يادبود شاعر و نظريهپرداز شعر حجم كه در 90 سالگي از ميان ما رفت
تعهد و سياست
در شعر يدالله رويايي
محمد آزرم
«در حاشيه حالت خود بودم/ پهلوي من از كنار جستوجو ميرفت/ وقتي كه تنم بالا/ آن علت اولا را تن ميزد/ در اول جستوجو بودم/ او بودم» (لبريخته ۵۷)
يدالله رويايي چهرهاي بسيار مهم، تاثيرگذار و مسالهساز در تاريخ شعر مدرن فارسي است و حتي اكنون كه جان هوشمندش جاي جنون جهان يعني شعر را رها كرده و به اول جستوجو و به «او» برگشته است، نميتوان با فعل گذشته از او ياد كرد.
رويايي شاعري است كه در زبان فارسي سكونتي مثالزدني دارد و از شعر، جهاني براي ماندن انسان، جهاني براي خواندن انسان ميسازد و از شعر، انسان ميسازد تا هستي را با خود آشكار كند. شعري كه زبانآوري ميكند؛ جهانآوري ميكند و يكسره آفرينش است. شعري كه صاحب زباني است يگانه با آنچه ميخواند و احضار ميكند آنچه نبوده است. در حاشيه بيانيه شعر حجم منتشر شده در شهريور ۱۳۵۰ ميخوانيم: «اگر كار شعر فقط گفتن باشد، در تاريخ ادبيات، انبوه شاعر داريم. اگر كار شعر هيجان آنچه براي گفتن داريم و خلق طرز بيان آن هيجان باشد، تا زمان نيما فقط حافظ و مولوي داريم. اگر كار شعر ديگر گفتن چيزي نباشد ولي ساختن يك قطعه باشد تا زمان نيما شاعر نداريم.» من تاكيد ميكنم اگر كار شعر فقط چگونه گفتن چيزي و خودانديشي اين چگونه گفتن باشد، پيش از «لبريختهها»ي رويايي، شعر نداريم. شعر حجم رويايي نه ميخواهد دنيا را تغيير دهد و نه زندگي را اما براي خوانندهاش هر دو را تغيير ميدهد. خوانندهاي كه هم شعر او را به خود ميخواند و احضار ميكند و هم او شعر را و همينجاست كه جهانآوري از امر پنهان و فضاي نامريي شعر رخ ميدهد. به ياد داشته باشيم كه «سوررئاليسم» براي تغيير دنيا و زندگي آمده بود، اما خودش را برچسب ايدئولوژي كمونيسم كرد تا واقعيت را با خيال، متعالي كند كه حتما ماجراي اين تعلق يكسويه را خواندهايد كه سرانجامي جز معلق شدن نداشت. بودهاند منتقداني كه از عدم تعهد سياسي شعر رويايي سخن گفتهاند يا اظهار كردهاند كه جاي انسان و موقعيت انسان در شعر رويايي معلوم نيست.
از ياد نبريم كه تغييرات سياسي و جنبشهاي سياسي سالهاي 1330 سازنده پايههاي اجتماعي، سياسي شعر مدرن فارسي بودهاند. در آن سالها اكثر جوانان و فعالان سياسي و روشنفكر «چپ» بودند و به علت احساس شكست بعد از كودتاي 28 مرداد 32، تلخي و اضطراب را در شعرهاي خود بروز ميدادند. طغيان هم كرده بودند. خودشان را به نهيليسم زده بودند، همه چيز را انكار ميكردند. شعري كه در دهه چهل تجلي كرد، شعري بود كه از طغيان اين نسل خسته ميآمد. از انكار شاعران آوانگارد، از جمله شاعراني كه بيانيه شعر حجم را امضا كردند كه خود اين بيانيه حاصل گفتوگوها و نشستهاي متعدد شماري از شاعران آوانگارد دهه 40 بود. رويايي و شاعران همنسلش در دهه 30، غير از شكست، از رهبران عاليرتبه حزبي، فريب هم خورده بودند. ماجراي كنگره حزب كمونيست شوروي و كشف جنايات استالين، آنها را كاملا ويران كرد. اعدام افسران حزب توده ضربه مهلكي براي اين شاعران بود. تراكم اين جريانها در دهه 30، در دهه 40 در وجه طغياني خود به شكل شعر سياسي، اجتماعي و در وجه انكاري خود منجر به موج نو، شعر ديگر و شعر حجم شد. در دهه 40 نسلي از شاعران نفرين شده، شاعراني كه به مرگ اعتنايي نداشتند، خود ويرانگر بودند و خودكشي ميكردند، پديد آمد. از يك سو باورهاي منفي دهه 30، شاعران را به انكار و نفرين و نفرت رهنمون ميكرد و از سوي ديگر جنبشهاي سياسي جديد مثل جنبش جنگل پديد آمد كه تاثيرات ويژه خود را داشت. شكل گرفتن بيانيه «شعر حجم» در سالهاي 46 و 47 براي رويايي و شاعران آوانگارد آن دهه محصول تركيب اين دو جنبش بود، جنبشهاي مسلح كه انكار كمونيسم بودند و تعريف ديگري از تعهد داشتند و جنبشهاي خاص كمونيستي كه بر تعهد ادبي تكيه ميكردند. در توصيفات حاشيهاي بيانيه شعر حجم بارها به عبارت پارتيزان و جنبش بر ميخوريم در حالي كه شعر حجم چشماندازي در شعر مدرن فارسي است كه خود شعر را جبهه كرده است. منتقداني كه بر بيتعهدي شعر رويايي خرده ميگرفتند اگر به اين بند از بيانيه دقت ميكردند، قطعا ميتوانستند استراتژي بهتري براي مواجهه با شعر او بيابند: «شعر حجم از دروغ ايدئولوژي و از حجره تعهد ميگريزد و اگر مسوول است مسوول كار خويش و درون خويش است كه انقلابي است و بيدار و اگر از تعهد ميگويد از تعهدي نيست كه بر دوش ميگيرد، بل از تعهدي است كه بر دوش ميگذارد؛ چراكه شعر حجم به دنبال مسووليتها و تعهدهاي جهت داده شده نميرود، به درونْْْْْ نبوت ميدهد تا از نداهاي او جهت بگيرد و جهت بدهد. پس اين شعر پيش از آنكه متعهد بشود، متعهد ميكند.» رويايي در گفتوگويي با روزنامه آيندگان با اشاره به وضعيت بوميان امريكا و اينكه «هيچ كس به فكر سرخپوستان نيست» در نفي تعهد جهت داده شده گفته بود در فستيوال شعر «مقدونيه» همه از انسان آفريقايي، گرسنگي انسان هندي، مبارزات آزاديبخش و تعهد صحبت ميكردند؛ اما همه، تحت تاثير مد و تبليغات بودند، در حالي كه همان موقع ده-دوازده تن از رهبران بوميان را در امريكا زنداني كرده بودند. در دهكدههاي مكزيك آميب و بيماري وبا بيداد ميكرد. دستهدسته قرباني ميگرفت. بوميان را به قتل ميرساندند، ولي هيچ كدام از اين آقايان و خانمهاي متعهد حرفي و سخني به اعتراض نميگفتند، چراكه هيچ حزبي درباره سرخپوستها حرف نميزد. رويايي تاكيد دارد كه انسانيت شاعر را نفي نميكنم. انسان متعهد، غير از شعر متعهد است. آنچه شعر بدان متعهد ميكند، خواندن شعر است. شعر حجم حاصل و محصول ايستادن در برابر استبداد ايدئولوژي و تعهد بود. ايدئولوژي شعار و تعهد بيمار كه نتيجهاي جز فقدان شعر به بار نياورد. به همين علت، موضوع شعر حجم، خود شعر حجم است و اينجاست كه ابژه و سوژه در شعر فارسي بر هم منطبق ميشوند: «از تو ميآيد راه، پيش از تو/ دعوتِ راه جنون ميدهد از تو با تو/ با تو ميآيد وقت/ و وقت راه ميشود و/ در تو راه ميافتد/ وقتي كه تو ميافتي در وقت/ وقتي كه تو در تو ميافتد/ و چاه ميشوي/ و راه در انتها به چاه/ ميافتد» (لبريختهها ۴)
منتقدي به آخرين كتاب شعر رويايي با عنوان «در مدت درخت» خرده گرفته است كه رويايي ميگويد بازيهاي زباني بر سه چيز ايستاده: زبان، جهان و انسان و در ادامه اين سه را مشخصتر ميكند: كلمه، شيء و خود. اين درك مبتني بر درك ديگري از آگاهي است كه گمان ميبرد براي رسيدن به آگاهي بايد به معناي واقعي كلمه دست يافت. چگونه؟ با هرس كردن كلام يا به تعبير سهروردي برداشتن داس و در پي واژههاي درو شده رفتن. در كدامين جهان؟ جهاني كه كلمه در آن مهمتر از گرسنگي، بيعدالتي، بيپناهي و تنهايي است. تاكيد بيش از حد بر اين مفاهيم به تعبير و بنا به درك رويايي، ما را به ورطه رمانتيسم يا رئاليسم مياندازد. در پاسخ به اين خرده گرفتن ميتوان گفت: گرسنگي، بيعدالتي، بيپناهي و تنهايي در جهان متن، كلماتي هستند كه ميتوان از آنها فرم ساخت و راه اين كار كه راز اين كار هم هست، يگانه بودن سه ركن بازيهاي زباني رويايي در شعر است. رويايي از منظري هوسرلي، آنچه ميبيند در پرانتز ميگذارد. در شعر حجم شاعر، باور خود را از واقعيت در پرانتز ميگذارد و توجه خود را يكسره معطوف و متمركز بر «سپهر آگاهي» ميكند تا به ديدن آنچه دروني و ذاتي شيء است، بينا شود و از رهگذر اين تاويل «من محض» را ادراك كند. از آنجا كه «من انضمامي» با جهان طبيعي در هم تنيده است اين «من» نيز تاويلپذير ميشود؛ به عبارت ديگر، من بايد از هر رايي درباره «من» به مثابه موجود امتناع كند. از سوي ديگر اين من كه امتناع ميكند و همين من، من فاعل تاويل است. اين من، من محض ناميده ميشود و اپوخه، به تعليق در آوردن يا به تاويل آوردن، روشي است كه با آن «من» خود را به مثابه «من محض» درك ميكند. پس در نقد چنين تاويلي و نه در نقد شعر رويايي ميتوان تاكيد كرد كه همه چيز متن است و همه چيز زباني است و سه ركن بازي زباني رويايي در شعر بر هم منطبقند و تفكيك شدني نيستند. به ياد داشته باشيم كه رويايي شاعري است كه از «پديدارشناسي» منظري زيباشناختي براي شعر ميسازد و از آن، جهاني براي ماندن و خواندن ميآفريند. زباني كه هايدگر آن را «خانه هستي» مينامد، محاوره روزمره نيست، زبان مصرف نيست، زبان شعر است و رويايي داناي اين معرفت است:
«جاي جنون جهان كجاست/ در باد كه راه را/ آيينه كرده بود و/ گمراهيي بلندِ آبي را/ با خود مضاعف ميكرد/ در پارهسنگها كه تكان ميخوردند/ هربار او به تكان ميافتاد/ و پارهسنگ تكان ميخورد/ تا در كنارِ عقل تو در باد ميمانم/ جاي جنون جهان را / ميدانم» (لبريختهها ۵۷)
مسالهساز شعر حجم و شعر رويايي، ارايه يك منظر زيباشناختي جديد بود: «اسپاسمانتاليسم» و بايد تمايز خود را با تاثيرگذارترين منظر زيباشناختي عصر مدرن، يعني سوررئاليسم روشن ميكرد. به همين علت در حاشيه بيانيه شعر حجم ميخوانيم: «اسپاسمانتاليسم، سوررئاليسم نيست. فرقش اين است كه از سه بعد به ماورا ميرسد و در اين رسيدن فقط در يك جا با هم ملاقات ميكنند: در جهيدن از طول؛ گرچه در اينجا هم جست، فوريتر است. حجمگرا در اين جست خط سير از خود بهجا نميگذارد. در پشت سر تصوير او سه بعد طي شده است و اين سه بعد طي شده، اسكله ميسازند تا خواننده شعر حجم را به جايي برساند كه شاعر رسيده است. حجمگرايي نه خودكاري است و نه اختياري. جذبههايي ارادي است يا ارادهاي مجذوب. جذبهاش از زيبايي و زيباشناختي است. ارادهاش از شور و از شعور است. از توقع فرم و از دلبستن به سرنوشت شعر.» رويايي با شعر حجم، جهاني خيالي ميسازد كه تنها در شعر يعني تعريف زيباشناختي زبان، امكانپذير و محسوس ميشود. شعري كه با كشف و شهود زباني، اضلاع پنهان زبان را آشكار ميكند: «در نشستنِ تو عبورِ من جان ميگيرد/ جانِ عبور ميشوم، آماجِ جانِ تو، / وقتي كه مينشيني/ وقتِ نشستنِ تو عبورِ وقت/ ميشوم/ و وقت ميشوم/ تا بگذرانيام جايي كه مينشيني» (لبريختهها ۷۶).
در شعر حجم، خواننده در شعر مشاركت دارد، چراكه سويههاي مختلفي براي خواندن مطرح ميشود و اين يكي از سياستهاي فرمي شعر حجم است. شعر حجم روايت نميكند. كليد را به دست خواننده ميدهد. به بيان ديگر چيزي را كه نميبيند، ميبيند. پشت كلمه و چيزها را ميبيند، نامريي را ميبيند نه واقعي و مريي را تا بتواند از فاصله ذهني، از حجم، از خط عبور كند. ولي قرار نيست شاعر براي مخاطب شعر بنويسد يا اصلا به سطح دانش و آگاهي او فكر كند. شاعر در خلق زباني خود آزاد و شعر خود ارجاع است يا به بيان ديگر، خودارجاعي دروني دارد. نكته اينجاست كه معناي شعر، شكل شعر است و ميتوان گفت در شعري كه خودارجاع باشد، درون و بيرون يكي هستند يا به تعبير ديگر بيرون وجود ندارد و همه چيز متني و دروني شعر شده است. در كتاب «بوطيقا در انحنا» درباره نسبت شعر و سياست با يك خوانش «رانسيري» در مبحث مربوط به «شعر متفاوط» نكتهاي را ذكر كردهام كه با توجه به استراتژي شعر حجم رويايي نسبت به فرم شعر ميتوان آن را درخصوص شعر حجم هم تسري داد: «اگر كار سياست را شكل دادن دوباره به امر محسوس و ايجابي كردن امور سلبي بدانيم، آن وقت ديدني كردن امر ناديدني، شنيدني كردن امر ناشنيدني يا انجام دادن امر انجام ندادني، يعني آنچه سياست صورت ميدهد تا افراد با عبور از امور سلبي در جامعه مشاركت كنند، به خودي خود، امري ادبي هم هست. در امر ادبي هم در حال دوباره شكل دادن به همين امور در متن هستيم. جامعهاي ميسازيم كه ابژهها و سوژههاي جديدي سازنده فرم آن هستند. فرمي كه در آن همه روابط، كاركردها و تعريفهايي كه آشنا هستند، دچار تعليق ميشوند تا آنطور كه ميخواهيم بازتعريفشان كنيم. پس كاري سياسي هم انجام ميدهيم. نسبت شعر و سياست را هم ميتوان همينطور تعريف كرد، يعني شعر، سياست است چون در فرم خود با روشي سياسي، امر محسوس را از پنهان بودن و مشاركت نداشتن، به آشكارگي و مشاركت در فرم فرا ميخواند. ميتوان گفت شعر، منطق چيدماني امر محسوس را تغيير ميدهد و شبكه ارتباطات آن را با منطقي منحصربهفرد، دوباره ميچيند. بنابراين اگر شعر درصدد حفظ همان منطق و عقيده در مناسبات جديد باشد، پيشاپيش شكست خورده است. بيان عقيده به زمينهاي كه در آن قرار ميگيرد بستگي دارد. ممكن است در فرم يك شعر صريحترين عبارتهايي كه از يك ديدگاه خاص نقل ميشود، بدل به بياني ابزورد شود. عقيدهاي كه شعر بيان ميكند، خود فرم است. سياست فرم و فرم سياست است. با اين تعريف هر شعر، داراي فرمي سياسي است.» فاصله گرفتن از معنامحوري شعر و فراروي از انسانباوري سياسي و اجتماعي؛ تقابل با شعرزبان ابزار؛ تبديل خود شعر به موضوع شعر؛ از جمله سياستهاي شعر حجم رويايي هستند. رويايي با ساختن شكل ديگري از عقلانيت؛ چگونه بيانگري و تصوير حجمي شعر خود را شكل ميدهد و در كتاب هفتاد سنگ قبر دو شعر دارد كه ميتوان گفت براي خودش در زبان شعر بنا كرده است و اكنون ميتوانيم با اين دو شعر با سياست دايره و اتفاق، اگر نه به اول جستوجو، به اول اين مقاله برگرديم: «در تقاطع كدام گور ايستادهام/ وقتي كه در برابر من/ ايستادهاي؟/ دستي كه سنگ روي سنگ ميگذارد، با نقش برجسته/ بتراشند. در تزيينهاي مقبره آيينهاي با قابي قديمي/ گذاشتهاند و كمي ترك از شقيقه رويا كه ميگفت: / دايرهها را روحاني ميبينم. وقتي كه در مداين از دجله/ ميشنيد: شاعر در آينه بيتكرار ميماند./ گوري با نردههاي فلزي به رنگ زنگاري و ميلههاي/ عمودي. داخل نرده يك بوته بزرگ قيچ و دستمال/ سفيد كوچكي كه به شاخهاي از قيچ گره خورده است./ بالاي سنگ: در طرح ناتمام يك/ ساطور، رويا مدام از/ سطر ميافتد./ آن جا/ ميوه بر درخت اگر بودم/ اين جا/ درختي در ميوهام.» (سنگ رويا)
رويايي شاعري است كه در زبان فارسي سكونتي مثالزدني دارد و از شعر، جهاني براي ماندن انسان، جهاني براي خواندن انسان ميسازد و از شعر، انسان ميسازد تا هستي را با خود آشكار كند. شعري كه زبانآوري ميكند؛ جهانآوري ميكند و يكسره آفرينش است. شعري كه صاحب زباني است يگانه با آنچه ميخواند و احضار ميكند آنچه را كه نبوده است.
در حاشيه بيانيه شعر حجم منتشر شده در شهريور ۱۳۵۰ ميخوانيم: «اگر كار شعر فقط گفتن باشد، در تاريخ ادبيات، انبوه شاعر داريم. اگر كار شعر هيجان آنچه براي گفتن داريم و خلق طرز بيان آن هيجان باشد، تا زمان نيما فقط حافظ و مولوي داريم. اگر كار شعر ديگر گفتن چيزي نباشد ولي ساختن يك قطعه باشد تا زمان نيما شاعر نداريم.»
بودهاند منتقداني كه از عدم تعهد سياسي شعر رويايي سخن گفتهاند يا اظهار كردهاند كه جاي انسان و موقعيت انسان در شعر رويايي معلوم نيست. از ياد نبريم كه تغييرات سياسي و جنبشهاي سياسي سالهاي 1330 سازنده پايههاي اجتماعي، سياسي شعر مدرن فارسي بودهاند. در آن سالها اكثر جوانان و فعالان سياسي و روشنفكر «چپ» بودند و به علت احساس شكست بعد از كودتاي 28 مرداد 32، تلخي و اضطراب را در شعرهاي خود بروز ميدادند. طغيان هم كرده بودند. خودشان را به نهيليسم زده بودند، همهچيز را انكار ميكردند.
در شعر حجم، خواننده در شعر مشاركت دارد، چراكه سويههاي مختلفي براي خواندن مطرح ميشود و اين يكي از سياستهاي فرمي شعر حجم است. شعر حجم روايت نميكند. كليد را به دست خواننده ميدهد. به بيان ديگر چيزي را كه نميبينند، ميبيند. پشت كلمه و چيزها را ميبيند، نامريي را ميبيند نه واقعي و مريي را تا بتواند از فاصله ذهني، از حجم، از خط عبور كند.