از پليس امنيت
تا پليس ارشاد
محدثه كاظمي
از كودكي در ذهنمان شعري حك شد كه «شبا كه ما ميخوابيم، آقا پليس بيدار» به اين معنا كه پليس با آن لباس مخصوص و پر ابهتش، امنيت را ايجاد ميكند و بهترين پناه است، اما چند سالي است كه پليس با گسترده كردن نام خود، در نگاه مردم دچار تغيير معنا شده است. پليس محافظ جان، اينبار پناه نيست و بايد از او گريخت! پليسي كه سرمايه اجتماعي كشور محسوب ميشد و در كنار سرمايه انساني و مالي يكي از سرمايههاي اساسي براي پيشبرد كشور و توسعه لازم و ضروري بود، امروز نقش خود را به ترس گره زده و دچار نوعي خشونت رفتاري و گفتاري شده است، در واقع شخصيتي شده است كه در مناسبات خود، كردارش را بر محور عمل و تاثير زورمندي شكل ميدهد و با خشونت گفتاري كه هدف اصلي آن كنترل ذهنيت و القاي ذهنيت خود است، اعتماد به نفس را زائل ميكند و اينچنين يكي از اركان سرمايهاي كشور مخدوش شده است. در مرگ روميناها و... كه زمان زيادي هم از آن حوادث نميگذرد، هدف را جامعه پدرسالار ايران قرار داديم و از آن بسيار نوشتيم اما در مساله امروز مهسا اميني، هدف به سمت پليسي با نام گشت ارشاد نشانه ميرود. پليسي كه ماموريت محول شدهاش با وظايف و مسووليت تعريف شده جهاني پليس مرتبط نيست. ارشاد و هدايت! سپردن تشخيص اينكه چه كسي نيازمند توجيه و آموزش است، به سليقه شخصي نيروي انساني احتمالا غيرمتخصص آغاز اشتباه نيست، مشكل اصلي شروع فرآيند با بعد سلبي ماجرا و انداختن تمام بار به دوش پليس است. به نظر اگر ميخواهيم هر بار علامت تعجب جلوي آموزش و توجيه ثبت نشود و آموزش به معناي واقعي كلمه باشد بايد كار ريشهاي و ايجابي انجام داد، نه صرفا تمركز بر سلب باشد آن هم با قوه قهريه و پليس كه كار و تخصصش چيز ديگري است و تمركزش بايد جمع كردن ناامني فزاينده كف خيابان باشد نه گشت ارشاد! نتيجه اصرار بر اين مسير غلط به شكستن حرمت پليس و اتوريته آن ختم خواهد شد كه خودش ضدامنيت است.
اگر جديتر و عميقتر فكر و اقدام نكنيم به يك دور باطل ميرسيم، موج ماجراي مهسا اميني امروز و فردا فروكش ميكند، همه اين بحثها خاموش ميشود تا خطاي بعدي كه قريبالوقوع است و اين وسط فقط سرمايه اجتماعي كشور فرسوده شده است و بياعتمادي كه نسبت به پليس بيش از پيش ريشه خواهد كرد!