خاطرات سفر و حضر ( 272 )
اسماعيل كهرم
بنده از همان كودكي شيفته سخن و سخنوري بودم. وقتي كه پدرم براي آموختن هوانوردي به امريكا رفته بود، مادر من را پشت شيشه قهوهخانه ميبرد تا نقالي را تماشا كنم. بعدها، خودم مي توانستم نقالي كنم. اكنون هم گاهي براي دانشجويانم نقل ميگويم. سال اول دارالفنون به كاخ دادگستري ميرفتم و در محاكمات مهم و جنجالي، ناظر بودم. روزهاي اول به خاطر سن كم به من اجازه نميدادند ولي وقتي من را شناختند استقبال ميكردند. براي پدر عزيزم كه حقوق خوانده بود جريانات را تعريف ميكردم. از صحبت كردن وكلا بخصوص و اصطلاحاتي كه به كار ميبردند لذت ميبردم. يكبار وكيل به نماينده دادستان كه تبصرهاي از قانون را شاهد آورده بود، گفت: «تيمم باطل است آنجا كه آب است.» من اصل قانون را ميآورم. شما به تبصره استناد ميكنيد؟ بعدها در مراحل آتي زندگي متوجه شدم كه قدرت تكلم و سخنوري احتمالا با ارزشترين نعمات است. بنده كه به كرات از اين نعمت براي خودم يا ديگران سود بردم.
مرحوم راشد هر هفته در راديو برنامه داشت و چقدر فصيح و جذاب صحبت ميكرد. يك بار در مورد تاثير مثبت ايرانيان در اشاعه دين اسلام صبحت كرد كه بارها و بارها شنيدم. بعدها كه در دانشگاههاي ايران و برخي كشورها به استادي پذيرفته شدم، ديدم با وجود آنكه با دانشجويان ايراني تمرين ميكنم در روز دفاع از تز هيچ كدام از اصولي را كه تذكر ميدادم، اجرا نميكنند و تا حدود 160 كلمه در دقيقه صحبت ميكنند. سخن قابل پذيرش حدود 90 كلمه است! دانشگاه در زمينه پرورش و آموزش سخنران عاجز است. به فكر افتادم كه حوزه علميه يك جوان 15ساله را از روستا ميآورد و بعد از سه سال يك سخنور ميسازد. در همين مدت ما هيچ مورد موفقي نداشتهايم. به چند نفر از روحانيون مراجعه كردم، يك كتاب از مرحوم فلسفي و نيز يكي، دو نفر ديگر معرفي كردند. يك نفر ديگر گفت كه چهار، پنج نفري دور هم مينشينند و يك نفر بايد اثبات كند كه خدا هست و ديگري انكار ميكند؛ در مورد بعد نقش اين دو با هم عوض ميشود. اين مباحث در زمينه پيامبرها، لزوم وجود دين و... ادامه مييابد!