انكار دستاوردهاي جمهوري اسلامي
يك فرد بيسواد به جهان، متفاوت از يك فرد باسواد نگاه ميكند و روابط بين پديدهها را نيز متفاوت از يك باسواد تحليل و فهم ميكند. شايد يكي از تفاوتهاي بسيار آشناي اين دو نوع فهم از جهان، نگاه قضا و قدري به هستي است. نگاه قضا و قدري به جهان، شايد مهمترين ويژگي شخصيتي يك فرد بيسواد است در حالي كه ويژگي بارز يك فرد باسواد جستوجو براي يافتن علل هر رخداد است و اينكه با يافتن دليل هر اتفاق، سعي در رفع آن بكند. احتمالا آشناترين و نزديكترين اين تفاوت را در موضوع برخورد با بيماري كرونا بشود مثال آورد. در ماجراي پاندمي كرونا، آنان كه معتقد به انديشه قضا و قدري بودند، روشهاي درمانياي را پيشنهاد ميكردند و معتقدان به علتيابي، در پي يافتن دارو و واكسن بودند و نهايتا آن نگاهي كه در پي يافتن علت بيماري بود توانست با ساخت واكسن در كوتاهترين زمان ممكن، جهان را نجات دهد. سوادآموزي يعني همين، يعني ساختن نسلي كه به جهان طور ديگري نگاه ميكند و خواستههاي متفاوت و گاه متضاد با بيسوادان دارد و اينكه جمهوري اسلامي توانسته نرخ باسوادي را طي 40 سال از 36 درصد به بالاي 90 درصد برساند و به ويژه رساندن زنان باسواد از 24 درصد به بالاي 90 درصد، يعني نسلي را و به خصوص زناني را پرورش داده كه نگرشي متفاوت و مطالباتي كاملا ديگرگون با آن جامعه بسيار كمسواد پيش از انقلاب دارد و اين يعني همين نوجوانان و جواناني كه امروز مطالبهاي ديگر را با صداي بلند به گوش همه ميرسانند. حالا در اين ميان ممكن است برخي از مردم به هر دليل نپذيرند كه پرورشيافته جمهوري اسلامي هستند ولي حاكميت كه نميتواند منكر شود كه برنامههاي او بوده كه اين مردم را با چنين شاكلهاي پرورانده است. آيا حتي يك درصد هم امكان دارد كه حاكميت بگويد باسوادي مردم كار جمهوري اسلامي نبوده و اين حضرت امام نبوده كه فرمان سوادآموزي را صادر كرده و باعث شده كه مقاومت در مقابل باسوادي زنان شكسته شود؟ گيرم هم كه كساني به هر دليل منكر اين دستاورد عظيم جمهوري اسلامي شوند، خود جمهوري اسلامي كه نميتواند منكر دستاورد خود شود و چه دستاوردي بالاتر از باسوادي مردم يك كشور؟ و البته چه بخواهيم يا نخواهيم اين دستاورد تبعاتي دارد كه شايد آن روز كه اصرار بر سوادآموزي جامعه داشتيم، متوجه آن نبوديم، اما ديگر گذشته است.