• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5327 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۶ مهر

نوبل ادبي كامو

مرتضي ميرحسيني

پدرش را كه سال 1914 در يكي از درگيري‌هاي جنگ اول جهاني زخمي -‌ و بعد كشته- شده بود  نديد و آنچه از او مي‌دانست خاطراتي بود كه ديگر اعضاي خانواده‌اش روايت مي‌كردند. مادرش بيشتر عمر كرد و زمان آن اتفاق تراژيك در ژانويه 1960 هنوز زنده بود. چنان كه خودش مي‌گويد در فقر بزرگ شد، اما به هر زحمتي كه بود -و نيز با حمايت برخي معلمانش كه او را پسرك باهوشي مي‌ديدند- تحصيلاتش را تا پايان دبيرستان و سپس در دانشگاه ادامه داد و در رشته فلسفه تحصيل كرد. كامو نوشتن را از اوايل دهه 1930 شروع كرد و بعد در همكاري با نشريه آلجر رپوبليكن و نيز نوشتن چند نمايشنامه و يك رمان گام‌هاي بعدي را در اين مسير برداشت. مسيري كه با افت و خيز تا پايان عمر نه چندان طولاني‌اش ادامه داشت، از رمان‌هايي مثل «بيگانه» (1942) و «طاعون» (1947) و «سقوط» (1956) و سردبيري روزنامه كومبا، يكي از روزنامه‌هاي زيرزميني نهضت مقاومت ملي فرانسه (ضد اشغال نازي‌ها) و جدال لفظي با ژان پل سارتر و دنباله‌روهاي او گذشت، به جايزه ادبي نوبل در چنين روزي از اكتبر 1957 رسيد و او را به يكي از مهم‌ترين چهره‌هاي ادبي قرن گذشته - و البته مردي مشهور و ثروتمند- تبديل كرد. البته گويا خودش را لايق اين جايزه نمي‌ديد و چند بار به صراحت گفته بود نويسندگاني مثل آندره مالرو براي دريافت اين جايزه از من شايسته‌تر هستند (كامو براي مالرو احترام زيادي قايل بود و بعد از خواندن كتاب «سرنوشت بشر» (1933) او را يكي از بزرگ‌ترين نويسندگان آن روزگار مي‌شناخت. كتابي با موضوع نامه‌هاي اين دو نويسنده به فارسي ترجمه شده و در بازار كتاب كشور ما موجود است و جنس رابطه‌اي كه ميان آنها وجود داشت را به خوبي نشان مي‌دهد). حتي مي‌ترسيد سرچشمه نبوغش خشك شده و بهترين سال‌هاي فعاليت ادبي‌اش را پشت سر گذاشته باشد و ديگر نتواند چيز قابل اعتنايي بنويسد. همان روزها در مصاحبه‌اي گفت بعد از جايزه نوبل ادبي احساس پيري مي‌كنم. البته بعد از اين جايزه زياد عمر نكرد و سال 1960 در تصادف رانندگي كشته شد و همه كساني كه او را مي‌شناختند متاثر كرد. حتي سارتر كه از مدتي پيش با او سر جنگ داشت، اين مرگ ناگهاني و غمبار را مثالي از بي‌رحمي و پوچي زندگي توصيف كرد و نوشت كامو وارث اخلاق‌گراياني بود كه اصيل‌ترين چيزها را در ادبيات رقم زده‌اند. ريچارد كمبر در كتاب «فلسفه كامو» مي‌نويسد «نبوغ و اصالت كامو در اين بود كه مي‌توانست با موفقيت انديشه‌هاي فلسفي را در قالب ادبي بريزد و بدين‌ترتيب شعور اخلاقي خوانندگانش را بيدار سازد. اين موفقيت بيش از همه در سه رمان او و در برخي مقالاتش، از جمله اسطوره سيزيف (1942) به چشم مي‌آيد. آثار ديگر او به اين اندازه موفق نبودند. بعضا انديشه‌هاي فلسفي كامو از دريافت او از مسائل مربوط يا مهارتش در بيان ادبي آنها فراتر مي‌رفتند... كامو دوست داشت كه تفكر فلسفي‌اش از دل تجربه زيسته برآيد و به محك مشاهده و حس اخلاقي بخورد تا قوام يابد. او به عقل رها و آزاد و نظام‌پردازي فلسفي بي‌اعتقاد و بدبين بود. او به دنبال فلسفيدن به شيوه‌اي بود كه با گفت‌وگوي انساني سازگار و با دلمشغولي دين پيوسته باشد و بتوان بي‌استفاده از اصطلاحات فني آن را به بيان درآورد.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون