جنگي اتمي، كه شروع نشد
مرتضي ميرحسيني
ماجرا به روزهاي پاياني اكتبر و اوايل نوامبر 1983 برميگشت، به سالهاي پاياني جنگ سرد و يكي از مانورهاي نظامي ناتو در اقيانوس آرام و تنشها و لفاظيهايي كه پس از آن به راه افتاد. اما اينبار ماجرا از تنش و لفاظي فراتر رفت و جهان را تا يك قدمي جنگ هستهاي پيش بُرد. اين ديوانگي تازه، با كشمكشي كه دو دهه پيش از آن شكل گرفته و بحران موشكي كوبا خوانده شده بود، تفاوت داشت. وحشت ناشي از آن بحران را بسياري از مردم جهان احساس كرده بودند، اما اينبار جز مقامات ارشد شوروي و ناتو، كسي از خطر بزرگ باخبر نشد. هدف ادعايي ناتو (درواقع امريكا) از اين مانور، محك توان رصد و شنود خود و نيز تمرين -از طريق شبيهسازي- درگيري زيردرياييهاي اتمي در اقيانوس آرام بود، اما يوري آندروپوف رهبر شوروي و نزديكانش آن را مقدمهاي براي حمله هستهاي به شوروي تلقي كردند و آماده واكنش متقابل شدند. به متحدان خود در اروپاي شرقي اطلاع دادند كه براي جنگ احتمالي آماده شوند و در جلسه سران شوروي به اين جمعبندي رسيدند كه «اوضاع بينالمللي به شدت متشنج است... ايالات متحده ميخواهد موقعيت استراتژيك موجود را تغيير دهد و آنها در پي يافتن فرصتي هستند تا ضربه نخست را بزنند. اتحاد شوروي بايد خودش را براي هر پيشامد ممكني در كوتاهمدت آماده كند.» آن زمان ريگان رييسجمهور امريكا بود و در سخنرانيهايش مدام به شوروي -كه او آن را امپراتوري شرارت ميخواند- حمله ميكرد. اين مانور تازه هم كه ايبل آرچر 83 ناميده شد، در قياس با مانورهاي قبلي عمليات بزرگتري بود و بيشتر از تمرينات گذشته به تجربه جنگ واقعي شباهت داشت. همين چند نشانه، رهبر پير و بيمار شوروي را متقاعد كرد؛ جنگي بزرگ و آخرالزماني در پيش است و هر كسي كه نخستين ضربه را بزند، از آن جان به در ميبرد. مشاوران او هم كه بيشترشان آدمهاي مطيع و متملق و نه افراد مستقل و بافكر بودند در اين ديوانگي رهبرشان را همراهي كردند. ارتش شوروي در آمادهباش كامل قرار گرفت و مهياي حمله شد. سران ناتو نميدانستند كه مانور ايبل آچر 83 چه وحشتي در شوروي ايجاد كرده است و پيشبيني نميكردند كه مقامات كرملين چه واكنشي نشان خواهند داد. از نظر آنان اين مانور تفاوت چنداني با مانورهاي قبلي نداشت و طبق معمول، حداكثر با تنش لفظي تمام ميشد. اما يكي از جاسوسان انگليس به نام اولگ گاردييفسكي به لندن هشدار داد اينبار ماجرا جدي است و شوروي براي بهكارگيري بمب هستهاي آماده ميشود. ابتدا كسي هشدار اين جاسوس را باور نكرد، چون به نظرشان «بعيد بود رهبران شوروي اينقدر احمق و كوتهبين باشند كه چنين چيز ناممكني، يعني حمله اتمي ناتو به شوروي را باور كنند.» اما چند هشدار ديگر از جاسوسان ديگر، درستي حرفهاي اولگ گاردييفسكي را اثبات كرد. انگليسيها اين موضوع را به امريكاييها گفتند و به قول ويكتور شبشتين «وقتي رييسجمهور ريگان در جريان موضوع قرار گرفت، به شدت متاثر شد. همينجا بود كه او متوجه شد چگونه آميزهاي از جنگ و جدالهاي كلامي غلوآميز و قدرتنمايي و سوءتعبيرها و ناشيگري و حوادث ناخواسته ميتواند دو ابرقدرت را به اشتباه انداخته و آنها را وارد جنگي ويرانگر كند.» ريگان براي ختم بحران بزرگ، يكي از نزديكترين مردانش -ژنرال برنت اسكوكرافت- را به مسكو فرستاد تا در صحبت چهره به چهره به كرملينيها اطمينان دهد حملهاي در پيش نيست و ناتو قصد استفاده از سلاح اتمي براي نابودي شوروي را ندارد.