• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5266 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۶ مرداد

يك مسكوويچ در واشنگتن

اسدالله امرايي

«در زندگي هر كسي چنين دقايقي به‌ندرت پيش مي‌آيد؛ دقايقي كه سوتي ممتد گوش‌ها را پر مي‌كند، جهان گويي تحت تاثير طلسمي جادويي متوقف مي‌شود و افكار و احساسات آزادانه در وجودتان به جريان مي‌افتند و در كمتر از يك دقيقه كل جهان را مي‌پيماييد. بعد وقتي زمان به حالت عادي خود برگشت و شما هم از آن خلأ بي‌نام و خيره‌كننده كه اندك زماني در آن سُكنا گزيده بوديد، بر مي‌گرديد، در مي‌يابيد كه تغيير كرده‌ايد؛ به‌طرز برگشت‌ناپذيري تغيير كرده‌ايد. و از آن زمان به بعد چه بخواهيد و چه نخواهيد زندگي‌تان مسير متفاوتي را پيش مي‌گيرد.» رمان زندگي رويايي سوخانوف نوشته اولگا گروشين با ترجمه‌ مينا صفار در نشر نيماژ منتشر شده. اولگا گروشين را نخستين‌بار در سال ۱۳۸۷ در مجله گلستانه معرفي كردم. گروشين در امريكا مشاغل متعددي داشته. از مترجمي جيمي كارتر گرفته تا پيشخدمتي‌در كافه و مترجمي بانك جهاني و ... زندگي رويايي سوخانوف اولين رمان اين نويسنده است كه جايزه‌ رمان اولي‌هاي لس‌آنجلس‌تايمز و جايزه‌ اورنج انگلستان به اولين كتاب را از آن خود كرد. گروشين سه رمان ديگر هم نوشته و جايگاه خود را در مقام رمان‌نويسان مطرح امروز تثبيت كرده. صف، چهل اتاق و زن مفتون عنوان‌هاي ديگر كتاب‌هاي اين نويسنده است.
زندگي رويايي سوخانوف به زندگي يك هنرمند مي‌پردازد كه به مقامي حزبي بدل شده و در نشريات كمونيستي نقد مي‌نويسد. اين رمان همچون يك‌تابلوي نقاشي پرحرف و جذاب است و كتاب كم‌كم اين تصوير را مقابل چشم مخاطب شكل مي‌دهد؛ همچون تابلوهاي چند لت كه هر طور لت‌ها را روي هم ببنديد، يك تصوير مجزا را مقابل چشمان خواننده قرار مي‌دهد اما تنها وقتي كامل باز مي‌شود تصوير كامل و شفاف ديده و درك مي‌شود. اولگا گروشين سال ۱۹۷۱ در مسكو اتحاد شوروي است. سال‌هاي اول مدرسه‌اش را در پراگ گذراند. سال ۱۹۸۱ به مسكو برگشت و در موزه‌ هنرهاي زيباي پوشكين تاريخ هنر آموخت و در دانشگاه دولتي مسكو روزنامه‌نگاري خواند. سال ۱۹۸۹ بورسيه‌ دانشگاه اِموري را دريافت كرد.داستان‌هاي ‌كوتاهش در مجلاتي چون پارتيزان ريويو، ماساچوست ريويو، آرت تايمز و كانفرانتيشن، گرنتا و نيويوركر منتشر شده‌. «بعداز سال‌ها، براي اولين‌بار بودن در ميان چهارديواري خانه‌اش آن حس امنيت ثروتمندمآبانه هميشگي‌اش را براي او نداشت بلكه باعث مي‌شدترس ‌ازفضاهاي‌ بسته گريبانش را بگيرد و احساس درماندگي كند. انگار شخصيتي حاشيه‌اي و كم‌اهميت در نوعي رمان مينيماليستي بود و توسط نويسنده‌اي ظالم و بي‌عاطفه به متن فرستاده شده تا بارها و بارها راهروي ميان آشپزخانه و اتاق مطالعه را گز كند. درحالي كه خود سوخانوف بدون اينكه قدرتي داشته باشد كه از اين پاراگراف نفرت‌انگيز خارج شود، شايد آرزو داشت به‌شكلي جادويي خميازه‌كشان از اتاق‌خوابش به قايق كوچك اجاره‌اي در درياچه پاركي عمومي منتقل شود و اولين اشعه آفتاب گرم تابستاني به صورتش بخورد و دختري كه روسري سبز مواجي به سر دارد و گازهاي‌ريزي به بستني قيفي مي‌زند، بخندد و به چشمان سوخانوف نگاه كند...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون