراي محكوميت هنري شارير در 1970 با اعلام برائت او به پايان رسيد.