• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5310 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۳۱ شهريور

ناخدا هوشنگ صمدي در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد

وجبي از خاك كشور را به دشمن نداديم

اميرحسين جعفري

هشت سال دفاع ايران در مقابل حمله متجاوزانه عراق صرفا يك رويداد نظامي يا تاريخي نيست بلكه داراي پيچيدگي‌ها و تاثيرگذاري‌هاي رواني و فرهنگي و اقتصادي و هويتي بر جامعه ايران است كه درك دقيق آن براي هر شهروند ايراني لازم است. جنگي كه داراي بغض‌ها و گريه‌ها و اندوه‌هاي فراواني حتي سال‌ها پس از پايان است. فصل مهمي از اين دوران را نيز ارتش به خود اختصاص داده است و نيرو‌هاي آن با فداكاري همه‌جانبه نقاط درخشاني در هشت سال دفاع مقدس را به نام خود ثبت كرده‌اند. يكي از مهم‌ترين نيروهاي ارتش در مقاومت خرمشهر و سپس آزادسازي آن، تكاوران نيروي دريايي ارتش هستند كه از حافظه جنگ پاك‌شدني نيستند.  به مناسبت سالروز آغاز جنگ گفت‌وگو كرديم با ناخدا يكم تكاور بازنشسته، هوشنگ صمدي، فرمانده تكاوران نيروي دريايي در مقاومت خرمشهر كه در ادامه مشروح آن را مي‌خوانيم. 

   برخي از تاريخ‌پژوهشان جنگ معتقدند جنگ ايران و عراق چندين هفته قبل از 31شهريور آغاز شده بود؛ آيا شما نشانه‌هايي مبني بر وقوع جنگ يا حتي برخورد ميان ايران و عراق در تابستان 59ديده بوديد؟ به واقع جنگ ايران و عراق از چه زمان شروع  شد؟
ناخدا يكم تكاور دريايي هوشنگ صمدي فرمانده تكاوران در خرمشهر هستم. در آغاز هفته دفاع مقدس را به همه همرزمانم و همه رزمندگان نيروهاي مسلح در دوران هشت سال جنگ تحميلي تبريك مي‌گويم. اميدوارم همه تن سالم داشته باشند و به گذشته از تمام گرفتاري‌هاي موجود كه در وضعيت رزمندگان آن زمان هست براي‌شان سلامتي آرزو مي‌كنم.  جنگ 1359 را همه مي‌گويند 31شهريور شروع شده است در حالي كه اينطور نيست. ما از خرداد 58 در خوزستان به ويژه در خرمشهر نشانه‌ها را مي‌ديديم و تجزيه‌طلبان خوزستان با پشتيباني دشمن هميشگي ما خواستند خوزستان را از ايران جدا كنند و مي‌گفتند خوزستان يكي از استان‌هاي عراق است و براي خرمشهر هم اسم جديد گذاشته بودند.  از خرداد58  اينها اينقدر منطقه را آشوب‌زده و ناامن كردند كه نخست‌وزير وقت آن زمان براي سخنراني در شركت نفت آمد اجازه صحبت به او ندادند.  سپس فرمانده نيرو دريايي دريادار مدني كه استاندار خوزستان هم بود دستور داد يك دسته از تكاوران نيرو دريايي براي كمك به شهرباني به خرمشهر اعزام شوند و از آن زمان درگيري داشتيم، درگيري شهري، بمب‌گذاري، ناامني، گروگان‌گيري و... . در منطقه مرزي نيز عراقي‌ها حمله مي‌كردند و اموال مردم را مي‌دزديدند و بايد به كمك مردم مي‌رفتيم. آنجا 5 ژاندارمري داشتيم كه سلاح سنگين نداشتند و نمي‌توانستند مقابل عراقي‌ها بايستند. 
   پس با اين حساب شما معتقديد جنگ تحميلي پيش از 31 شهريور آغاز شد. 
بله، به نظر من رسميت جنگ ما به دوم شهريور 59 مي‌رسد؛ 26 مرداد نيروي دريايي و همه يگان‌هاي ارتش برنامه مشتركي براساس تهديد‌هاي عراق طراحي كردند و يگان‌ها آماده براي انجام طرح‌ها شدند. پس از انقلاب نيز آنچنان مانور و تيراندازي نداشتيم؛ بعد از ابلاغ اين طرح‌هاي عملياتي يگان‌ها شروع به آماده شدن كردند و با توجه به اطلاعاتي كه از مرز داشتيم جنگ مسلم بود. 26مرداد59 فرمانده ناوتيپ هشتم دريايي در خرمشهر حدود 45يگان شناور را از اسكله جدا كرد و به شمال خليج فارس و بوشهر فرستاد چون آنجا ما نزديك مرز بوديم حتي در برخي جاها با سلاح سبك قابل هدف‌گيري بود. در آنجا يگان‌ها به حالت آماده‌باش براي جنگ مستقر شدند، پس از آن در دوم شهريور59 دو فروند سوخو عراقي به ناو نقدي حمله كرد و درود بر كاركنان ناو كه بدون كوچك‌ترين ترديدي هر دو هواپيما را پايين آوردند. هرچند سياسيون حرف ارتشي‌ها را قبول نمي‌كردند و مي‌گفتند عراقي‌ها شيعه هستند و انقلاب را تبريك گفته‌اند و به ما حمله نمي‌كنند ما هرچه داد مي‌زديم آقا عراقي‌ها در مرز پل‌سازي و جاده‌سازي مي‌كنند و يگان‌هايشان لب مرز هستند اما سياسيون قبول نمي‌كردند. نتيجه اين شد كه 31شهريور هجوم همه‌جانبه عراق شروع شد و باز هم بنازم رزمندگان و ملت ايران را كه ارتش با آن وضعي كه داشت و من از شما بهتر مي‌دانم و الان نمي‌توانم بگويم با همان بال و پر شكسته آماده دفاع از كشور شد اما آنچه عراق فكرش را نكرده بود كه 36 ميليون نفر پشت ارتش هستند من وقتي يكم مهر وارد خرمشهر شدم تابلويي ديدم كه نوشته بود جمعيت خرمشهر 36ميليون! اين چه معني مي‌دهد؟ يعني ‌اي ارتشي كه براي رزم و بيرون راندن دشمن مي‌روي 36ميليون ايراني پشت سر توست و بي‌محابا جلو برو اما در نتيجه با تمام تواني كه ارتش عراق داشت و تمام جهان هم پشتيباني‌اش مي‌كرد در روز هفتم جنگ هيچ‌كدام از اهدافش را محقق نكرده بود و صدام پيشنهاد مذاكره كرد، امام بزرگوار فرمودند اين آدم، آدم مذاكره نيست، بجنگ تا بجنگيم و جنگيديم تا آخرين گلوله و قطره خون‌مان و جنگيديم و شهيد داديم اما وجبي از خاك كشور را به دشمن نداديم. 
   به مسوولان سياسي اشاره كرديد؛ پيش از شروع جنگ به كدام نهاد و كدام مسوول هشدار شروع جنگ را داده بوديد؟
من در آن زمان فرمانده گردان تكاوران در بوشهر و جانشين فرمانده منطقه دوم دريايي بوشهر و خارك بودم. اطلاعاتي كه از مرز يگان‌هاي اطلاعاتي جمع‌آوري مي‌كردند را به ستاد نيرودريايي مي‌داديم، نيرو دريايي مستقيما به ارتش و ارتش به سياسيون يعني دولت موقت ارسال مي‌كرد.  وقتي هم كسي حرف ما را گوش نمي‌داد ما خودمان را براي جنگ آماده مي‌كرديم. در اسفند 58 عراق يك مانور دريايي ده روزه در شمال خليج فارس انجام داد و ستاد نيرودريايي به منطقه ما دستور داد مانور رصد شود و با امكاناتي كه داشتيم مانور را رصد كرديم و در شورا ستادي در بوشهر به اين نتيجه رسيديم كه دشمن صد درصد در حال آماده شدن براي جنگ است و به ستاد نوشتيم كه قرائن نشان مي‌دهد دشمن آماده جنگ است. نيرو دريايي هم آماده بود و در فروردين 59 مانور يك ماه‌هاي را از تنگه هرمز تا شمال خليج فارس انجام داد نتيجه اين مانور اين بود كه فرماندهان عمل‌كننده به اين نتيجه رسيدند نقاط ضعف و قوت واحد‌هاي‌شان نيست و ضعف‌ها را از بين بردند، از همان موقع هم آماده باش‌ها شروع شده بود وقتي در خرداد59 طرح‌هاي عملياتي ابلاغ شد همه تكليف‌شان مشخص شد. در نتيجه اهداف عراق با همين كار‌ها محقق نشد، چرا عراق34روز پشت ديوار‌هاي ما ماند و تلفات بسيار داد؟ جنگ كلا كار خوبي نيست ما از خاك‌مان دفاع كرديم اما وقتي لازم بشود با تمام وجود مي‌جنگيم ايراني ميهن‌پرست است! به همين علت 36ميليون نفر پشت سر ما بودند وگرنه ارتش ما در انقلاب صدمه ديده بود و مديران اصلي ما از ارتشبد و سپهبد و سرتيپ همه رفته بودند و سرهنگ دو‌هاي ما به تعداد زيادي تصفيه شده بودند. تصميم‌گيرنده‌هاي ارتش نيز با اهداف خيلي زشت و خيانت‌آميز و بعضا ناآگاهانه اين كار‌ها را مي‌كردند. ده بخشنامه بعد از انقلاب تا زمان جنگ براي ارتش صادر شده است كه غيرارتشي‌ها براي تضعيف ارتش اين كار را كردند. 
   نخستين درگيري ما با عراق روي دريا يا هوا يا زمين  بود؟ 
در دريا و هوا و زمين همزمان درگيري داشتيم نيرو هوايي 280 تجاوز هواپيماهاي عراقي به مرز‌هاي ايران را ثبت كرده بود. من خودم در خرمشهر مي‌جنگيدم و اطلاعاتم در آن منطقه است البته نيرو زميني و دريايي و هوايي و نيروهاي  مردمي درگير جنگ بودند. 
   عمده نيرو‌ها در خرمشهر چه نيرويي بودند؟ افزايش نيروهاي مردمي غيرنظامي كه مسلما شناخت و اطلاعاتي نيز از آنها وجود نداشت چه مشكلاتي براي آن روز‌هاي اول به وجود آورده بود؟
بيشتر نيروهاي مردمي بودند. البته ممكن بود در برخي نقاط دست و پا گير بشود اما همين كه من دلخوش بودم 36ميليون نفر پشتيبان من هستند قوت قلب مي‌گرفتم. گردان من 5 آشپزخانه صحرايي داشت. 34روز مقاومت خرمشهر. من يكي از آنها را روشن نكردم تكاور نيرودريايي جيره روزانه اش4000كالري است اما اينقدر براي ما غذا مي‌آوردند كه لازم نمي‌شد يا مردم لباس‌هاي ما را مي‌شستند كدام ارتش اين پشتيباني را دارد؟اين ارتش ايران بود كه بين ملت محبوب بود چون مي‌دانستند ما فدايي ملتيم براي خارج كردن عراقي‌ها از خاك ايران!
   خرمشهر با وجود تمام ضعف‌هاي نظامي بيش از يك ماه با ايستادگي شما و نيروهاي‌تان مقاومت كرد اما در نهايت سقوط كرد؛ سقوط خرمشهر و عدم سقوط آبادان به واسطه چه بود؟ آيا مي‌شد خرمشهر را نيز نگه داشت؟
ما نمي‌خواستيم خرمشهر هم سقوط كند يعني مدافعين خرمشهر به محوريت تكاوران محكم ايستاده بودند ولي فرماندهان ديدند اگر بايستيم تلفات بيشتر مي‌دهيم و بهتر است از خرمشهر غربي خارج شويم وقتي فرمان عقب‌نشيني به من رسيد چند ساعت براي فرماندهان حرف زدم اما قبول نمي‌كردند و نهايتا هم تعدادي قبول نكردند ما عقب‌نشيني كرديم ولي در ساحل شرقي كارون تكاوران و نيروهاي مردمي جمع شدند و با خدا عهد بستيم كه از همين جايي كه خارج مي‌شويم مجددا از همين جا وارد شويم و دشمن را از خاك وطن بيرون كنيم. سوم خرداد 61 بالاخره لطف خدا شامل حال رزمندگان شد و توانستيم خرمشهر را آزاد كنيم و همه مرز‌ها تامين شد و به نوعي جنگ ما تمام بود. دشمن مي‌خواست بعد از خرمشهر آبادان را هم بگيرد و ضمن مقاومت شديد فرمان امام صادر شد «حصر آبادان بايد شكسته شود» و عمليات ثامن‌الائمه اجرا شد و لشكر 77 خراسان در اسفند 59 جبهه جنوب را تحويل گرفت و براي اين عمليات آماده شد و نهايتا در پنجم تا هفتم فروردين 60 انجام داد. 
   روز سقوط خرمشهر و حصر كامل آبادان به شما و نيروهاي‌تان  چگونه گذشت؟
5بعدازظهر دستور عقب‌نشيني با بي‌سيم را دريافت و فرماندهان را جمع كردم و تا نزديكي 12شب براي فرماندهان صحبت كردم ضمن اينكه نگراني بسيار شديدي داشتم از اينكه خودم كشته شوم اصلا نگران نبودم من حدود 7ماه در عراق با لباس كردي فرمانده گروه فداييان كردي در زمان ملامصطفي بودم وقتي ملا مصطفي سازش كرد و به ايران آمد يكي از اين گروهان‌ها به تعداد 150 نفر در جا خودشان را كشتند! اين تجربه براي من وجود داشت و نگران بودم فرماندهان به چنين موقعيتي برسند اما شكر خدا چنين نشد و فرماندهان گفتند دست خالي هم مقاومت مي‌كنيم نهايتا اول به افسر عمليات دستور دادم مردم عادي و نيروهاي اضافي را تخليه كنيد ما دو قايق 8نفره داشتيم كه يكي از آنها آخر سر غرق شد، يكي هم خراب شد. ساعت 4صبح بود و آب رو به مد شدن بود و به سمت پل خرمشهر مي‌آمد. در اين زمان بود كه ما خواستيم آخرين سري پرسنل را خارج كنيم افسري كه داشتيم گفت يك لنج داريم و با آن به سمت ساحل شرقي رفتيم موقعيت ما نيز بسيار حساس و زجرآور بود، خاك‌مان را ترك مي‌كرديم و به دشمن مي‌داديم همه سر‌ها به سمت خرمشهر بود و دست تكان مي‌دادند و مي‌گفتند خرمشهر ما برمي‌گرديم و همه چشم‌ها گريان! هرگز اين موقعيت از ذهن من بيرون نخواهد شد سخت‌ترين و تلخ‌ترين خاطره عمليات براي من اين زمان است و خوش‌ترين آن زماني هست كه در دوم خرداد 61 وارد خرمشهر شديم. كاش دوربين داشتيم تا فيلم مي‌گرفتيم وقتي وارد شهر شديم تكاوران دريايي زمين را مي‌بوسيدند و گريه مي‌كردند و نماز شكر مي‌خواندند. اين دو حادثه از ذهن من فراموش نخواهد شد... 
   حصر آبادان قصه‌اي جدا و مفصل‌تر از خرمشهر دارد؛ روز‌هاي حصر آبادان چگونه و با چه تعداد نيرو مي‌گذشت؟ چگونه مهمات و غذا به شهر مي‌رسيد؟
پشتيباني جبهه آبادان در 23 مهر 59 جاده اهواز- آبادان بندر امام بسته شد از آن زمان تا خرداد61 همه پشتيباني‌هاي اين جبهه به عهده نيرو دريايي بود به اين ترتيب كه دو ايستگاه دريايي در بهمنشير درست شده بود و تمام تداركات و همه امور اين جبهه از بندر امام با هليكوپتر و لنج‌هاي نيرودريايي به ايستگاه‌هاي بهمنشير مي‌رسيد و از خسرو آباد به آبادان مي‌رسيد و كل اين مدت از تخليه شهدا و مجروحين و جابه‌جايي يگان‌ها و اسلحه و غذا و مهمات از طريق نيرودريايي در اين جبهه صورت  مي‌گرفت. 
   روايات مرسوم سينمايي و كتاب‌ها و حتي قرائت رسمي از روز‌هاي نخست جنگ از جمله مقاومت خرمشهر و حصر آبادان تا چه حد با واقعيتي كه شما لمس كرديد يكسان و تا چه حد متفاوت است و تا چه حد ناگفته‌ها از آن روز‌ها وجود دارد؟
جنگ هم ناگفته زيادي دارد هم جنگ يك مقداري از اعمال و رفتار وعمليات‌ها مصادره شده است. اعمال واحد‌ها مصادره شده است يعني كاري كه شما انجام داديد من به نام خودم تبليغ مي‌كنم! اين وضعيت براي رزمندگان آن زمان زجرآور است. راديو تلويزيون ما ارتش را كنار گذاشته است و نمي‌دانم چگونه مي‌خواهد حق شهدا ارتش را ادا كند. من 103نفر شهيد در خرمشهر دارم كه از بهترين نيروها بودند چگونه مي‌خواهند جواب اينها را بدهند؟ مثلا در باغ موزه دفاع مقدس سالن خرمشهر را ببينيد چند تا از عكس رزمندگان ما آنجاست؟ من فقط 103نفر از هم رزمان خودم را از دست داده‌ام و يك عكس از آنها در موزه نيست. من همين هفته پيش آنجا بودم و به مسوولش گفتم. خرمشهر را من و هم‌رزمان من در كنار ساير مدافعين نگه داشتيم اما چرا عكس يك نفر از آنها در موزه نيست؟ تكاوران نيرو دريايي خرمشهر را مام ميهن مي‌دانند و خود را بچه خرمشهر مي‌دانند و مي‌گويند وطن اول ما اينجاست. پرسنل من وقتي وارد خرمشهر مي‌شوند، مي‌گويند آقا بدون وضو وارد نشويد!
   يك خاطره كمتر شنيده شده از محمد جهان‌آرا و روز‌هاي خرمشهر  بفرماييد. 
خدا رحمتش كند. مرد بزرگ و مديري بسيار مدبر بود. جهان‌آرا هم‌رزمم بود وقتي يكم مهر وارد خرمشهر شدم به ديدن ايشان رفتم؛ چقدر صبور و آقا و بزرگوار بود. ايشان 27نفر آدم با تفنك ژ3 و ام1 داشت من با 700نفر وارد شدم بعد ناخدا ضرغامي با 270نفر تكاور وارد آنجا شد. اين مرد مغز اصلي خرمشهر را اداره مي‌كرد. جهان‌آرا در مديريت نمونه ندارد. با دانايي و دلسوزي و محسنات خرمشهر و مسجد جامع را اداره كرد، مسجد جامع قلب خرمشهر بود. وقتي مسجد جامع جمع شد قلب خرمشهر از كار ايستاد. من بعضي مواقع با دكتر جهان‌آرا پسر ايشان تماس مي‌گيريم واقعا دلم مي‌سوزد. من بيشتر عمليات‌ها را با ايشان و معاونان‌شان هماهنگ مي‌كردم. 
   مواجهه با مرگ در يك جبهه نظامي چگونه است؟ چگونه مساله مهم مرگ را براي خود حل كرده بوديد؟
شما اگر در يك مسووليت دفاعي باشيد و مسووليت يك عمليات را برعهده داشته باشيد دفاع از مرگ معني ندارد و اصلا به ذهن نمي‌آيد. درجه‌دار من بي‌هوا به سمت دشمن حركت مي‌كرد. اين آدم ذهنش درگير عمليات و وظيفه بود و اصلا فكر جان خود نبود. خودم در حال حركت به سمت خيابان چهل متري بودم بچه‌ها مي‌بينند من بي‌هوا به سمت دشمن مي‌روم اما من متوجه نبودم يك لحظه صداي خمپاره در هوا آمد و بلافاصله دراز كشيدم خمپاره منفجر شد و صداي نعره يك گاو را شنيدم. سرم را كه بالا آوردم ديدم در 15قدمي من يك گاو تكه تكه شده است بچه‌ها دنبال من آمدند و همه گفتند گاو قرباني شما شد، خداوند اين را جلو شما قرار داد تا ما بي‌فرمانده نباشيم. خداوندا شكرت!
   ناخدا صمدي مي‌تواند و مي‌خواهد در صورت وقوع جنگ دوباره به جبهه باز گردد؟
فردا عازم خرمشهرم از آنجا اول ماه عازم جاسك و چابهار هستم، لباس نظامي هم كامل آماده است اسلحه‌ام در قرارگاه تهران است و هميشه هم به مسوولان و فرماندهان بزرگ ارتش اعلام كرده‌ام اگر نتوانم تفنگ دست بگيرم با عصا مي‌آيم{با بغض} كه همراه هم‌رزمانم باشم. كشور براي ما عزيز است ما سرباز وطن و هم وطنيم! اين شعار من است سرباز مسلمان ايراني‌ام، آموخته‌ام بجنگم با دشمن، براي وطنم و هم‌وطنم! ناخدا يكم تكاور دريايي جانباز، هوشنگ صمدي!


اگر نتوانم تفنگ دست بگيرم با عصا مي‌آيم{با بغض} كه همراه هم‌رزمانم باشم. كشور براي ما عزيز است ما سرباز وطن و هم وطنيم! اين شعار من است سرباز مسلمان ايراني‌ام، آموخته‌ام بجنگم با دشمن، براي وطنم و هم‌وطنم! ناخدا يكم تكاور دريايي جانباز، هوشنگ صمدي!

جهان‌آرا هم‌رزمم بود وقتي يكم مهر وارد خرمشهر شدم به ديدن ايشان رفتم؛ چقدر صبور و آقا و بزرگوار بود. ايشان 27نفر آدم با تفنك ژ3 و ام1 داشت من با 700نفر وارد شدم بعد ناخدا ضرغامي با 270نفر تكاور وارد آنجا شد. اين مرد مغز اصلي خرمشهر را اداره مي‌كرد جهان‌آرا در مديريت نمونه ندارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون