جكي چان در هاليوود
مرتضي ميرحسيني
جكي چان با فيلم «ساعت شلوغي» كه سال 1998 در چنين روزي اكران شد به صنعت فيلمسازي امريكا راه يافت و در جمع آنان پذيرفته شد. اما اين فيلم نخستين تجربه او در هاليوود نبود. سال 1980 در پروژه سينمايي «نزاع بزرگ» حضور داشت و تقريبا بدون فاصله در فيلم «شليك آتشين» بازي كرد. هر دو فيلم، فيلمهاي بدي از آب درآمدند و در گيشه شكست خوردند. اما چان از اين شكستها، درسهايي آموخت. او آن زمان در آسيا - حتي در ايران ما هم - بازيگر مشهوري بود، اما در مقايسه با ستارگان هاليوود چندان جدي گرفته نميشد. خودش در خاطراتش تعريف ميكند كه آنها، يعني ستارگان هاليوود كه با تعدادي از آنان در اين دو پروژه سينمايي همكاري داشت «نميدانستند من چه كسي هستم و به چه موفقيتهايي رسيدهام. همان زمان بود كه فهميدم واقعا ستاره بزرگي نيستم. به قول يك ضربالمثل چيني هميشه كوه بلندتري هم هست. شايد در هنگكنگ براي خودم آدم بزرگي بودم ولي در هاليوود كسي نبودم. وقتي به هنگكنگ برگشتم به همه افراد معروفي كه ميشناختم گفتم بايد به كشورهاي مختلف برويد تا بفهميد ابرستاره واقعا چيست. با چك دستمزدي كه مبلغش حدود 600 هزار دلار بود فكر ميكردم آدم خيلي مهم و تاثيرگذاري هستم، ولي بعد ديدم كه ستارههاي امريكايي براي هر فيلم 5 ميليون دلار دستمزد ميگيرند.» حتي تعدادي از آن بازيگرها، او را هنرپيشهاي ژاپني ميپنداشتند و گاهي به بهانههايي مثل ابراز علاقه براي سفر به ژاپن با او همصحبت ميشدند. چان سعي ميكرد اشتباهشان را تصحيح كند، اما براي آنها چندان اهميتي نداشت كه ژاپن و چين دو كشور مجزا هستند و تازه هنگكنگ هم رابطهاي خاص و پيچيده با چين دارد. ميگويد در تمام مدتي كه در هاليوود بودم وقتي با كتوشلوار جايي ميرفتم همه از من ميپرسيدند «اهل كجايي؟» و ميگفتم هنگكنگ و باز ميپرسيدند «هنگكنگ بخشي از ژاپن است؟» و بارها تكرار ميكردم «نه، هنگكنگ، هنگكنگ است و ژاپن، ژاپن.» خلاصه بعد از شكست تجاري اين دو فيلم، دست از پا درازتر به هنگكنگ برگشت. ميگفت هنوز آنقدر بزرگ و معتبر نبودم كه بتوانم سبك خودم را به هاليووديها تحميل كنم. آنان همه ايدهها و پيشنهادهاي او را رد ميكردند و كوچكترين تغييري در فيلمنامه و شيوه اجراي آن را نميپذيرفتند. چان به ناچار تابع آنان شد، در چارچوب قواعد تحميليشان بازي كرد و نتيجهاش افتضاح بود. آنقدر افتضاح كه اكنون كسي آن دو فيلم را به ياد نميآورد. اما او بعد از نزديك به دو دهه، اينبار با اسمي بزرگتر و كارنامهاي سنگينتر به هاليوود برگشت و با «ساعت شلوغي» موفقيتي را كه سال 1980 به آن نرسيده بود، كسب كرد. پيش از آن چند فيلم از فيلمهاي هنگكنگي او – مثل «صاعقه» (1995) و «داستان پليس 4: اولين برخورد» (1996) و «آقاي نازنين» (1997) به انگليسي دوبله و - در سينماهاي امريكا اكران شده بودند و تماشاگران امريكايي او را ميشناختند. همين شناخت در فروش بيشتر «ساعت شلوغي» تاثير گذاشت. براي «ساعت شلوغي» دو دنباله هم ساخته شد كه اولي سال 2001 و دومي 2007 اكران شد. موفقيت اين فيلم با فيلمهاي «ظهر شانگهاي» (2000)، «تاكسيدو» (2002) و «شواليههاي شانگهاي» (2003) تكرار شد و به هاليووديها اثبات كرد كه كاميابي «ساعت شلوغي» اتفاقي نبوده است. چرا اين فيلمها، برخلاف فيلمهاي قبلي او در هاليوود موفق بودند؟ خودش معتقد است «چون اين فيلمها، فيلمهاي جكي چاني واقعي بودند و همه مولفههاي كليدي فيلمهاي من در آنها به كار گرفته شده بودند.»