حسين ايماني جاجرمي، جامعهشناس در گفتوگو با «اعتماد»
نقش تحريمها را در افزايش التهابات بررسي ميكند
تضاد منزلت و موقعيت زنان
گروه سياسي| «يكي از دلايل اصلي وقوع تجمعات اخير، تحريمهاي اقتصادي است.» اين عبارت يكي از متفاوتترين عباراتي است كه در جريان گفتوگوهاي تحليلي در خصوص حوادث اخير از سوي اساتيد دانشگاهي و تحليلگران مطرح شده است. اما حسين ايماني با بازخواني آثار متفاوت تحريمها معتقد است كه بخشي از التهابات فعلي، خروجي تحريمها است. تحريمهايي كه باعث شده تا سفرههاي ايرانيان هر روز كوچكتر از روز قبل شود و جوانان ايراني براي دسترسي به ملزومات ارتباطي و اقتصادي با دشواريهاي فراواني روبهرو شوند. ايماني همچنين به نقش دولت در بروز بحران اخير ميپردازد و تصميمات دولت در افزايش گشتهاي ارشاد، طرح صيانت و آزادسازي قيمتها را زمينهساز بروز مشكلات در كشور ميداند.
شما به عنوان يك جامعهشناس چه تفسيري در خصوص حوادث اخير داريد؟ جامعه ايراني در حال ورود به چه هنگامهاي است؟
بخش مهمي از حوادث اخير، برآمده از تغييرات نسلي و ظهور مطالبات خاص زنان است كه طي دهههاي اخير هرگز به آنها پاسخ داده نشده است. از يك طرف با نسلي مواجهيم كه آگاه است، اطلاع دارد و نسبت به تحولات بيروني مطلع است، اما سيستم به خواستههاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و... اين نسل بيتفاوت است و از سوي ديگر با سيستمي كه روي حرف خود ايستاده و هر نوع تغيير روش و پاسخگويي به مطالبات جوانان و زنان را به منزله عقبنشيني فرض ميكند. زنان ايراني هم پس از انقلاب تحصيلات عاليه داشتهاند و بيش از 50 درصد سهم دانشگاهها را در اختيار گرفتهاند اما به اندازه اين توانايي و ظرفيت در جامعه جدي گرفته نميشود. نه تنها مطالبات زنان و جوانان جدي گرفته نميشود بلكه مطالعات نشان ميدهد زنان در حوزههاي اقتصادي، اجتماعي و... جايگاه رفيعي دارند اما به اندازه اين جايگاه در جامعه سهيم نيستند. گروهي از اين نسلهاي ايراني احساس ميكنند به حاشيه رانده شدهاند. حتي دادههاي مطالعاتي نشان ميدهد اميد به آينده و اطمينان به تصميمسازان در جامعه ايراني بسيار پايين است. شايد نتوان گفت، اكثريت مطلق اما اكثريت قابل توجهي يك چنين شرايطي دارند. يكي ديگر از گزارههاي مهم براي بروز حوادث اخير كه كمتر به آن توجه ميشود، مرتبط با بحث تحريمها است. موضوعي كه كمتر در تحليلهاي اخير به آن پرداخته ميشود. شرايط نابسامان اقتصادي برآمده از تحريمها باعث تسريع روند اعتراضات و انتقادات شده است.
به نقش تحريمها در بروز تجمعات اخير اشاره كرديد، چگونه تحريمها به تجمعات اخير ارتباط دارند؟
هدف بنيادين تحريمها، سوق دادن جامعه ايراني به سمت اعتراضات دروني بود . اين ادعا كه تحريمها تاثيري در اقتصاد و... نداشته، بزرگترين تحريف تاريخ است. وقتي رشد اقتصادي كشور منفي است، يعني هر ماه سفرههاي مردم كوچك ميشود. فراموش نكنيد اين اتفاقات در شرايطي ميافتد كه يك نسل آگاه روي كار آمده است. نسلي كه به اينترنت مجهز شده و آموزش را زود شروع كرده است. سهم اين نسل از سياست، از اقتصاد، از فضاي شهري، از جامعه اساسا تعيين و جدي گرفته نشده است. اينترنت براي اين نسل مثل اكسيژن است، اما دولت به دنبال اجراي طرح صيانت است. اين نسل بهترين ماشين را ميخواهد. بهترين گوشي را ميخواهد. بهترين كتاني را ميخواهد. اما در ايران، خودروي پرايد با قيمت 200 ميليوني فروخته ميشود اما در امارات بنز 2011 به قيمت 100 ميليون عرضه ميشود.
جوان اين تعارضات را ميبيند و فرو ميخورد. تحريم باعث شده تا شركتهاي بينالمللي خدمات متفاوتي به ايران بدهند، بسياري از اپليكيشنهاي جهاني به دليل تحريم در ايران محدود شدهاند. در اين شرايط دولت هم ناگهان طرح صيانت را استارت ميزند، احياي برجام را به تاخير مياندازد و آزادسازي قيمتها را كليد ميزند.
اما فاجعه رخ داده براي مهسا اميني در اين ميان چه نقشي را در بروز اين مشكلات داشته است؟
ماجراي تلخ مهسا اميني اين روند را تسريع بخشيد و باعث به سطح رسيدن اين مطالبات فروخورده شد. گروهي ازجوانان تصوير خود را در آينه اين رخداد ديدند و احساس كردند اين حادثه ممكن است براي هركدام از آنها نيز رخ بدهد. در واقع سيستمي كه ذيل تحريم است توسعه را محقق نكرده، محدوديتهاي فرهنگي فراواني دارد و در حوزه سياست امكان مشاركت گسترده را فراهم نكرده، چه ميكند؟ از مردمش دلجويي ميكند؟ آنها را به مشاركت فرا ميخواند؟ عرصه سياسي و فرهنگي و اجتماعي را فراهم ميكند؟ خير؛ محدوديتها را از جنس گشت ارشاد اعمال ميكند.
تا چه اندازه ميتوان اين وضعيت را به دولت سيزدهم و مجلس يازدهم مرتبط دانست؟ به هر حال اصولگرايان گفتمان خاصي را دنبال ميكنند و بايد طرفداران خود را قانع كنند.
نميتوان انكار كرد كه دولت سيزدهم هم در بروز اين شرايط نقش جدي و محوري داشته است. با تشكيل كابينه سيزدهم، بلافاصله دولت سراغ افزايش محدوديتهاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و... حركت كرد. مثلا گشت ارشاد را تقويت كرد و آنها را افزايش داد. پيش روي اهالي فرهنگ محدوديتهاي فراواني ايجاد كرد. ممنوعالكاري ميان هنرمندان شكل گرفت. موضوعي مانند دانشجويان ستارهدار دوباره در فضاي دانشگاهي و علمي كشور شكل گرفت. همه اين گزارهها به جوانان اين پيام را ميدهد كه مسير كنشگري در اين دوران با قبل متفاوت است و محدوديتها براي حضور در عرصههاي عمومي افزايش يافته است. دولت تصور ميكند با افزايش محدوديتها ميتواند عملكرد بهتري را به ثبت برساند.
طي سالهاي اخير بسياري از اساتيد دانشگاهي و روشنفكران ايراني اعلام كردند كه چشمانداز تحولات آينده از آن زنان ايراني است و اگر قرار باشد تحولي در جامعه ايراني رخ بدهد، از طريق كنشگري زنان خواهد بود.
خاطرم هست در سالهاي ابتدايي دهه 90 خورشيدي، يك كار تحقيقاتي را براي مديريت شهري و شهرداري تهران با عنوان «زنان و مديريت شهري» انجام داديم كه منتشر هم شد. در اين تحقيقات با مقالهاي از فرهاد خسروخاور در سال 2009 مواجه شديم و همين نقش زنان را گوشزد كرده بود. در آن مقاله اشاره شده بود كه از اواخر دهه 80 ميلادي با بسط تحصيلات زنان و سرمايهگذاري ويژه خانوادهها روي فرزندان، نيروي اجتماعي ويژهاي با عنوان زنان در جهان جديد آزاد شده است. نيرويي كه جايگاه خود را در سياست، فرهنگ، دانش، اقتصاد و... ميجويد و قلمروهاي تازهاي را فتح ميكند. اين برهه زماني اواخر دهه 50 و آغاز دهه 60 خورشيدي، زماني است كه در ايران نيز انقلاب به وقوع پيوسته و تحولات جديدي رخ داده است. در آن كتاب به تئوري «منزلت و موقعيت» اشاره كردم. شكافي كه ميان منزلت و موقعيت ايجاد شده است. يعني منزلت بالايي دارند اما موقعيت متناسب با منزلتشان را ندارند. در آن زمان پيشبيني كردم كه دهه آينده، دههاي است كه زنان براي طرح مطالبات خود وارد عرصه عمومي ميشوند.
يعني بستر اين حضور از طريق تجمعات صورت گرفته؟ راهكار ديگري وجود نداشت؟
در حالت عادي زنان بايد از طريق احزاب سياسي، تشكلهاي مدني يا از طريق به دست آوردن مناسب قدرت وارد عرصه كنشگري ميشدند. اما از آنجا كه اين مسيرها براي آنان فراهم نشد، ناچار هستند از طريق تجمعات خياباني صداي خود را به گوش سياستگذاران برسانند. بسياري از كشورها درصدي از صندليهاي مجلس، كابينه، معاونتها و مديران شركتهاي بزرگ را به زنان تخصيص ميدهند، اما در ايران جز يك مورد استفاده تبليغاتي از زنان براي پست وزارت ديگر نشانهاي از حضور جدي زنان در عرصه قدرت مشاهده نميشود. از سوي ديگر با بسياري از فعالان حوزه زنان نيز برخورد شد.
با توجه به اينكه هر بار مردم و جوانان در عرصههاي سياسي و انتخاباتي حاضر شدند به گونهاي عمل كردند كه براي اصحاب قدرت و سياستگذاران مطلوب نبوده است. ظاهرا تلاشي براي افزايش مشاركتهاي اجتماعي ديده نميشود و ترجيح است زمينه مشاركتهاي عمومي از طريق رد صلاحيتها و... صورت گيرد. اين نگاه تا چه اندازه در بروز بحران اخير نقش داشته است؟
مسالهاي كه بايد همه قبول كنند، تنوع و تكثر در جامعه ايراني است. در جامعه ايراني با يك توده سر و كار نداريم. براي عبور از بحران بايد مشاركت فعال را افزايش داد. طيفهاي مختلف بايد در حاكميت صدا و نماينده داشته باشند. زنان، طبقه متوسط، طبقه محروم، دانشگاهيان و... همه بايد نماينده داشته باشند. تا قبل از تشكيل دولت مدرن، حاكمان تلاش ميكردند مشاركت اقوام و گروههاي مختلف را افزايش بدهند. شاهان با دختراني از قوميتهاي مختلف ازدواج ميكردند تا مشاركت آنها را افزايش بدهد و اين احساس شكل بگيرد كه همه در حكومت نقش دارند. در دوره مدرن، اين نقشآفرينيها تغيير كرده و ساز و كارهايي براي افزايش مشاركت مردم در جامعه انديشيده ميشود . امروز اما يكدستي و سكوني در سيستم مديريتي كشور وجود دارد كه امكان نقشآفريني سازنده را ميگيرد.
راهكار اين افزايش مشاركت در شرايط امروز ايران چيست؟
مثالي براي شما ميزنم تا متوجه موضوع شويد. امروز به نظر ميرسد مناصب مهم كشور براي عدهاي خاص باز است و براي ديگران قفل شده است. اگر علي كريمي ميتوانست در انتخابات فدراسيون فوتبال، سكان هدايت رشتهاي كه در آن تخصص و توانايي دارد را به دست بگيرد، آيا ديدگاههاي امروزش را داشت؟ آيا در توسعه كشور نقشآفرين نبود؟ منظورم اين نيست كه علي كريمي به دنبال پست و مقام است، اما مساله اين است كه مسير كنشگري افراد نخبه در حوزههاي گوناگون مسدود شده؛ بنابراين به دنبال تغيير وضع موجودند. علي كريمي ديده كه بر اثر لابيها و مناسبات پشتپرده امكان نقشآفريني سالم از او سلب شده است. اين روند در حوزههاي سياسي، فرهنگي و... نيز وجود دارد. در ساختار امروز گردش نخبگان وجود ندارد. يكسري افراد مشخص همه پستها را به دست گرفتهاند. نفوذ دارند، اقتصاد را در اختيار دارند و بقيه مردم ذيل فشارهاي شديد قرار دارند. مردم از افراد تكراري از ديدگاههاي تكراري و از برنامهريزيهاي تكراري خسته شدهاند.
در دنياي امروز برخوردهاي سلبي با مقولات رفتاري و اجتماعي اثرگذار است؟
مقررات پوشش تنها در شركتها و كارتلها معنا دارد و نميتوان اين مقررات را به همه جامعه تسري داد. گمان نميكنم در سطح جهان هيچ دولتي وجود داشته باشد كه براي عموم افراد جامعه مقررات پوشش داشته باشد. شركتهاي هواپيمايي، ارتش، آتشنشاني و شركتهايي كه نظم ميخواهند قائل به مقررات پوشش هستند و جالب اينجاست شركتهايي مانند گوگل كه بر اساس خلاقيت پيش ميروند، هيچ مقرراتي براي پوشش ندارند. اساسا در ايران اقوام مختلف لباسهاي مختلف دارند. لباسي كه در شهركرد عرف است، ممكن است در خوزستان نامطلوب باشد. در مشهد، در قم، در بندرعباس و... پوشش خاصي عرف است. يا در رشت و مناطق شمالي مناسبات ارتباطي خاصي ميان مردم در جريان است. بايد پوشش مردم عرفي شود و مردم بر اساس عرف موجود پوشش خود را انتخاب كنند. وقتي مسالهاي قانوني ميشود، عرفي هم شده است. جالب اينجاست هيچ بازنگري در اين اشتباه صورت نميگيرد و روي آن پافشاري ميشود. اگر به حرف مادري كه مدتي قبل فرياد ميزد كه دخترم مريض است و از گشت ارشاد ميخواست دخترش را نبرند، توجه ميشد، بدون شك ماجراي مهسا اميني شكل نميگرفت.
معناي گشت ارشاد و برخوردهاي سلبي براي شما چيست؟
اساسا وقتي كار به پليس و نيروهاي نظامي ميكشد، يعني آموزش و پرورش شكست خورده است. يعني راهبردهاي 40 ساله در وزارت علوم شكست خورده است. يعني صدا و سيما شكست خورده است. يعني همه نهادهاي آموزشي و فرهنگي و... شكست خوردهاند كه كار به پليس كشيده شده است. بنابراين سيستم با درك اين تحولات بايد به دنبال شنيدن صداي جوانان باشد. ايدههاي مثل طرح صيانت، گشت ارشاد، آزادسازي قيمتها، عدم احياي برجام و... زمينهساز وقوع فجايعي از جنس فاجعه مهسا اميني و تجمعات پس از آن ميشود. بهتر است تصميمسازان و سياستگذاران هر چه سريعتر اين واقعيتها را درك كنند، قبل از اينكه دير شود.
هدف بنيادين تحريم ها، سوق دادن جامعه ايراني به سمت اعتراضات دروني بود. اين ادعا كه تحريم ها تاثيري در اقتصاد و...نداشته، بزرگترين تحريف تاريخ است. وقتي رشد اقتصادي كشور منفي است، يعني هر ماه سفره هاي مردم كوچك مي شود. فراموش نكنيد اين اتفاقات در شرايطي مي افتد كه يك نسل آگاه روي كار آمده است
دولت بلافاصله پس از تشكيل به سراغ افزايش محدويتهاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و ....حركت كرد. گشت ارشاد را افزايش داد. پيش روي اهالي فرهنگ محدوديت ايجاد كرد. ممنوع الكاري ميان هنرمندان شكل گرفت. موضوعي مانند دانشجويان ستاره دار دوباره در فضاي دانشگاهي و علمي كشور شكل گرفت