مطالباتي كه انكار و تحريف شد
احمد زيدآبادي
اتفاقي كه در دوم خرداد سال 76 رخ داد، نه از سر هوا و هوس جمعي خاص بود، نه ربطي به توطئه خارجي داشت و نه از آسمان نازل شده بود. آن واقعه فقط از گرايش عمومي جامعه و مطالبات سياسي و فرهنگي و اجتماعي آنان پرده برداشت و آن را از زير پوست جامعه به عرصه علني سياست كشيد. اين رخداد در اصل ميبايست مورد استقبال اجزاي مختلف حكومت قرار گيرد يا دستكم سبب هوشياري آنها در مورد جريانهاي جاري در اعماق جامعه و برنامهريزي متين براي تطبيق تدريجي سياستها با مطالبات عمومي شود تا جامعه ايراني از اين طريق به ثبات و پايداري سياسي لازم دست يابد. گرچه نميتوان اشتباهات كوچك و بزرگ اصلاحطلبان در آن مقطع زماني را انكار كرد، اما اشتباه و تقصير عمده به گردن اصولگرايان است كه تمام توان خود را به كار گرفتند تا ضمن انكار يا تحريف واقعيت عريانشده، هر حركتي در جهت تحقق آن مطالبات را سركوب كنند و سيد محمد خاتمي را با دستِ خالي از ساختمان پاستور به منزلش بفرستند. اين در حالي است كه گرايشها و مطالبات اجتماعي همچون جريانهاي آب زيرزميني در دل كوهستان است و اگر با زور و فشار در نقطهاي راه خروج آنها سد شود، دير يا زود از نقطهاي ديگر به بيرون فوران ميكنند. در واقع از سال 76 تاكنون ويژگي اصلي تحول در جامعه ايران، كشاكشِ بين مطالبات عمومي و مقاومت در برابر تحقق آنها در عرصه سياست بوده و همين منازعه، بيثباتيهاي متناوب را در سطح جامعه رقم زده است. بزرگترين اشتباه اصولگرايان اين بود كه برآمدن محمود احمدينژاد در انتخابات سال 84 را به معناي عدول جامعه از مطالبات سياسي و اجتماعي و فرهنگي خود تعبير كردند و سرخوشانه به تحقير نيروهاي رقيب خود پرداختند. برآمدن آقاي احمدينژاد اما از يكسو به نارضايتي عميقي در اقشار متوسط جامعه دامن زد كه فوران آن پس از انتخابات سال 88 به خصوص در پايتخت بسياري را غافلگير كرد و از سوي ديگر، به تدريج شخص آقاي احمدينژاد و برخي اعضاي حلقه نزديكان او را به سمت و سوي همراهي با پارهاي مطالبات اجتماعي مردم سوق داد تا بدانجا كه مغضوب طيفهاي مختلف اصولگرايان شدند و با مُهر «حلقه انحرافي» تحت فشار و طرد قرار گرفتند. با سپري شدن دوران احمدينژاد، نوبت به شيخي با سابقه «محافظهكاري» - نياي اصولگرايي - رسيد كه به عملگرايي شهرت داشت. همين عملگرايي حسن روحاني را با اصولگرايان در تعارض قرار داد چرا كه هر سطح از عملگرايي، مستلزم همراهي با بخشي از مطالبات عمومي است؛ حال آنكه اصولگرايان گويي عزم خود را جزم كرده بودند تا هر نوع مطالبه سياسي و اجتماعي و فرهنگي را انكار و همه مطالبات جامعه را به «معيشت» تقليل دهند و بار بهبود معيشت را هم يكسره بر دوش آقاي روحاني بگذارند!
ابن بود كه دولت آقاي روحاني تحت فشاري دو سويه از جانب اصولگرايان و دولت دونالد ترامپ، حالت زمينگير پيدا كرد و دو بار نيز با طغيان مردم محرومي روبرو شد كه تاب تحمل فشارهاي اقتصادي را از دست داده بودند. آقاي روحاني هم سرانجام پاستور را با ناكامي ترك كرد تا نوبت به حكومت «يكپارچه» اصولگرايان برسد. سيد ابراهيم رييسي با وعده حل عاجلِ مشكلات اقتصادي، از رياست قوه قضاييه به دفتر رياستجمهوري راه يافت اما او هم پي برد كه صرفِ تاكيد بر حل مشكلات اقتصادي در تبليغات انتخاباتي رايآور نيست و گريزي به مطالبات اجتماعي و فرهنگي عموم جامعه هم ضرورت دارد. او به خصوص در مورد گشت ارشاد به زباني سخن گفت كه افكار عمومي، مراد او را برچيدن بساط آن تفسير كرد و از اين رو به احتمال وقوع تحولي مثبت پس از رياستجمهوري او اميد بست. آقاي رييسي اما در طول بيش از يكسال از رياستجمهوري خود نه امكان گشودن گرهاي از پاي اقتصاد را پيدا كرده و نه گامي در جهت تامين ديگر مطالبات عمومي برداشته است. سياست دولت او در يكسال گذشته در عموم حوزهها «ابهامآفريني» بوده است بهطوريكه يك ناظر بيطرف نميداند كه او قرار است نهايتا به چه سمت و سويي حركت كند. رييس دولت در هيچ زمينهاي به صراحت سخن نميگويد. كليگويي و پرهيز از ارايه جزييات و فقدان شفافسازي عبارات و واژهها به خصلت اصلي گفتار او تبديل شده است. اين وضع جامعه را كه از يك سو با انبوه مشكلات انباشت شده روبروست و از سوي ديگر ارادهاي در جهت حل بنيادي آنها نميبيند، بيتاب و عصبي كرده است و به همين علت است كه درگذشت زندهياد مهسا اميني در هنگام بازداشتش توسط گشت ارشاد، چنين واكنش وسيع و خشمگينانهاي به دنبال داشته است. زبان ابهامآفرين آقاي رييسي را طبعا ميتوان به اذعان قلبي او به وجود مطالبات عمومي و ترديدهاي ذهني و محدوديتهاي عملي او براي تحقق آنها نسبت داد. اين وضعيت تعارضآميز اما قابل ادامه نيست. او اگر به هر دليلي نتواند با مطالبات عمومي همسو شود، نتيجهاش نوعي عصيان اجتماعي است كه ميتواند مورد بهرهبرداري گروهها و دولتهاي خواهان براندازي نظام يا بيثبات كردن آن تمام شود. در شرايط فعلي گام نخست براي نشان دادن همسويي با مطالبات عمومي اعلام انحلال گشت ارشاد است. شايد برخي مشاوران آقاي رييسي انحلال گشت ارشاد در اين موقعيت زماني را به معناي عقبنشيني حكومت از موضع معمول آن تعبير كنند و مانع تصميمگيري قاطع در اين زمينه شوند. اصطلاح عقبنشيني رهزن هر نوع تحول و اصلاح است. جامعه ايراني در كليت خود در وضعيت كنوني، هنوز از هر نوع نشانهاي براي اصلاح و تحول استقبال ميكند و آن را به معناي عقبنشيني نميداند. اما وضعيت امري ابدي و ازلي نيست. از لحظهاي كه جامعه اميد خود به تحول و اصلاح را از دست دهد، ديگر هرگونه تحول عميق و راهگشا را نيز به معناي عقبنشيني و از سر ناچاري تعبير ميكند و كار را به بحران ميكشاند. براي بار هزارم تاكيد ميكنم كه كار درست را بايد در زمان درست انجام داد وگرنه زمانش كه بگذرد ديگر سودي ندارد. همين امروز زمان كار درست است؛ آن را از دست ندهيد!