ناصرالدين شاه، روايت مستوفي (3)
مرتضي ميرحسيني
ناصرالدينشاه بعد از ناهار، بهخصوص در بهار چرتي هم ميزد. براي اين كار رختخوابي روي فرش يكي از تالارها ميگستردند. يك ساعت كموبيش ميخوابيد. از خواب كه برميخاست آفتابه لگن ميخواست. وضو ميگرفت، نماز ميخواند، لباس ميپوشيد و باز مشغول كاغذخواني و صحبت با رجال و عمله خلوت يا گردش يا خوردن ميشد و تا يكساعتي از شب رفته بيرون ميماند. ولي اين بيرون بودن از صبح تا سر شب، مانع آن نبود كه گاهي بدون خبر قبلي به اندرون هم سري بزند. زنهاي شاه كه به اين عادت شاه سابقه داشتند، از صبح لباس پوشيده و در حياطهاي خود براي آمدن شاه حاضر
بودند.
شاه كه وارد اندرون ميشد همه خبر ميشدند و از حياطها بيرون ميآمدند و استقبالش ميكردند. انتخابهاي (مخصوصا بايد اين كلمه را به لفظ جمع نوشت) خانمهايي كه براي شب بايد شرفياب شوند در همين گردش در عالم فكر به عمل ميآمد. البته خانمها هم از آنچه از پير استاد داشتند، در اين موقع به كار ميبردند كه طرف توجه شوند... ناصرالدينشاه هميشه سه، چهار نفر از زنهاي خود را كه در آنها كفايتي تشخيص داده بود، براي اداره باقي زنهاي خود انتخاب ميكرد. به هر يك از آنها عدهاي از اين خانمها را ميسپرد و احتياجات مادي و عادي آنها به وسيله اين سرخانمها به
آنها ميرسيد.
شاه نسبت به همه زنهاي خود مهربان و با گذشت و واقعا جنتلمن بود و اگر كس و كار فقيري داشتند به آنها كار رجوع ميكرد و براي آنها مواجب مقرر ميداشت. البته هريك از اين سرخانمها خواجهسراياني در تحت امر خود داشتند و هريك از آنها مواظب يكي از حياطهاي تحت اداره سرخانم خود بودند و گاهي هم همانجا منزل داشتند. اين سرخانمها ناگزير يك نفر خواجه متعين كه سمت رياست بر خواجههاي تحت امر خود داشته باشد نيز داشتند و اين سرخواجهها تحت امر
آغاباشي بودند.
آغاباشي رييس كل خواجهسرايان حرم و سياست حرمخانه شاه در دست او بود... (خواننده عزيز دقت داشته باشد كه ناصرالدينشاه نزديك به پنجاه سال سلطنت كرد و هميشه در تمام اين دوره طولاني، چندده زن را در عقد خود داشت و از اينرو براي اداره امور اين زنان و رسيدگي به مشكلات و مسائل حرمسرايش، عملا نيازمند چنين تشكيلاتي بود. هزينههاي حرمسراي شاه هميشه بخش بزرگي از خزانه سلطنتي را ميبلعيد). اين خواجهها و بهخصوص خواجهباشي و سرخواجهها كه اكثر زرخريدهاي ناصرالدينشاه بودند، مواجب كافي داشتند و اسبهاي خوب نگه ميداشتند. بيشترشان گذشته از اتاق در اندرون، خانههايي هم در شهر داشتند كه در آن زندگي ميكردند. بعضي از آنها اشخاص باكفايت و كاردان و باهوشي از كار درميآمدند كه با اعيان و رجال هم رفتوآمد ميكردند. تختهبازي بعضي از آنها قابل
تحسين بود.
ناصرالدينشاه هم چون به وجود آنها احتياج داشت و بالاخره دارايي آنها به خودش برميگشت، از متمول كردن آنها مضايقه نميكرد و آنها را به اين امانتداري خوشدل نگه ميداشت. توجه شاه نسبت به آنها گاهي سبب ميشد كه از خرك در روند و توي خشتها بدوند و نسبت به پارهاي از رجال درباري تكبر و تفرعن بفروشند و پارهاي از رجال ظاهربين را به تملق و كوچكي نسبت به خود وادار كنند. ولي اكثر رجال، سنگي در ترازوي آنها نميگذاشتند و اعتنايي به آنها نميكردند.