محاكمه 53 نفر
مرتضي ميرحسيني
بزرگ علوي فصلي از كتاب «53 نفر» را به ماجراي اين دادگاه كه به دادگاه پنجاهوسه نفر مشهور شد، اختصاص ميدهد و مينويسد: محاكمه از يازدهم آبان شروع شد و تا روز بيستوچهارم آن ماه (سال 1317) ادامه داشت. خودش هم يكي از متهمان بود و از اينرو روايتي كه از آن دادگاه ثبت كرد، روايتي بيطرفانه يا شايد حتي منصفانه نيست. نه اينكه نادرست باشد كه اتفاقا بسياري از حقايق ماجرا را در خود دارد. اتهام اين عده، گرايش به كمونيسم بود و از نظر حكومت، همگي آنان دشمن كشور بودند و بايد براي اين دشمني تنبيه ميشدند. بزرگ علوي اما تفسير ديگري دارد. مينويسد: «عدهاي بالغ بر چند صد نفر از جوانان تحصيلكرده كه فقط 53 نفر از آنها گرفتار شده بودند، دوتا دوتا، سهتا سهتا، هر هفته يكبار گرد هم جمع ميشدند و آنچه تمام ملت ايران فكر ميكرد، اينها به زبان ميآوردند و با خود ميانديشيدند كه به چه نحو بايد از اين فساد عمومي و غارتگري كه به دست شاه اداره ميشود، جلوگيري كرد.
تنها راهي كه به نظرشان رسيده بود، اين بود كه اگر بخواهيم ملت ايران را بيدار كنيم، در وهله اول بايد خود را تربيت كنيم، قبل از هر چيز لازم است كه چشمهاي خود را باز كنيم. از اين جهت دور هم جمع ميشدند، كتاب ميخواندند و ترجمه ميكردند، مجله منتشر ميكردند و عليه مفاسدي كه دولت وقت نيز نميتوانست علني با مبارزه با آنها مخالفت كند، اقدام ميكردند. تمام جرم و گناه دسته پنجاهوسه نفر همين بود.» دادگاه به ظاهر با همه تشريفات قانوني و طبق قواعد زمانه برگزار شد، اما محكوميت اين پنجاهوسه نفر از قبل قطعي بود و هيچ دفاع و صحبتي نميتوانست تغييري در فرجام نهايي محكمه ايجاد كند. يكي از متهمان (اعزازي) به جاي صحبت در دفاع از خودش، به همين واقعيت اشاره كرد و خطاب به قاضي گفت: «من از اين ننه من غريبم بازيها بيزارم و ابدا از شما تقاضايي ندارم. من بيگناه هستم و ميدانم كه مرا محكوم خواهيد كرد و اصلا هم از خود دفاع نميكنم. براي اينكه كار من در دست شما نيست و كساني كه بايد حكم محكوميت من را صادر كنند، صادر كردهاند.» حتي ده وكيلي كه كار دفاع از متهمان را به عهده داشتند، مرعوب حكومت بودند و جز دو نفرشان، ديگران به جاي تلاش براي اثبات بيگناهي موكلان خود، در اثبات جرم آنان با دادگاه همكاري ميكردند. آنان «دست از پا خطا نكردند و مثل بچه آدم، درسهايي را كه در مكتب رضاخان خوانده بودند در محكمه ما پس دادند.» قاضي مدام روي واژههاي قانون و عدالت پافشاري ميكرد، چنانكه به نظر ميرسيد خودش درباره وجود عدل و قانون در دادگاه ترديد دارد و ميكوشد با تكرار اين دو واژه، اين ترديد را ابتدا براي خودش و بعد براي همه كساني كه شاهد محاكمه بودند، رفع كند.
خلاصه اينكه اين پنجاهوسه نفر را -كه مهمترينشان تقي اراني بود و در دادگاه، دفاع جانانهاي از خودش و همفكرانش كرد - به حبسهاي پنج تا ده سال محكوم كردند. البته عمر حكومتي كه اين دادگاه به نمايندگي از آن به حبس دگرانديشان، ظاهر قانوني داده بود چندان به درازا نكشيد. كمتر از سه سال بعد رضاشاه سقوط كرد و حكومت تازه، به هدف تعيين تكليف كساني كه زنداني سياسي خوانده ميشدند، حكم به عفو و آزادي همگي آنان داد. جز اراني كه در زندان جان باخته بود، ديگران كمتر از يك ماه پس از استعفاي رضاشاه آزاد شدند. ناگفته نماند كه همينها هم بودند كه چندي پس از آزادي، هسته اوليه حزب توده را تشكيل دادند.