• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5267 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۸ مرداد

تك سوار قديمي

جواد طوسي

 تاريخ در تو ريشه دارد. نظاره‌گري مومنانه‌ات بر تاريخ بي‌نقابِ اين سرزمين، شرف دارد. در اين گذر توفاني و پرهياهوي ۵۵ ساله، چه شمايل‌ها و نقش‌مايه‌ها كه از تو نديديم. «قيصر» به راستي يك معجزه بود و منتقدِ مليحي كه تعبير «داج سيتي تا بازارچه نايب گربه» را به آن داشت، در تاريخ محو شد. وقتي جوان عاصي زير بازارچه، بي‌تدارك و بي‌ادا و اصول هويت اصيل و نگاه كنشمندش را به رخ مي‌كشد، نقشي ماندگار و تاريخ‌ساز پيدا مي‌كند. وقتي «رضا موتوري» عقيده گمنامش را در يك جابه‌جايي و حلولِ ناكامِ طبقاتي عيان مي‌كند، به دل مي‌نشيند و سرانجامِ تراژيكش، فانتزي را پس مي‌زند و واقعيت تلخ انساني مي‌شود كه با آن خاستگاه و ريشه‌هاي سنتي‌اش امكان جولاندهي در دنياي تغيير يافته و اخته پيرامونش را ندارد و چه كنايه‌آميز و جسورانه تو از آن قهرمان ستيزه‌‌جو در «قيصر»، به اين ضدقهرمان شكننده و تنها و سمپاتيك رسيدي. با «داش آكل»، «خاك» و «غزل» نشان دادي كه مي‌توان با اتكا به ادبيات داستاني، همچنان «مولف» بود. «گوزنها»يت، استثنايي ثبت شده در دل تاريخ براي نمايش يك رئاليسم نابِ انساني ا‌ست؛ رئاليسمي كه جلوتر از سياست و عقيده و آرمان با خود انسان و خصايص والايش كار دارد و رفاقت را در يك مرامنامه و پيشنهاد اجتماعي تجويز مي‌كند. زمانه‌شناسي بهنگامت در «سفر سنگ» با يك خوش‌بيني تاريخي گره خورد و از فرد بدبين و بي‌اعتماد، به جمعي هم‌نفس با عزم مشترك رسيدي. اما در گذرِ پرشتاب از آن بزنگاه تاريخي، به  واقع‌بيني و آينده‌نگري تحقق يافته در «خط قرمز» رسيدي كه امكان نمايش و بازخورد پيدا نكرد و مصائبِ دشوار رفته‌رفته مسير كارت را ناهموار و پر دست‌انداز كرد. «طاقت» در اين تندباد بي‌امان حوادث، سرلوحه و ترجيع‌بند زندگي‌ات شد. «تيغ و ابريشم»، «دندان مار»، «گروهبان»، «ردپاي گرگ»، «سلطان»، «اعتراض»، «حكم»، «جرم»، «خون شد» و «خائن‌كشي»، گواهي صادق بر حقانيت و سرپا ماندن و حضور جاري‌ات در اين دوران سُربي هستند. رخصت مي‌گيرم تا يادي كنم از يكي از تصاوير دلنشينِ حريم شخصي‌ات كه خود نظاره‌گرش بودم. شهادت مي‌دهم كه چه پُر مهر رسم «رفاقت» را در آن همدلي عاشقانه به‌جا آوردي و نهايتا خودت را سيبلِ خروج سرخوشانه همدمي كردي كه حُرمت نگه نداشت و ساز ناكوك خودش را زد. با ديگر آثارت در واده‌اي‌ ديگر چون «جسدهاي شيشه‌اي»، «عين‌القضات»، «زخم عقل» و... كابوس‌هاي در هم آميخته با ذهن نوستالژيكت كه طي اين سال‌ها روي بومِ نقاشي آورده‌اي، نشان دادي كه بدعهدي روزگار و محدوديت‌ها نمي‌تواند عرصه را بر هنرمند صاحب عقيده و حق طلب و معترض تنگ كند. ما همراهان سرسخت در اين وصلت عاشقانه با اسب‌هاي قديمي‌ات، چه بي‌محابا كه نتاختيم و چه زخم‌ها و چاقوها كه نخورديم. در اين عبور مداومِ كسالت‌بار، دلخوشي‌مان رسيدن به قبيله‌اي بود كه عطر عدالت در آن مي‌دميد. ما با تو و آدم‌هاي افراشته و  عدالت‌خواهت قد كشيديم و سپيدمو شديم. هنوز در پهنه ذهن بي‌قرار و ناآرام و جست‌وجوگرت، ميهمانِ مجلسِ «خائن‌كشي»‌ايم. هنوز دل به شورشيان آرمان‌خواهي بسته‌ايم كه همدل و همراه، سرود عدالت و آزادگي و آدميت سر مي‌دهند. از خودت آموختيم كه «خيال تنها راه زنده ماندن است.»٭
٭ قطعه‌اي از شعر «خيال» 
از مجموعه «زخم عقل»، نشر ورجاوند

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون